تبیان، دستیار زندگی
مکتب نجف غالباً صناعت محور است، درحالیکه مکتب قم تأکید بیشتری بر تجمیع ظنون دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روش‌شناسی فقهی، جایگاه و آثار آن

روش‌شناسی فقهی آیت‌الله حائری یزدی (۱)

آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی

آیین نکوداشت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم، با هدف بررسی روش‌شناسی فقاهتی آن فقیه و مرجع شیعی، با سخنرانی آیت الله حسینی بوشهری، حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالقاسم علیدوست و همچنین دکتر موسی حقانی، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۳، در بیت شریف مرحوم آیت الله حائری برگزار شد. پایگاه مباحثات، متن کامل سخنان استاد ابوالقاسم علیدوست را منتشر نمود که نظر به اینکه حاوی مطالبی قابل استفاده برای طلاب، فضلا و علاقمندان بود، جهت بهره‌مندی در بخش حوزه علمیه تبیان نیز بازنشر می‌شود:

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله والصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله آل الله، الذین بهم فتح الله وبهم یختم الله ولعنة الله علی أعدائهم أعداء الله إلی یوم لقاء الله. اللهم صل علی محمد و آل محمد واهدنا لما اختلف فیه من الحق بإذنک إنک تهتدی من تشاء إلی صراط مستقیم.

از حضور اساتید، بزرگان و سروران و طلاب فاضلی که در این مجلس مستطاب شرکت فرمودند، تشکر می‌کنم؛ همچنین از بیت حضرت آیت الله العظمی سیستانی و سرور گرامی‌مان حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین شهرستانی که در تأسیس این بنیان خیر سهم تمام داشتند. از اساتید بزرگوار عذرخواهی می‌کنم که وقت‌شان را ضایع می‌کنم، اما در هر صورت عنوان شده که حقیر، موضوع بحث را دنبال کنم.

موضوعی که در نظر گرفته شده، روش‌شناسی فقاهت آیت الله مؤسس در فقه، و اصول فقاهت به معنای منهج فقهی ایشان است؛ هم در فقه، هم در اصول فقه. اما ممکن است این سؤال برای برخی از افاضل پیش بیاید که ثمره روش‌شناسی فقاهت یک شخصیت، یک مکتب یا یک مکان چیست؟ روشن است که با تأمل بیشتر، می‌توان آثاری را بر روش‌شناسی مترتب کرد؛ اولاً وقتی روش فقاهت یک شخصیت دانسته شود، می‌توان مدیریت او را بر بحث‌ها پیش‌بینی کرد، و طبیعتاً اگر آن شخصیت، نقد، انتقاد یا تأییدی دارد، می‌توان دریافت که این نقد، بنایی است یا مبنایی.

انصاف، دلیل پنجم استنباط!

شاید سال‌های ۱۳۶۵ یا ۶۶ بود که به حاشیه‌ای بر مکاسب به قلم محقق ایروانی برخورد کردم. مرحوم شیخ درباره اینکه آیا به تعهدات ابتدایی، شرط گفته می‌شود یا نه، مباحثی را مطرح می‌کند. ایشان یک طرف را تقویت می‌کند، ولی برخلاف انتظار، با عبارت «لکنّ الإنصاف ٦»، به تقویت مبنای مخالف می‌پردازد. مرحوم ایروانی در آنجا اشکالی دارد. ایشان می‌فرماید: این چه شیوه بحث کردن است! شما که اسناد را بررسی کردید و مبانی‌تان روشن است، چطور می‌خواهید با یک «لکن الإنصاف ٦» و البته به کمک برخی از مؤیدات، نظر خودتان را در هاله‌ای از تردید فرو ببرید، یا نظر مخالف را تقویت کنید؟

مرحوم ایروانی در حاشیه بر مکاسب، نارضایتی خود را از این شیوه بحث کردن، ابراز می‌کند. حتماً این جمله را بارها شنیده‌اید که بزرگان فرموده‌اند مرحوم شیخ، انصاف را به عنوان دلیل پنجم وارد صحن استنباط کرد. البته همه می‌دانند که این، یک شوخی است، ولی حظّی از جدّ دارد. در حالی که اگر کسی به مبنای شیخ انصاری در استنباط توجه داشته باشد، می‌داند که انصاف واقعاً جا دارد. به قول دولتی‌ها ردیف بودجه دارد! ولی باید با مبانی آشنا بود. در روش استنباط مرحوم شیخ، انصاف جا دارد، ولی چنین نیست که به تخمیس اسناد پرداخته باشد و در کنار اسناد چهارگانه، سند پنجمی مطرح کرده باشد.

