ملیگرایان از فرط تکرار، تحلیلهای خود را باور کردهاند!
«مروری بر زمینههاوپیامدهای تحلیلهای یکجانبه درباره نهضت ملی ایران» در گفتوشنود با حجتالاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی (١)
گفتوگو از: محمدرضا کائینیدرآمد:
یکجانبهگرایی در ارزیابیهای تاریخی، از آسیبهای وقایعنگاری معاصر محسوب میشود و جالب اینجاست که در دوره ما، کسانی به این ورطه درغلتیدهاند که بیرق مبارزه با «مطلقگرایی» را برافراشتهاند! نمونه بارز اینگونه کردارهای ناصواب، رویکرد رسانههای متمایل به جریان موسوم به ملیگرا در سالروز رویداد ۲۸ مرداد در سالهای اخیر است. اگرچه پژوهندگان منصف به اینگونه رفتارهای تبلیغاتی وقعی نخواهند نهاد، اما بیتردید، تداوم این رویکرد میتواند امر را بر پارهای ناآگاهان عرصه تاریخ مشتبه نماید. در نقد اینگونه از تاریخنگاری!، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سال گذشته گفتوشنودی را با پژوهشگر فرزانه استاد سیدهادی خسروشاهی انجام داده بود که بخشی از آن را پیش روی دارید.
امید آنکه مقبول افتد.
□از رویداد ۲۸ مرداد ۳۲، به «کودتا» تعبیر میشود و هر سال و ازجمله امسال [سال ۱۳۹۴] نیز، اغلب مطبوعات متمایل به جریان ملیگرا، بهطور یکجانبه به تحلیل و تحریف آن پرداختهاند! بدون آنکه به علل و عوامل پیدایش ، پیروزی و سپس شکست نهضت ملی ایران بپردازند. نظر شما در این زمینه چیست؟ این فرآیند تبلیغی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بله! متأسفانه جرائد مربوطه، به حادثه کودتای ۲۸ مرداد، همانگونه نگریستهاند که شصت و دو سال است به نقل و تکرار آن عادت کردهاند! و در واقع، آنقدر آن را تکرار نمودهاند که گویا خودشان هم باورشان شده که نقلیات آنها، تمام حقایق است! به این ترتیب که: واقعه ۲۸ مرداد، فقط توطئه انگلیس و امریکا بود، عوامل وابسته به دربار و بعضی از روحانیون و مزدوران خارجی، آن را طرح و اجرا کردند و نهضت ملی شدن صنعت نفت، در عمل شکست خورد! به همین سادگی..! ولی به نظر بنده پس از شصت سال، دوستان باید تحلیل جامع و کاملی از موضوع ارائه دهند. یعنی نخست به آسیبشناسی مسأله بپردازند و علل و عوامل پیدایش و پیروزی نهضت را بررسی کنند و سپس به نقد عملکرد «پیشوا»! و مسؤولین سطح بالا در طول دوران سلطه و قدرت بپردازند و بعد عوامل و عناصر شکست را به داوری بگذارند.
□حال که آن دوستان مایل نیستند چنین کاری را انجام دهند یا آمادگی آن را ندارند، ضروری است که ما به این کار مبادرت کنیم. بهتر است که سخن از این نقطه آغاز شود که عوامل پیروزیهای اولیه نهضت ملی ایران، چه مواردی بودند؟ و چرا نهضت در آغاز، توانست قدمهای بلندی بردارد تا جایی که انگلستان و دربار را به عقبنشینی وادارد؟
بله، به نظر من عوامل پیروزی عبارت بود از:
۱. استمرار مبارزه حقطلبانه و آزادیخواهانه مردم ایران، به رهبری روحانیت مبارز و مردم بیدار و مطرح شدن حق مشروع ملت ایران در ضرورت ملی شدن صنعت نفت و طرد استعمار انگلیس و ایجاد کشوری آزاد و مستقل، بدون فرمانروایی اجانب و عوامل داخلی آنها.
