من گاو مش حسنم
نگاهی به فیلم سینمایی «فروشنده» ساخته اصغر فرهادی
ویژگی اصلی آثار اصغر فرهادی به طور ویژه در ساحت فیلمنامه نویسی، امتزاج نشانه ها و کدگذاری ها در داستان و کمتر برجسته و شعاری بودن آنها است.در دل همین فضا بوده که سینمای فرهادی به سینمای واقع گرا لقب گرفته و مخاطب به مدد همین ویژگی با شخصیتها، موقعیت و سرنوشت آنها همراه می شود و همذات پنداری می کند.
به بیان بهتر سینمای فرهادی تشکیل شده است از موقعیت های به شدت واقعی و به ظاهر کم اهمیت که به هیچ وجه در نگاه نخست سینمایی و پرکشش به نظر نمی رسند اما شیوه کنار هم نشینی این موقعیت ها و در نهایت جرقه ای که در اثر یکی از همین موقعیت ها ساده به جان داستان می افتاد، وزن این رخدادها آنقدر زیاد می شود که قابلیت های دراماتیک بسیار می یابد و منجر به همراهی مخاطب می گردد. همین سادگی و قابل درک بودن و به دور بودن از رفتارها باسمه ای و چیده شده و استیلیزه، باعث همدلی در مخاطب و همراهی بیش از پیشش با اثر می گردد. «فروشنده» اما این ویژگی را به شدت نمونه های قبلی آثار فرهادی ندارد. در «فروشنده» همه چیز بیش از انتظار از سینمای پر جزییات، کم گو، بی زایده و به دور از درشت گویی به چشم می آید. سینمای فرهای بر پایه درگیر کردن مخاطب با گره افکنی ها اخلاقی با تکیه بر کنار هم قرار دادن جزییات به ظاهر کم اهمیت اما در عمل بسیار تعیین کننده شکل می گیرد.
«فروشنده» هم از این قاعده مستثنی نیست.سینمای فرهادی در مورد قضاوت کردن ها درست و غلط، گفتن ها و نگفتن ها، مخفی کاری ها ، ملاحظه و مراعات کردن ها ی مصلحت اندیشانه، بخشیدن و نبخشیدن، ایده ال بودن یا سخیف بودن، درست و غلط را تشخیص دادن، استیصال و پادرهوایی و اتخاذ تصمیم های خاکستری در حوزه فردی است.
مشکل اینجاست که همه چیز مهندسی شده و شعاری و غلو شده به نظر می آید. از یکسو انتخاب یک شاگرد از کلاس درس که بناست همیشه مثل اجل معلق همراه عماد باشد و در تاکسی و کلاس و سالن نمایش او را همراهی کند، به دور از ظرافت هایی است که ازفرهادی سراغ داریم. همین شکل از اغراق در کنار هم قرار دادن دو موقعیت حضور عماد در کلاس است.
نوعی چیده شدگی و رفتار مکانیکی و فیزیکی در این فیلمنامه به چشم می خورد که در نمونه های پیشین فیلمنامه های فرهادی دیده نمی شد. برای نمونه می توان به موقعیت عماد(شهاب حسینی) در کلاس درس و نسبتش با شاگردانش اشاره کرد. چیدن دانش آموزان در فضایی باسمه ای و دیالوگ هایی گل درشت و نه چندان خراشیده از یک سو و استفاده مکانیکی از هریک ازآنها نمونه بارز این ویژگی است. اصولا موقعیت کلاس درس و ارتباط عماد با شاگردان، در کنار موقعیت گروه تئاتر و موقعیت آپارتمان محل زندگی عماد و رعنا، یکی از موقعیت های کلیدی داستان است. در موقعیت کلاس درس چند نشانه گذاری تعیین کننده بناست به کار بسته شود. اول اینکه جنس اخلاق و منش عماد و شیوه ارتباطش با شاگردان و فضای گرم و صمیمی حاکم میان آنها بناست درک شود تا در نهایت در سکانس خوابیدن عماد در کلاس درس و رفتار پرخاشگرانه او با شاگردان به چشم بیاید.
از سوی دیگر بناست ارجاعات ادبی وسینمایی فیلم همچنین ماجرای ممیزی کتاب و این دست مسائل در این موقعیت دیده شود.یکی دیگر از کارکردهای این موقعیت حضور شاگرد عماد به صورت تصادفی در تاکسی است و ماجرای رفتار خانمی که در صندلی عقب تاکسی نشسته است. دیگری حضور شاگردی است که پدرش در راهنمایی و رانندگی کار می کرده و بناست رد وانت مرد مزاحم فیلم را بگیرد.حتی ارجاع به فیلم «گاو» و اینکه «آدم ها هم می توانند گاو شوند، اما زمان می برد» در این موقعیت مطرح می شود.
