تبیان، دستیار زندگی
امروز 21 شهریور ماه است و در تقویم کشورمان به عنوان روز ملی سینما ثبت شده. به این مناسبت سراغ محمود کلاری از فیلمبرداران مطرح و صاحب سبک کشورمان رفتیم
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اشک ها و لبخندهای‌کلاری در روز سینما

گفت و گو با محمود کلاری، فیلمبردار چیره دست کشورمان به مناسب روز ملی سینما

امروز 21 شهریور ماه است و در تقویم کشورمان به عنوان روز ملی سینما ثبت شده. به این مناسبت سراغ محمود کلاری از فیلمبرداران مطرح و صاحب سبک کشورمان رفتیم.

مصاحبه: احمد رنجبر-بخش سینما و تلویزیون تبیان
محمود کلاری

کارنامه محمود کلاری پر است از جوایز داخلی و خارجی ؛ او چهار دهه در سینمای ایران پشت دوربین فیلم های مهمی ایستاده و با كارگردانان مطرحی همكاری داشته. كلاری  فیلم هم ساخته كه از قضا درون مایه آن درباره سینما است. « ابر و آفتاب» داستان بازیگری است كه همسرش فرسنگ ها آن ورتر در بستر بیماری است و او  برای رساندن خود به تهران صحنه فیلمبرداری را ترك می كند. تم فیلم دوم كلاری یعنی «رقص با رویا» هم وام گرفته از سینما است اما به دلایلی به سرانجام نرسید. روز سینما مناسبت خوبی بود تا با او به گفت و گو بنشینیم. 
جناب کلاری ؛ از چند سالگی با نور و نگاتیو سر و كار داشته اید؟
حدودا 18 ساله بودم كه فیلم هشت میلیمتری می ساختم. یعنی به عنوان كارگردان با سینما آشنا شده ام و حتی فیلم هایی هشت میلیمتری هم كه ساخته ام خودم فیلمبرداری نكرده ام. این همان از مسائل عجیب زندگی است كه سرانجام من را در موقعیت فیلمبرداری قرار داد. یعنی پیش زمینه ارتباط من با سینما از طریق فیلمسازی آغاز شد و شكل گرفت. بنابراین بخش قابل توجهی از زندگی ام را با فیلم و سینما مانوس بوده ام و این ارتباط ادامه دارد. طبیعتا این ارتباط نسبت به تمام مظاهری كه در زندگی آدم می توانند نقش داشته باشند،برای من ارتباط عمیق تری است. این دیرینگی طبیعتا در تمام پس زمینه های اندیشه و خیال من (سوای بحث زیباشناسی) تاثیر داشته است و فقط بخش تصویر و جنبه های بصری سینما نبوده. یعنی آن چه مفهوم كاربردی یك فیلم را تشكیل می دهد همان چیزی كه باعث می شود بعد از دیدن یك فیلم خوب و ارزشمند داستان برای تو تمام نشود و به طور كوتاه مدت ساعت ها و به طور بلند مدت روزها ممكن است با آن درگیر باشی . 
بعد از این همه سال هنوز تحت تاثیر فیلم ،‌این دروغ بزرگ،‌قرار می گیرید؟

فراوان پیرامون خودم آدم هایی را دیده بودم كه سالیان دراز كنار یك همسرشان زندگی كرده بودند ولی عشق و دلبستگی  و وابستگی و رابطه حسی كه من در وجود این پیرمرد دیدم واقعا را من را منقلب كرد. فكر كردم این موضوعی است كه حتی می تواند مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد و شاید همین كافی باشد كه این اتفاق را تبدیل به فیلم كنم

بله بله ... آخرین بار كه برای من این اتفاق افتاد با فیلم Amour (عشق) بود . موقع فیلمبرداری «گذشته» در پاریس این فیلم را دیدم و تمام آن شب قصه اش با من بود.
 این اتفاق چه قدر به درونیات خود شما ربط دارد چه قدر به قدرت فیلم؟

