تا آخر صرف شیرینی و شام
گفتم پولش را خرج یك سفر خارجی كنیم. گفتم برویم مشهد زیارت و بعد هم شمال كنار دریا یا در كیش یك هفته رؤیایی بگذرانیم. گفتم پولش را اضافه كنیم به تیبا و مگانی، النودی چیزی بخریم. گفتم چرا باید پای پسرخاله نوه مادربزرگم كه همدیگر را یكبار در سال هم نمیبینیم، پول باقلاپلو با گوشت و ژله میوهای و ورودیه تالار بدهیم؟ چرا همه زندگی و آبروی ما باید به این نمایش سه ساعته گره بخورد؟ گفتند ولیمه، برای عروسی سفارش شده است. گفتند در عروسی دیگران شركت كردهایم، باید پس بدهیم. گفتند بعدها میگویند عروس و داماد خسیس و ندار و هزار چیز دیگر بودهاند. گفتند همین یك شب است و خلاص. تا مرز مطرح كردنش در جلسه بلهبرون هم پیش رفتم اما همه یكصدا گفتند «نه»! هم خانوادهام، هم خانوادهاش. مقاومت كردم، دلیل و منطق آوردم و سعی كردم برد- بردی مذاكره كنم اما نشد.
حالا 3ماه و 13روز است برای آن 3ساعت میدویم تا یك عمر بعدش حرفی پشت سر ما نباشد؛ تالار رزرو كردهایم، به اندازه 300نفر میوه و شیرینی سفارش دادهایم، لباس عروس دوخته است، كت و شلوار خریدهام، كفش نو گرفتهایم، كارت دعوت روباندار پخش كردهایم. همه متأهلها هزار بار در گوشم خواندهاند كه از فردای عروسی چنان سبكی كه خستگی همه این ماهها، زود از تنت بیرون میرود. اما تا همین 2ماه پیش گوشم به این حرفها بدهكار نبود. تا میتوانستم به جان عروس و بزرگترها، به شوخی و جدی درباره عروسی غر زدم. هزار بار از خودم و آنها پرسیدم «آخه چرا؟» و از دردسرهای این همه تجملات نالیدم. غرها و نالههایم هنوز هم ادامه دارد؟ نه. از همان 2ماه پیش متوقف شد چون گفتند حالا كه به این بازی تن دادهای، بگذار «شیرین» بگذرد. اعتراضهایم خاموش شد و خانوادهها تا آخر توانی كه داشتند پشت ما ایستادند و بعضی اضافات را هم حذف كردیم تا همهچیز كمی سادهتر باشد.
من هم مثل خیلیها قاطی این بازی شدم و تا آخرش هم خواهم رفت اما كسی باید این بازی را بههم بزند. چرا زوج بختبرگشته باید تا 48ماه بعد برای آن یك شب قسطهای 228هزار تومانی بدهند؟ قبول، من در برگزار نكردن مراسم عروسی تجملاتی شكست خوردهام اما مسئله «من» نیستم. مسئله «ما» هستیم كه نمیخواستهایم اسیر تجملات بشویم و به هزار دلیل غالبا غیرمنطقی وا دادهایم. كاش روزی كسی كمپینهای «#عروسی- پرخرج - نگیریم» و «#جهیزیه- ساده- بخریم» و هزار گفتمان اصولی دیگر را راه بیندازد تا میلیونها پسر و دختر جرأت كنند وصلت كنند. كاش كسی «ولیمه» و «مراسم عروسی» را دوباره و درست ترجمه كند. كاش بتوانم تا پسفردا همهچیز را شیرین بگذرانم؛ تا آخر صرف شیرینی و شام!
منبع: همشهری انلاین