۲. مسأله ملی شدن صنعت نفت، قبل از مطرح شدن آن توسط چهرههایی چون حسین مکی و دکتر حسین فاطمی و یا دیگران، در مانیفست فداییان اسلام، تحت عنوان «راهنمای حقایق...» در سال ۱۳۲۸ تنظیم و سپس چاپ و منتشر گردید. این موضوع توسط شهید نواب صفوی بهوضوح مطرح شده بود که مورد توجه علماء بلاد و محافل و مجامع مذهبی کشور و توده مردم قرار گرفت.
۳. ایجاد روحیه مبارزه و استقلالطلبی در میان عموم اقشار و مردم کشور و احساس ضرورت وحدت همگانی در پیمودن این راه.
۴. وحدت و همآهنگی نیروهای اسلامی و محافل مذهبی با گروههای ملیگرا، با اشراف کامل و رهبری روحانیت مبارز و همکاری رهبری ملیگراها در این راستا، بدون هیچگونه قید و شرط و یا «سهمخواهی» و «تفوّقطلبی!». بدین ترتیب و در نهایت، عملکرد واحد همه نیروها به شکل متحد و سازمانیافته با شرکت همه اقشار و رهبری معنوی مراجع و روحانیت بلاد، این پیروزی را ممکن ساخت .
البته به موازات این شرایط مثبت وسازنده، ارتجاع داخلی و امپریالیسم خارجی، موانع ویژهای در سر راه ایجاد کرده بودند و در واقع، عوامل سرسپرده و مزدوران امپریالیسم و ارتجاع تبلوریافته در نهاد دربار و سلطنت و پیرامون آن با عملکردهای ضدملی خود، موانع اصلی تحقق آرمانهای مردم و پیروزی همهجانبه بودند و این موانع را «اسلامگرایان» با توافق قبلی با «ملیگرایان» از سر راه برداشتند. مرحوم آیت الله طالقانی، در یک سخنرانی مشروح در احمدآباد پس از پیروزی انقلاب، بهطور رسمی اعلام نمود که «مانع نخست» را جوانان پرشور فداییان اسلام از سر راه برداشتند که مرادشان عبدالحسین هژیر وزیر وقت دربار و عامل مهندسی انتخابات قلابی دوره شانزدهم مجلس بود. آیت الله طالقانی در آن سخنرانی افزودند: فداییان اسلام «ضربه دوم» را زدند و نفت ملی شد که مرادشان اعدام انقلابی سپهبد حاجیعلی رزم آرا بود که اعتقاد داشت ایرانی نمیتواند لولهنگ بسازد! تا چه رسد به اینکه بتواند صنعت نفت را ملی کرده و اداره نماید. پس از طی این مراحل، جبهه ملی تازه تأسیس یافته، در انتخابات آزاد به مجلس راه یافتند و نهضت ملی اوج گرفت و پس از ملی شدن صنعت نفت ایران تصویب شد وخلع ید با موفقیت به مرحله اجرا رسید.
در این مرحله حساس، بهتدریج، خودخواهیها، سهمطلبیها، برتریطلبیها و عوامل دیگرِ اختلافانگیز، آغاز شد و رهبری فداییان که از آغاز، شرط همکاری خود را «اجرای احکام اسلامی» اعلام کرده بود و در یک جلسه ویژه، نمایندگان جبهه ملی عملی ساختن آن شرط را، پذیرفته و وعده داده بودند، در عمل دید که دوستان! به عهد خود پایبند نیستند و حتی منکر آن تعهّد شدند!! حتی در این مرحله بود که قانون منع تولید و فروش مشروبات الکلی مصوبه مجلس شورای ملی، علیرغم ابلاغ به دولت، هیچگاه اجرا نگردید و گویا دولت مدعی شد که چون از راه درآمد مالیاتی آن، به دولت کمک میشود ودولت نیازمند آن است، «فعلاً» این قانون اجرا نمیشود! آنها بدین ترتیب و در عمل، خواستند که فداییان اسلام کنار گذاشته شوند و برای تکمیل «توطئه»، شهید نواب صفوی به دستور دوست بنده! جناب آقای امیر علائی، وزیر کشور دولت ملی دستگیر شد و به زندان رفت و این زندانی شدن بیش از ۲۰ ماه طول کشید! و اتهام یا جرم شهید نواب صفوی آن بود که در دوران سلطه شاه، در شمال کشور و در یک سخنرانی، از فروش علنی مشروبات الکلی در یک کشور اسلامی انتقاد کرده و مأموران رژیم، مدعی شدند که عدهای از مردم، پس ازسخنرانی نواب صفوی، به یک مشروبفروشی حمله کرده و آن را تخریب نمودهاند! و شهید نواب صفوی در یک دادگاه سفارشی نمایشی ، به اتهام «تحریک مردم» به دو سال زندان محکوم شده بود که این حکم مسخره و مضحک دادگاه رژیم شاه، توسط وزیر کشورِ دولتی اجرایی شد که خود به کمک جوانان فداییان اسلام به قدرت رسیده بود!!