اما ایراد این موقعیت در چیست؟ مشکل اینجاست که همه چیز مهندسی شده و شعاری و غلو شده به نظر می آید. از یکسو انتخاب یک شاگرد از کلاس درس که بناست همیشه مثل اجل معلق همراه عماد باشد و در تاکسی و کلاس و سالن نمایش او را همراهی کند، به دور از ظرافت هایی است که ازفرهادی سراغ داریم. همین شکل از اغراق در کنار هم قرار دادن دو موقعیت حضور عماد در کلاس است؛ یکی سرخوش و بشاش و دیگری خموده و عصبی. طبیعی است که این دو موقعیت برای خود عماد در فیلم هم متفاوت است و او ناخودآگاه تغییر حالات روحی ناشی از فشار عصبی و بی خوابی را تجربه می کند، اما تغییر ناگهانی رفتار و سراغ نگرفتن از روندی با شیب ملایم تر برای تغییر عماد ویژگی است که از فرهادی سراغ داشته ایم و اینجا یافت نمی شود. انگار کلاس تعبیه شده تا حرف های فرهادی خام دستانه زده شود، پسرک کاشته شده تا کنش و واکنش های عماد با او محل بیان برخی دغدغه ها باشد، پسرکی که پدرش را از دست داده کاشته شده تا روند «گاو» شدن عماد بیش تر به چشم بیاد و تغییر رفتار او توی ذوق بزند. درشت گویی در شیوه ارتباط میان موقعیت ها هم به چشم می خورد.
موقعیت گروه تئاتر، بازی بازیگران این بخش، شیوه دیالوگ گویی شان و موقعیت های داستانی که بناست به معرفی آنها ختم شود، همگی مکانیکی و خشک به نظر می رسد و گویی کاشته شده اند تا معنای مدنظر فرهادی به هر نحو ممکن منتقل شود.حتی شیوه تصادفی جایگزین شدن پیرمرد به جای مجید(مظنون اصلی) و در نهایت شکل گیری سکانس های نهایی و گره گشایی فیلم درآپارتمان در حال خرابی و ... از جنس فرهادی نیست و کمتر از حد توقع پرداخته و در هم تنیده شده است.این درشت گویی و دیده شدن دست کارگردان و نویسنده فیلمنامه در کادر و فضای فیلم باعث شده میزان باورپذیری واقع گرایانه ای در سینمای فرهادی سراغ داشتیم، کمتر در کار دیده شود و به همان میزان، اندازه همراهی و همدلی مخاطب از اثر کم شود و در ادامه نیمه نخست فیلم و حتی دو سوم ابتدایی فیلم کشدار به نظر برسد و در نهایت ضربه ای که در انتها فیلم های فرهادی به ساختار ذهنی مخاطب می خورد و تاثیری که بر مخاطب می گذارد، کمتر از نمونه های پیشین سینمای او باشد.
با این همه اما «فروشنده» اثری که می توان بیش از یکبار تماشایش کرد، از درک جزییات و ریزه کاری های داستان و کارگردانی فرهادی در آن لذت برد و البته تلنگری اخلاقی با محوریت خشم، انتقام، اخلاق گرایی و نمایش فاصله گرفتن انسان از مسیر انسانیت را تجربه کرد.شاید کار دشوار فرهادی از آنجایی آب بخورد که خودش تبدیل به استاندارد بالایی شده که ساخت هر اثر را برای او دشوار تر از قبل می کند و قیاس ناخودآگاه بین آثارش به کار بسته می شود. با این همه 8 از 10 امتیازی است که این قلم به فیلم فرهادی می دهد.
شناسنامه فروشنده
کارگردان: اصغر فرهادی
نویسنده: اصغر فرهادی
بازیگران: شهاب حسینی، ترانه علیدوستى، بابك كریمى، مینا ساداتی، مارال بنیآدم، نیوشا جعفریان، عماد امامی، مجتبی پیرزاده، سام ولیپور، محمد امامى، فرشته الماسیان، کامران محسنی، حشمت خواجهزارع
خلاصه داستان فیلم : فروشنده به زندگى زن و شوهرى مى پردازد كه در حال بازى در نمایش «مرگ فروشنده» نوشته آرتور میلر هستند و در زندگی واقعی گرفتار مشکلی شده اند.