نکته دیگری که بر روش‌شناسی مترتب می‌شود، این است که اگر کسی روش یک شخصیت فقهی را به دست آورده باشد، می‌تواند در حوزه‌های سکوت، و در حوزه‌هایی که آن شخصیت وارد نشده، دقیقاً یا تخمیناً نظر او را به دست بیاورد. البته ثمرات دیگری هم هست که با توجه به فخامت این نشست مستطاب، از آن عبور می‌کنم. لذا چنانکه می‌بینید، امروزه در فلسفه‌های مضاف، روش‌شناسی آن دانش یا شخصیت آن دانش، از مباحث مهم است و دنیا هم آن را پذیرفته است.

مکتب قم و نجف؛ رویارویی عرف‌گرایی و متن‌گرایی

گاهی در روش‌شناسی، یک مکان را در مقابل مکان دیگر قرار می‌دهیم. به عنوان مثال در دوران معاصر، مکاتب قم، نجف، سامرا، بغداد، حله و ٦ به عنوان مکاتب اصلی جا افتاده و با یکدیگر مقایسه می‌شوند. بررسی روش‌شناسی‌هایی که مضاف‌الیه آنها حوزه و منطقه باشد، هم طرفداران جدی دارد، هم مخالفان جدی. به‌عنوان مثال، در نوشته‌های دوران معاصر می‌بینید که وقتی فقاهت و مدرسه قم را با فقاهت و مدرسه نجف مقایسه می‌کنند، می‌گویند مدرسه نجف قاعده‌گراست و حتی در روش ورود به مسأله و مدیریت بحث، ابتدا به سراغ قاعده می‌رود. حتی پس از قاعده، ابتدا از اصل عملی استفاده می‌کند، سپس به سراغ اسناد خصوصی و روایات خاصه و آیات قرآن می‌رود. در حالی که در مکتب قم، مسأله را ابتدا بر اساس اسناد خاص بررسی می‌کنند و سپس اگر نیازی بود، به سراغ اسناد و ادله عام می‌روند.

مکتب نجف غالباً صناعت‌محور است، در حالی که مکتب قم تأکید بیشتری بر تجمیع ظنون دارد و گاهی مثلاً وقتی قم یا نجف را با سامرا مقایسه می‌کنند، می‌گویند: «در سامرا بیشتر لعلّ حاکم است، ولی در مکتب قم و نجف، مخصوصاً نجف، إنّما حاکم است»، یعنی این است و جز این نیست.

در مکتب قم، عرف‌گرایی و متن‌گرایی پررنگ‌تراست. البته عرف‌گرایی و متن‌گرایی، هر کدام وادی مستقلی هستند. در حوزه نجف، کمتر به این جهت توجه می‌شود و قاعده، بیشتر مورد توجه است. در مکتب قم به علوم استنباطی توجه بیشتری می‌شود، ولی در نجف اینگونه نیست.

فکرها گاهی در مکتب قم، فکرهای سیستمی است، یعنی یک متفکر و مستنبط، از مطالعات خاص و خُرد، به دنبال استنباط یک سیستم است، در حالی که در حوزه مبارکه نجف، اغلب مطالعات -به تعبیر امروزی‌ها- اتمیک و جداجدا است.

مکتب نجف غالباً صناعت‌محور است، در حالی که مکتب قم تأکید بیشتری بر تجمیع ظنون دارد و گاهی مثلاً وقتی قم یا نجف را با سامرا مقایسه می‌کنند، می‌گویند: «در سامرا بیشتر لعلّ حاکم است، ولی در مکتب قم و نجف، مخصوصا نجف، إنّما حاکم است»، یعنی این است و جز این نیست.

من شخصاً به‌عنوان طلبه کوچکی در این حوزه، این روش [روش‌شناسی مکاتب منسوب به حوزه‌ها و مناطق] را چندان دقیق نمی‌دانم و البته چنانکه عرض کردم، این روش، مخالفان و موافقانی جدی دارد. البته در حوزه مبارکه نجف، شخصیت‌هایی داریم که تمام یا بسیاری از ویژگی‌های آنها منطبق با مکتب قم است.

شیخ اعظم انصاری که بر قله فقه و اصول ایستاده است،عمدتاً تربیت شده نجف است. اگرچه ایشان در ایران درس خوانده است، ولی به هر صورت، عمری را در نجف گذرانده و با گفتمان نجف قلم می‌زند. با این وجود، ایشان به معنایی که امروزه به کار می‌رود، صناعت‌محور نیست.