□به نظر شما درآن دوره، چرا دولت به عدم اجرای وعده های خود به فداییان اسلام بسنده نکرد و تا فاز برخورد عملی وحتی ضرب وشتم وتهدید آنها هم پیش رفت؟ چه اصراری بر سرکوب خشن این طیف وجود داشت؟
البته هدف، بدون اقامه دلیل هم روشن بود: کنار زدن فعالترین شاخه نهضت و عنصر پیروزی نهضت ملی! دشمنان، نخست از حذف رهبری فداییان اسلام شروع کردند تا نوبت به بقیه برسد! برادر عزیز من، شادروان مهندس عزتالله سحابی در خاطرات خود میگوید که در بحران و آشفتهبازار پیش از پیروزی در انتخابات، این جوانان فداییان اسلام بودند که در حوزههای رأیگیری، از صندوقها محافظت میکردند، زیرا که «اعضای جبهه ملی اصولاً اهل این نوع ریسکها و فداکاریها نبودند»!
با پیدایش این تنش که بهطور عمد توسط دوستان ملیگرا به وجود آمد، فداییان اسلام به آیت الله کاشانی که رهبری معنوی نهضت را به عهده داشت، فشار آوردند که شهید نواب صفوی که بهطور ظالمانه، توقیف و زندانی شده است باید آزاد شود. آیت الله کاشانی در نزد مقامات دولتِ منبعث از فتاوی وی، وساطت نمود که موضوع را خاتمه دهند ولی این وساطت، از طرف دولت به عنوان «دخالت در امور»! توسط آیت الله کاشانی نام گرفت و اجرایی نشد و فداییان اسلام هم تصور کردند که آیتالله کاشانی هم مانند جبهه ملی، علاقهای به آزادی رهبرشان ندارد! و روی همین تصورِ اشتباه، اختلاف بین آنها و هواداران آیت الله کاشانی نیز اوج گرفت، که بیتردید خواست دشمنان نهضت بود. پس میتوان نتیجه گرفت که راز و رمز پیروزی نهضت، وحدت عمل نیروها و وحدت هدف بود و عامل شکست و سقوط، انحصارطلبی و به وجود آوردن اختلاف و کنار زدن دوستان فداکارِ دیروز بود! در واقع، دولت حاکم جبهه ملی خیال کردند که بر مرکب مراد سوار شدهاند و دیگر نیازی به آیت الله کاشانی و مراجع عظام قم و فداییان اسلام و سازمانهای مذهبی ندارند و همین دوستان سکولار و غربگرا، خود میتوانند کشور را بدون دخالت!! آیت الله کاشانی اداره کنند! حملات و اتهامات بیشرمانه در روزنامهها ونشریات چپ و راست بر علیه آیت الله کاشانی و فداییان اسلام اوج گرفت تا آنجا که این فداکاران مبارزه ضد امپریالیسم وانگلستان، «جاسوس انگلیس» نام گرفتند! من هنوز یک شماره از روزنامه «شورش» را دارم که به مدیریت شخصی به نام «کریم پورشیرازی» اداره میشد و در آن، ضمن چاپ کاریکاتوری از مجموع افراد مخالف دولت و تحت عنوان: «ما بچههای أستوکسیم!» عمامه آیتالله کاشانی را با پرچم انگلیس همراه ساخته بود! و این بیشرمانهترین توهین علنی یک روزنامه وابسته به دولت دکتر مصدق بود. در پی این وقایع، مراجع و علمایی که اغلب آنها نخست مدافع نهضت ملی بوند، کم کم و بهتدریج ازصحنه فعالیت کنار کشیدند. بسیاری از آنها که در آغاز، فتوای لزوم ملی شدن نفت را صادر کرده بودند، به این نتیجه رسیدند که باید حضور خود را کمرنگ کنند.
□تاریخنویسان ملیگرا، اکنون مدعی هستند که قیام مردم در سی تیر، بهاصطلاح خودجوش بوده و دیگران نقشی در آن نداشتند؟ بهعبارت دیگر این جماعت در پی آن هستند که نقش آیت الله کاشانی و برخی حواریون او را در این حرکت گسترده انکار کنند. تحلیل شما درباره اینگونه نظرات نوظهور چیست؟
متأسفانه بعضی دوستان تاریخنویس معاصر که در آن دوران اصلاً به دنیا نیامده بودند و یا کودکانی کم سن وسال به شمار میرفتند، حوادث سی تیر و پیروزی مردم را ناشی از علاقه مردم به دولت معرفی میکنند و به یاد نمیآورند که آیت الله کاشانی، خود، در معرض بازداشت توسط نیروهای دولتی بود که کشتیبانش را سیاستی دگر آمده بود! ایشان در ۲۶ تیر صراحتاً اعلام داشت: «بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه جهاد اکبر کمر همت محکم بربندند...» و به کشتیبان دگر سیاست، اخطار کرد که اگر بهسرعت کنار نرود، اعلام جهاد میکند و خود کفن میپوشد و همراه مردم در نبرد شرکت میکند... و این بار، هدف اصلی دربار خواهد بود.
□همانگونه که اشاره کردید، کودتای ۲۸ مرداد در شصت سال گذشته مورد تجزیه و تحلیل منصفانه و داوری عادلانه قرار نگرفته است. شصت سال است که دوستان مینویسند که عدهای اوباش و عناصر بدنام و بدکاره، به خیابانها ریختند با شعار جاوید شاه، یک دولت ملی را ساقط کردند و کودتا پیروز شد. آیا یک دولت ملی، با رفتارعدهای از این قبیل عناصر ساقط میشود؟ اگر اینگونه بود، چرا این دولت در شرایط ۳۰ تیر۳۱ که مخالفان دست بازتری داشتند، ساقط نشد؟
اساساً باید پرسید که: کدام کودتا؟ شکل کلاسیک کودتایی آن است که ارتش یا نیروهای مسلح کشوری، با قیام مسلحانه، مراکز دولتی را اشغال و سران و عوامل اصلی حکومت را بازداشت میکنند و سپس پیروزی کودتا را اعلام میدارند. اما اگر چند ده نفر از اوباش، صبح به خیابانها بیایند و تا ساعت ۱۰ شعار بدهند و بعد کم کم به تعداد آنها افزوده شود و به چند هزار نفر برسند که دیگر فقط «جاوید شاه» نمیگفتند، بلکه «مرگ بر مصدق» را هم بر آن افزوده بودند و ساعت حدود یک بعد از ظهر هم اداره رادیو را اشغال نموده و اعلامیه سرلشکر زاهدی را پخش کنند! این چه نوع کودتایی است؟ و نیروهای وفاداربه دولت تا آن مرحله کجا بودند؟
فرض کنیم که آیت الله کاشانی و علما و مراجع عظام سکوت کردند. همانطور که اشاره کردید مردمی که در حوادث سی تیر یک سال قبل (تیر ۱۳۳۱) خیابانها را پر کردند و با شعار یا مرگ یا مصدق، درخیابانها راه افتادند، کجا رفتند؟ دوستان و رهبران جبهه ملی، به جای آنکه خود، به خیابانها بیایند، کجا رفته بودند؟ آیا فقط توانستند جان خود را نجات دهند و دکتر مصدق را هم از پشت بام منزل خود فراری دهند؟ اینکه دوستان فقط تهمت بزنند و همه گناهان را به گردن آیت الله کاشانی بیاندازند، مشکلی را حل نمیکند و نقاط تاریک تاریخ هم روشن نمیشود. برخی میگویند: چرا آیت الله کاشانی اعلامیه صادر نکرد و فتوای قیام نداد؟ ولی پاسخ نمیدهند که چرا آیتالله کاشانی که به قول خود از «حیّض انتفاع افتاده بود!»، در چنان وضعیتی قرار گرفته بود؟ چه کسانی او را جاسوس انگلیس نامیدند؟ و چه کسانی آبرو و حیثیت شخصیتی را بردند که در عراق، به شکل مسلحانه علیه استعمار و سلطه انگلیس جنگیده و محکوم به اعدام شده بود! و حال آنها او را خانهنشین کرده بودند؟
داستان مضحکی است! دولت به اصطلاح ملی، ژنرالی را بازنشسته و از او خلع قدرت کرده بود، بعد میگویند : چرا فرماندهی لشکر خود را به عهده نگرفت؟ کدام سربازی از فرمانده معزول اطاعت میکند؟ میدانیم که مراجعی در قم چون آیتالله خوانساری، آیت الله صدر، آیت الله حجت و آیت الله فیض از نهضت پشتیبانی کردند و اخیراً بعضیها مدعی شدهاند که جناب دکتر مصدق آنها را بسیج کرده بود!! میگویند: چرا این مراجع در حمایت از دولت مصدق اقدام نکردند؟ ولی پاسخ نمیدهند که علما و مراجع، با چه اطمینانی می توانستند مجدداً به میدان بیایند در حالی که دیدند رهبری مذهبی نهضت، متهم به جاسوسی و عملاً خلع ید شده است؟ آنها به چه امیدی باید به میدان میآمدند؟ و با فرض پیروزی، باید قدرت را تحویل چه کسی میدادند؟ آنهایی که فرار را بر قرار ترجیح دادند و بعد نوحهسرایی کردند که کسی به یاری ما نشتافت؟ چرا به این پرسش پاسخ نمیدهند که: چرا در سی تیر ۱۳۳۱، همه مردم با فتوای آیت الله کاشانی به خیابانها ریختند و کشته شدند و شما را بر سر کار برگرداندند، اما پاسخ و پاداش آنان چون «کیفر ستمّار بود!»؟ ... واقعیت این است که عملکرد دکتر مصدق پس از پیروزی نهضت در سی تیر که با پشتیبانی مردم و فتوای آیت الله کاشانی انجام گرفت منطقی و مطابق با اصول دمکراسی ادعاییِ دوستان نبود. البته آقای دکتر مصدق، حتی به پیشنهادها و رهنمودهای دوستان و همکاران خود در دولت هم، اهمیت نداد و «خودمحور»مآبانه با آنها رفتار کرد و به جای توجه به شرایط کشور و ایجاد همکاری و وحدت بین همه نیروها، بهطور مطلقالعنان و خودسرانه، مجلس منتخب مردم را، به زور، «منحله» اعلام نمود و سپس علیرغم مخالفت دوستان خود، ماجرای «رفراندوم» را به راه انداخت و نتیجه همان شد که همگان دیدیم و آنگاه گناه سقوط نهضت متوجه آیت الله کاشانی شد که چرا فتوای قیام نداده بود؟ و نمیگویند که با کدام زمینه مساعد باید فتوا میداد؟ و کدام گوش شنوایی نصیحت او را میشنید؟
این نکته را هم اشاره کنم که دفاع مراجع از نهضت ملی، به علت آن بود که در رهبری نهضت، شخصیتی چون آیت الله کاشانی قرار داشت، و با حذف عملی ایشان، دیگر مراجع نمیتوانستند ازآن دفاع کنند. همانطور که در نهضت مشروطیت، علت استقبال علمای بلاد و مراجع نجف از آن، حضور شخصیتی چون شهید آیت الله شیخ فضل الله نوری در رأس امور بود، ولی وقتی که شیخ را «یپرم خان ارمنی» به دار میکشد و تقیزاده حاکم میگردد، دیگر مراجع چگونه از آن دفاع کنند؟ البته آقای دکتر مصدق حتی به رأی مشورتی همکاران و وزراء ملی دولت خود هم اهمیتی نداد و خود، آنچه را که میخواست انجام داد و گویا که خود، عین «قانون» بود!
بخش بعدی را اینجا ببینید
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران (با اندکی تصرف)