هر كسی دریافت خودش را از یك اثر هنری دارد؛ این برآمده از مختصات وجودی هر آدم است. طبیعتا اگر آن موضوع در جان و روح انسان تاثیر گذار باشد و با ویژگی های درونی شما بتواند ارتباط برقرار كند واكنش شما متفاوت خواهد بود. شاید به همین دلیل است كه اساسا فكر می كنم اثر هنری نمی تواند داوری شود چون در داوری و درجه بندی ، رایی كه صادر می شود برآمده از خلقیات و روحیات و سلیقه و نگرش و ویژگی های آن آدم ها است و قطعا اگر عده ای دیگر در آن موقعیت قرار بگیرند نیتجه ای دیگر حاصل می شود. برای شخص من آن چه می تواند منقلبم كند كه با روح و خصوصیات درونی ام ارتباط بر قرا كند. از آن جایی كه در خودم یك كودكی و یك جور شاد و شنگولی و حس نامتناسب با سن و سالم می بینم ، اگر آن چه پیش رویم قرار بگیرد بتواند با «آدم درون من» ارتباط برقرار كند ،من را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
 نمونه عینی این تاثر شما را در «جدایی نادر و سیمین» دیده ایم که در سکانس شستن پیرمرد در حمام گریه می کنید. فیلم دیگری بوده كه تا این اندازه تحت تاثیر تان قرار داده باشد؟
«درخت گلابی» یكی از آن ها است. آن تابستان ، سرخوشی نوجوانانه ...
 خاطرات خودتان را زنده می كرد؟
دقیقا. عشق و عاشقی های آن سال ها كه در ذهن آدم ها برجسته هستند... . یا در فیلم «دختر دایی گمشده» خل بازی هایی بود كه بخش قابل توجهی اش برآمده از كودك درون است ... یا فیلم «مادر» ... چون پدرم در 49 سالگی از دنیا رفت و مادرم در جوانی تنها شد و هیچ وقت هم ازدواج نكرد و نهایتا در تنهایی درگذشت.

محمود کلاری

شما سال ها مدیر فیلمبرداری آثار مهمی بودید اما وقتی روی صندلی كارگردانی « ابر و آفتاب» نشستید، سوژه را از دل خود سینما انتخاب و بین زندگی و سینما پیوند برقرار كردید. این تصمیم تعمدی بود؟
باور دارم سینما بازتاب دهنده زندگی آدم ها است و فكر می كنم آن چه برآمده از حس و دریافت و برداشت و تلقی ما از وقایع پیرامون است می تواند گاهی تبدیل به فیلم بشود؛ با این پیش فرض كه تاثیری كه آن اتفاق روی ما گذاشته به مخاطب فیلم ما هم منتقل می شود . فیلم« ابر و ‌آفتاب » حاصل یك لحظه فراموش نشدنی در زندگی من است؛یعنی لحظه مواجهه با مرحوم غلامحسین نقشینه در پشت صحنه فیلم «ای ایران». صبح وقتی كه به سمت لوكیشن می رفتم ، در كوچه های باریك ماسوله آن روزگار، كه بسیار متفاوت از حالا است ، آقای نقشینه از تنها تلفنخانه روستا بر می گشت . خب آن روزگار موبایل و حتی خطوط تلفن به شكل روز رایج وجود نداشت و تنها سیستم ارتباطی یك اتاقك بود كه عنوان تلفنخانه ماسوله را با خودش داشت و مركز اتصال آدم های روستا با جاهای دیگر بود. وقتی دیدم آقای نقشینه با شنیدن خبر سكته همسرش چنان به هم ریخته و چنان آشفته و سرآسیمه است كه مثل كودك خردسال زار زار گریه می كند ایده «ابر و آفتاب» در ذهنم نقش بست.  این كه كسی  پنجاه سال با همسرش زندگی كرده و در كنارش بوده این اتفاق برایش نیفتاده و حالا كه پیش او نیست دارد او را ترك می كند...

قهرمان «ابر و آفتاب» می توانست شغلی دیگر هم داشته باشد ولی اینجا ما یك بازیگر می بینیم كه بشدت نگران همسر بیمارش است و آرام و قرار ندارد. 
بله . فراوان پیرامون خودم آدم هایی را دیده بودم كه سالیان دراز كنار یك همسرشان زندگی كرده بودند ولی عشق و دلبستگی و وابستگی و رابطه حسی كه من در وجود این پیرمرد دیدم واقعا را من را منقلب كرد. فكر كردم این موضوعی است كه حتی می تواند مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد و شاید همین كافی باشد كه این اتفاق را تبدیل به فیلم كنم. مواجهه با این اتفاق چیزی در ذهنم ایجاد كرد كه چگونه ممكن است 50 سال یك نفر این گونه عاشق باشد و حقیقتا می شود یك زندگی را این شكلی دید.
سوژه فیلم دوم تان هم باز برآمده از دل سینما است. ظاهرا «رقص با رویا» حدیث نفس بوده؟

باور دارم سینما بازتاب دهنده زندگی آدم ها است و فكر می كنم آن چه برآمده از حس و دریافت و برداشت و تلقی ما از وقایع پیرامون است می تواند گاهی تبدیل به فیلم بشود؛ با این پیش فرض كه تاثیری كه آن اتفاق روی ما گذاشته به مخاطب فیلم ما هم منتقل می شود

بله اتفاقی بود كه برای خود من افتاد وقتی با فیلم «ابر و آفتاب» در جشنواره ماردل پلاتا حضور پیدا كردم. «ابر وآفتاب» جایزه بهترین فیلم را برد و دركنارش جایزه نقدی 625 هزار دلاری را كه بعدا فهمیدیم یك سوء تفاهم بیشتر نبوده. آن لحظه با همسرم در تهران تماس گرفتم و درباره جایزه صحبت كردم و ما یك شب با هم رویاها ساختیم . بعدا متوجه شدیم این جایزه نقدی نیست بلكه اعتباری است برای ساخت فیلم دوم؛ این را فردای آن روز فهمیدیم . به هر حال یك شب را با خیال این پول پشت سر گذاشتیم و رویاهایی ساختیم. با خودم گفتم اگر سینما را بازتاب دهنده زندگی آدم ها تلقی كنیم و در عین حال وجه رویا گونه آن را كه تخیلات بشری را بتواند عینیت بدهد دارای این ویژگی بدانیم، چه بسا این موضوع می تواند تبدیل به یك فیلم بشود و عنوان «رقص با رویا» را برای آن انتخاب كردم. به خاطر این كه داستان آن اتفاق در ماردل پلاتا جنوبی ترین نقطه كشور آرژانتین می گذشت و به تعبیری در انتهای جهان . پیش خودم فكر كردم ماجرای این كه فیلمسازی چهل ساله از خاورمیانه به ته دنیا می رود و رویایی برایش شكل می گیرد هم می تواند فیلم شود . بنابراین « رقص با رویا » هم برآمده از حوادث واقعی و تجربه شده است كه بر خود من گذشته.
 و چرا «رقص با رویا» به سرانجام نرسید؟
همه كارهای فنی اش انجام شد؛ منتهی به خاطر وسواس های آقای موئینی تدوین آن چهار ماه طول كشید (كه البته این را نفی نمی كنم و ویژگی كار ایشان است) ولی این چهار ماه مصادف شد با ماجراهایی كه بعد از 11 سپتامبر اتفاق افتاد و كشور آرژانتین دچار مشكلاتی شد و تمام بانك ها اعلام ورشكستگی كردند. در كمتر از چند ماه دو رئیس جمهور عوض شد، چندین نفر در تظاهرات خیابانی كشته شدند... به هر حال شرایط كشور به هم ریخت و باعث شد قسط آخر هزینه های فنی فیلم توسط تهیه كننده آرژانتینی پرداخت نشود . سرسختی تهیه كننده ایرانی برای گرفتن قسط آخر هم اسباب درگیری دو تهیه كننده را بوجود آورد. در نهایت آن ها تصمیم گرفتند متریال اصلی را در اختیار مان نگذارند و ما صدا و تصویر اصلی نداشتیم .با گذشت زمان هم دیگر خیلی احساس نزدیكی به آن نمی كنم، چون با گذشت زمان به هر حال آدم دیگری هستی و اساسا شیوه برخوردت با سینمای روز عوض شده.
 هر فیلمی ریشه در ناخودآگاه فیلمساز دارد. در این میان سینما به عنوان یك عنصر اغواگر كه روی نسل شما تاثیر دو چندانی داشته چقدر در ساخت «ابر و آفتاب» نمود دارد؟
من فكر می كنم سینما در تمام ابعاد زندگی من تاثیر گذار بوده است. به گفته یك فیلمساز ، بخش قابل توجهی از رفتارهای ما از سینما می آید. یعنی حتی كردار بازیگران سینما روی كردار ما تاثیر می گذارد . تاثیر سینما در زندگی وجود دارد؛ حتی شیوه كلام، آهنگ بیان، نوع حسی كه آدم ها گاهی ابراز می كنند و ... خیلی ها از آن ها وام گرفته از سینما است. برای من كه از نوجوانی با سینما مانوس بوده ام این تاثیر غیر قابل انكار است.