تبیان، دستیار زندگی
دلم می خواست من هم مثل بابا عَلَم گردان خوب شهر بودم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عَلَم سرگردان

عَلَم سرگردان

عَلَم سرگردان
دلم می خواست من هم مثل بابا
عَلَم گردان خوب شهر بودم
دلم مثل دلش آبی آبی
محرم با بدی ها قهر بودم

عَلَم سرگردان
عَلَم بر روی دوشم بود و بر لب
فقط نام اَباالفضل علمدار
دلم آن لحظه ها در کربلا بود
در آن صحرای خشک و داغ و تبدار

عَلَم سرگردان
کنار خیمه ها، آن ظهر سوزان
عطش را مثل آن ها می چشیدم
عَلَم را با دلی خون بار و گریان
به روی شانه هایم می کشیدم

عَلَم سرگردان
عَلَم با آن همه وزنش گمانم
سبک تر از غم و اندوه من بود
تمام هستی ام از مال دنیا
در این ماتم، لباسی از کفن بود

عَلَم سرگردان
ولی من دخترم، ای دادِ بیداد
عَلَم امسال هم بر دوش باباست
دلم در این محرم بار دیگر
فقط در حسرت و افسون و رؤیاست!

عَلَم سرگردان

کانال کودک و نوجوان تبیان 
koodak@tebyan.com
فهیمه امرالله- شاعر: نوشین نوری

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.