مرحوم شیخ اعظم در همان بحثی که اشاره کردم و در بحث اقتناء صور مجسمه، به همین روش عمل می‌کند. البته مثال‌ها همین دو-سه مورد نیست، بلکه مکاسب شیخ مشحون از این روش و متد برخورد است. ایشان وقتی می‌خواهد راجع به نگاه‌داری صور مجسمه که آیا جایز است یا نیست، بحث کند، (البته از وقتی متن را دیده‌ام خیلی وقت می‌گذرد، اما فکر می‌کنم) ۹ وجه برای یک طرف، شاید منع، می‌آورد؛ روایت محمد بن مسلم، فلان روایت، فلان روایت، و بعد از عناصری به‌عنوان سند استفاده می‌کند که تک‌تک این عناصر، سند نیست، ولی مجموعه اینها در یک تعاضد حلقوی، دست به دست هم می‌دهند و حلقه‌حلقه می‌شوند و زنجیره‌ای را می‌سازند. و این روش در حالی است که شیخ عمدتاً چهره نجف است. و البته نقض‌های بیشتری هست که من از این عبارت می‌گذرم، چون باید بیشتر درباره مرحوم حاج شیخ گفت‌وگو کنیم.

روش‌شناسی استنباط فقها را باید شناخت

آنچه امروزه در محاسبه‌ها و نوشته‌ها می‌آید و مرسوم است و فضلایی گاهی وارد این صحنه‌ها می‌شوند، (ما نباید فضل فضلای جوان را نادیده بگیریم و همیشه به گذشتگان نگاه کنیم و به قول عرب‌ها کُنتی بشویم و بگوییم کنّا کذا و کنّا کذا و الآن چیزی نیستیم،) ولی به هر صورت این روش، چندان روش موفقی نیست، چون نقض‌های بسیاری دارد؛ روش‌شناسی مضاف به یک حوزه، روش‌شناسی حوزه سامرا، روش‌شناسی حوزه نجف، روش‌شناسی حوزه قم، نقض‌هایی دارد که خیلی نمی‌شود از آن دفاع کرد، اما علیرغم شاید کم‌سود بودن و کم‌اثر بودن این نوع روش‌شناسی، وقتی جای مضاف‌الیه را عوض کنیم و اشخاص بگذاریم، کاری به‌غایت سودمند است؛ یعنی مثلاً روش‌شناسی فقاهت شیخ انصاری. البته کلمه فقاهت در فارسی به این معنا می‌آید ولی معنای اصیل عربی‌اش با تسامح است؛ من هم با اکراه به کار می‌برم، ولی در فارسی رایج شده. همان کلمه فقه و اصول، دقیق‌تر از واژه فقاهت است؛ مثل روش‌شناسی فقه و اصول شیخ انصاری، روش‌شناسی فقه و اصول حاج شیخ عبدالکریم، روش‌شناسی فقه و اصول ابن ادریس و همینطور هکذا. این بسیار خوب است.

بعضی از خاورشناسان و مستشرقین، شخصیت‌های فکری اسلام را مشخصاً مطمح نظر قرار داده‌اند؛ مثل ابن ادریس. یکی از خاورشناسانی که هنوز نتوانسته‌ام کتاب او را به دست بیاورم، روش‌شناسی اجتهاد ابن ادریس را نوشته و بسیار هم مفید است. وقتی ابن ادریس در کتاب «السرائر» می‌گوید این مطلب را اصول تأیید می‌کند، اصول در کلام ابن ادریس چیست؟ آیا منظور اصول عملیه است؟ آیا قواعد کلان است؟ وقتی روش او را مخصوصاً در ارتباط با مقاصد الشریعه بدانیم که ابن ادریس چطور با مقاصد برخورد می‌کند، در آن صورت اصول مذهب و اصول قواعد مذهب از نظر ابن ادریس معنا پیدا می‌کند.

شیخ طوسی در مواردی ادعای استناد به روایات می‌کند که ما یک روایت هم نداریم. این غیر از جاهایی است که ادعای اجماع می‌کند و بزرگان فرموده‌اند از باب اجماع علی‌القاعده است. اگر کسی متد استنباط شیخ طوسی را نداند، می‌گوید ایشان اشتباه کرده است؛ چرا که می‌بیند ما حتی یک روایت نداریم در حالی که شیخ گفته روایات داریم. من مواردی را یادداشت کرده‌ام که الآن همراه ندارم که شیخ طوسی چنین ادعایی می‌کند. ولی وقتی متد استنباط شیخ طوسی را بدانیم که ایشان اخباری که ادعا می‌کند، شبیه اجماع علی‌القاعده است و مقید نیست که از روایات خاص شروع کند، این معنا جای خودش را باز می‌کند.

بخش بعدی را اینجا ببینید



منبع: پایگاه مباحثات (با قدری تصرف و اصلاح)

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان