تبیان، دستیار زندگی
سیدحسن طباطبایی قمشه ملقب به آیت اله مدرس در سال 1249 در روستای سرابه شهرستان اردستان از توابع استان اصفهان متولد شد و پس از مدتی سکونت جهت درس خواندن به قمشه نزد پدر بزرگش میرعبدالباقی رفت ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیت الله سید حسن مدرس را بیشتر بشناسیم

سیدحسن طباطبایی قمشه ملقب به آیت اله مدرس در سال 1249 در روستای سرابه شهرستان اردستان از توابع استان اصفهان متولد شد و پس از مدتی سکونت جهت درس خواندن به قمشه نزد پدر بزرگش میرعبدالباقی رفت ...

فرآوری : فهیمه السادات آقامیری- بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
سید حسن مدرس

اصالت سید حسن مدرس برای روستای سرابه اردستان است

پس از درگذشت میرعبدالباقی در شانزده سالگی برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفت. او تحصیل خود را در علوم اسلامی در اصفهان نزد علامه شیخ مرتضی ریزی، جهانگیر خان قشقایی و سامرا و نجف ادامه داد. در نجف نزد مراجعی چون میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و سید محمدکاظم یزدی به تحصیل پرداخت.

وی تحصیلات حوزوی اش را تا درجه اجتهاد ادامه داد؛ آنگاه به اصفهان بازگشت و مشغول تدریس فقه و اصول شد.اصالت سید حسن مدرس به روستای سرابه اردستان برمی گردد، زیرا میرعبدالباقی پیشتر از اردستان به قمشه یا همان شهرضا امروزی در استان اصفهان مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیت های علمی و تبلیغی مشغول بودو اکنون نیز خانه پدری و زادگاه او در روستای سرابه اردستان محل بازدید تاریخ دوستان و فرهنگ دوستان است.

مدرس : ضاربین خودم را می شناسم

روز هفتم آبان سال 1305 هجری خورشیدی آیت الله سید حسن مدرس از یك ترور كه توسط عوامل رضاخان پهلوی برنامه ریزی شده بود جان سالم به در برد . در این حادثه دست كم چهار گلوله به دستان مدرس اصابت كرد .

روزنامه اطلاعات در همان روز (7/8/1305) جزئیات حادثه را به شرح زیر آورده است:
امروز صبح واقعه مهمی در كوچه قرب مسجد سپهسالار اتفاق افتاده ، سه نفر تروریست به آقای مدرس حمله برده ، ایشان را مضروب و سخت مجروح می نمایند . یك نفر آژان مقتول و یك نفر هم مجروح می شود . تفصیل قضیه مطابق اطلاعاتی كه كسب گردیده ، به قراری است كه ذیلاً به عرض قارئین گرام می رسد :
آقای مدرس معمولا صبح های خیلی زود پس از ادای فریضه و صرف چای برای تدریس طلاب به مسجد سپهسالار می روند و اغلب قبل از طلوع و موقع طلوع آفتاب در مسجد حاضر می شدند . امروز قدری زودتر از روزهای دیگر تقریباً شش ساعت به ظهر از منزل به اتفاق آقا شیخ احمد كه اغلب با ایشان هستند از منزل خارج می شوند . همیشه ایشان از كوچه سرداری روبه روی كوچه میرزا محمود وزیر به مسجد یا مجلس می روند . امروز هم به حسب معمول از این كوچه عبور كردند . در انتهای این كوچه كه داخل كوچه پشت مسجد سپهسالار و خیابان نظامیه می شود یك نفر غفلتا به طرف آقای مدرس حمله برده و بنای شلیك را می گذارد . آن شخص مطابق اظهارات شیخ احمد عبای مشكی بر دوش داشته و دست را با «برونینگ» از عبا خارج كرده و سعی می كرد به طرف سر آقای مدرس شلیك كند .
آقا شیخ احمد به طرف ضارب حمله برده دست او را سخت نگه می دارد . ضارب نتوانست دست خود را رها كند و ماشه «برونینگ» كه می خواسته شلیك كند بین دو انگشت آقا شیخ احمد را مجروح می كند . در این موقع از سه راه كوچه دو نفر دیگر حمله كرده بنای شلیك را می گذارند . آقا شیخ احمد دست او را رها كرده متوجه آن دو نفر می شود كه شلیك زیادی كرده، درست در سر سه راه مقابل منزل آقای داور این قضیه واقع می شود. یك تیر به زانوی آقا شیخ احمد اصابت می كند كه مختصر خراشی وارد می سازد ، چهار تیر هم به آقای مدرس اصابت می كند كه سه تای آن به دست چپ خورده و خارج می شود ، یك تیر هم به بازوی راست اصابت می كند .
آژان پست فوراً به محل حادثه رسیده به طرف ضارب حمله برده و با جدیت او را می گیرد ولی ضارب چند تیر به آژان شلیك نموده آژان می افتد و ضاربین فرار می كنند . مامورین پلیس كه بر اثر صدا می رسند دو نفر از ضاربین را دستگیر و به كمیساریا جلب می نمایند . یك نفر عطار كه منزلش نزدیك باغ پسته بوده و از عقب مدرس می آمده طرف حمله واقع و یك تیر هم به پای او اصابت و مجروح می شود . در این گیر و دار خود آقای مدرس با وجود اصابت چند تیر به بازویشان درب منزل آقای داور رازده و نوكرها در را باز كرده آقای مدرس و آقا شیخ احمد وارد محوطه دالان منزل آقای داور می شوند . نوكرها می روند آقای داور را از خواب بیدار كنند آقای مدرس مانع می شود و قبای خود را كنده به آقا شیخ احمد می گویند زود دكتر شكوه را اطلاع بده او را بیاور . آقا شیخ احمد سراسیمه خارج می شود. در این موقع رئیس كمیساریای دولت و یك عده آژان و بعد هم رئیس تشكیلات نظمیه و مامورین تامینات فوراً به محل قضیه حاضر شده آقای مدرس را به وسیله درشكه به كمیساریای دولت برده و از آنجا به مریضخانه نظمیه ارجاع می دارند . آژان مقتول و شخص عطار مجروح رانیز به مریضخانه نظمیه می برند . دو نفر از ضاربین هم كه گرفتار می شوند به كمیساریای دولت جلب و از آنجا به نظمیه برای استنطاق اعزام می دارند .
چهار ساعت به ظهر آقای مدرس در مریضخانه نظمیه تحت معالجه قرار می گیرند . رئیس مریضخانه فوراً زخمها را شست و شو داده به خاطر خون زیادی كه از بدن ایشان خارج شده بود و ضعف مزاجی احساس می شد انژكسیون هم برای تقویت زده شد . در صحن مریضخانه اجتماع زیادی از آقایان علما ، نمایندگان مجلس و محترمین حاضر شدند . در مریضخانه نظمیه آقای مدرس برای وصیت نامه خود قلم و كاغذ خواست و با دست راست كه یك گلوله خورده بود وصیت نامچه مختصری مرقوم داشته و در همان جا به آقای حاجی آقا جمال الدین اصفهانی تحویل داده ، ایشان هم مهر و تصدیق می نمایند و نیز مهر خود را به دكتر بهرامی داده و اظهار می دارند كه اگر حیاتی باقی نماند مهر را بشكند و الا برگرداند و ضمناً اظهار می دارند مطمئن باشید من نخواهم مرد . سپس وصیت نامچه با عمامه و عصای آقای مدرس به منزل ایشان فرستاده می شود . پس از پانسمان و معالجه مختصر بر حسب مشورت اطباء  و اظهارات آقایان علما اظهار می شود آقای مدرس را به مریضخانه دولتی ببرند و برای اینكه به ایشان صدمه نرسد ایشان را با همان تخت خواب منتقل كردند .
یك ساعت به ظهر آقای مدرس را در حالی كه روی تخت خواب خوابیده و با ملافه های سفید كاملا ایشان را پوشانده بودند و اطراف تخت خواب را آژان مراقبت می كرد و جمعیت زیادی از از آقایان علما ، نمایندگان مجلس و محترمین در عقب بودند به مریضخانه دولتی بردند . تخت خواب را به همان ترتیب وارد اتاق مخصوص مریضخانه نموده و قدغن شد غیر از اطباء كسی وارد اتاق نشود و آقایان دكتر لقمان الملك و دكتر اعلم الملك مشغول معاینه شدند . آنان پس از بازكردن زخم مجددا پانسمان نموده و چون استخوان های بازوی چپ خرد شده بود تخته بندی نمودند .

بعضی اشخاص كه به دیدن ایشان می رفتند لاینقطع اظهار می داشتند كه حالم بد نیست و مخصوصاً اظهار می نمودند كه به رفقا بگویید حالم خوب است .

آقایان علما ، نمایندگان مجلس و محترمین متدرجاً در صحن مریضخانه حضور پیدا می كردند . آقای رئیس الوزرا نیز قبل از ظهر در مریضخانه حضور یافته آقای مدرس را ملاقات و مذاكره نمودند و تعلیمات لازمه برای تعقیب و كشف قضیه صادر نمودند .
آقای رئیس مجلس پس از اطلاع از واقعه در عمارت مجلس حضور یافته رئیس كمیساریا را احضار و دستورات لازمه را برای تعقیب قضیه صادر و تا یك ساعت به ظهر مشغول مراجعه و اقدام بودند . بعضی از آقایان وكلا هم متدرجاً در مجلس حضور یافته و از آنجا به مریضخانه رفتند . آقای ارباب كیخسرو رئیس مباشرت مجلس نیز از ابتدا مراقب حال آقای مدرس بودند و مخصوصاً در مریضخانه دولتی دستور دادند آنچه ضرورت و احتیاج پیدا می كند از طرف مریضخانه مراجعه شود و دو نفر پیشخدمت مجلس نیز برای مراقبت از طرف آقای ارباب گماشته شدند . یك ساعت به ظهر هم آقای تدین در مریضخانه حضور یافته آقای مدرس را ملاقات و با هیات دولت نیز مذاكرات زیادی در این باب نمودند .
مقارن ظهر آقای مدرس رابا تخت خواب از اطاق جراحی به اطاق عمل بردند . در این موقع كه آقای مدرس را از حیاط عبور می دادند با اغلب حضار صحبت می كرد و مخصوصا از كازرونی خیلی احوالپرسی می كرد و اظهار می داشت كه حالت روحی و مزاجیم بد نیست . آقای مدرس را به اطاق عمل بردند و در آنجا آقای دكتر بهرامی رئیس صحیه نیز حضور داشته و دست چپ آقای مدرس را گچ گرفتند . در نتیجه تحقیقات دكترها سه تیر به بازوی چپ ایشان اصابت نموده كه یكی نزدیك شانه و یكی وسط بازو و یكی هم بالای مرفق اصابت و خارج شده است . گلوله وسطی به استخوان اصابت كرده و استخوانهای بازو را خرد كرده است . ولی دو گلوله دیگر از گوشت خارج شده است . همینطور گلوله دست راست از گوشت خارج شده ولی خود آقای مدرس به پزشكان اظهار داشته اند كه یكی از تیرهایی كه به دست چپ خورده چون دست راست را خواستم حائل خود قرار دهم به دست راست هم اصابت نموده است .
بین عده ای از نمایندگان مجلس در مریضخانه مذاكره می شد كه مجلس شورای ملی بایستی برای ورثه آژان مقتول شهریه مكفی برقرار نماید و همین فردا باید مجلس این كار را انجام دهد . خود آقای مدرس هم در ضمن مذاكراتی كه با اغلب نمایندگان و رجال نموده اند اظهار داشته اند كه نسبت به ورثه آژان مقتول باید فوراً اقدام شود .
پس از آنكه دو نفر از دستگیر شدگان به اداره نظمیه جلب شدند حسب الامر رئیس تشكیلات نظمیه فوراً محكمه تشكیل و استنطاق آنها با حضور رئیس تامینات و نماینده عدلیه و مدعی العموم شروع گردید . آقا شیخ احمد نیز در این كمیسیون برای دادن توضیحات لازمه حاضر بود و مطابق تشخیصی كه آقا شیخ احمد داده و از روی استنطاقاتی كه به عمل آمده یك نفر از آنان متهم شده و تحت تعقیب قرار گرفته است . از قرار معلوم شخص متهم عزیز نام ، نوكر صدیق حضرت بوده است. نسبت به یك نفر دیگر تا عصر اطلاعی نرسیده كه در نتیجه اساس قضیه كشف نشده است . ولی اداره نظمیه با كمال جدیت مشغول تعقیب موضوع است و امروز از ابتدای حدوث واقعه تمام مامورین تامینات وقت خود را صرف تعقیب و دستگیری اشخاصی كه طرف سوء ظن هستند نموده است . آقای مدرس راجع به ضاربین اظهار داشته كه آنها را می شناسم و یك نفر از آنها كه لباس مشكی در بر داشته گلوله خالی می كرده و گفته كه اگر مظنونین را بیاورید من می شناسم .

سیدحسن مدرس نماینده منتقد حکومت رضاخان در تهران حتی یک رأی هم در صندوق به نامش خوانده نشده!

پس از برگزاری انتخابات دوره هفتم مجلس شورای ملی و اعلام نتایج آن معلوم شد که آیت الله سیدحسن مدرس نماینده منتقد دولت در تهران حتی یک رأی هم در صندوق به نامش خوانده نشده است. وی در اعتراض به این نتایج در سخنرانی مبسوطی گفت: «اگر باور کنیم که هیچ یک از مردم تهران به من رأی ندادند ولی من خودم شخصاً به پای صندوق انتخابات رفته یک رأی به خودم دادم. پس این یک رأی که به نام مدرس بود در صندوق چه شد؟» این سخن، محافل سیاسی و گردانندگان انتخابات را به وحشت انداخت. بازتاب سخنان مدرس در باب تشکیک در صحت انتخابات دربار را به فکر انداخت تا از در صلح وارد شود. اینچنین بود که فردی از سوی شاه نزد مدرس آمده اعلام کرد که اعلیحضرت احوالپرسی نموده، گفتند چون شما از تهران انتخاب نشده اید اجازه بدهید که کاندیدای یکی از شهرستان ها شوید و دستور دهم انتخاب گردید! مدرس در پاسخ به تندی گفت که به سردار سپه بگو اگر مردی، مردم را آزاد بگذار تا ببینی من از چند شهر انتخاب می شوم والا مجلسی که به دستور تو، من نماینده اش گردم باید درش را لجن گرفت. آن شخص هم مأیوسانه به عرض رضاخان رساند که مدرس چنین گفت.

شاه چاره را منحصر به این می بیند که به او تکلیف کند از سیاست کناره جویی نماید و این پیغام نیز به مدرس رسانده می شود. جواب باز معلوم است، می گوید: «من وظیفه انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی می دانم و به هیچ عنوان دست از سیاست برنمی دارم و هر کجا هم باشم همین است و بس.»

اینچنین بود که شاه دستور تبعید مدرس به یکی از شهرستان ها را صادر کرد. فرمانی که رییس شهربانی به همراه گروهی از نیروهایش آن را در میانه مهرماه 1307 به اجرا درآوردند. آنان به منزل آیت  الله مدرس هجوم برده و پس از ضرب و شتم، وی را بدون عمامه، عبا و کفش از خانه بیرون آورده و به مأموران شهربانی مشهد تحویل دادند. مدرس پس از آن به شهر خواف تبعید شد.

شهادت آیت الله مدرس

سرانجام مدرس را پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف در 22 مهر 1316 از خواف به کاشمر (ترشیز) منتقل می کنند. رئیس شهربانی کاشمر مامور قتل مدرس می شود، اما وی به این کار تن در نمی دهد، در نتیجه ماموریت به سه تن دیگر که پیشتر نصرت الدوله را به قتل رسانده بودند سپرده می شود. در حوالی غروب 27 رمضان 1356 برابر با دهم آذر 1316 شمسی سه مزدور به نام های جهانسوزی، خلج و مستوفیان نزد مدرس آمده و چای سمی را به اجبار به او می دهند. بعد از چندی که می بینند از اثر سم خبری نیست، عمامه او را در حین نماز از سرش برداشته، بر گردنش می اندازند و مدرس بدین ترتیب در سن 69 سالگی به شهادت می رسد. قاتلان جنازه مدرس را شبانه به غسالخانه برده و در کاشمر به خاک سپردند.


منابع: سایت تاریخ ایرانی، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی،روزنامه اظلاعات، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی