تبیان، دستیار زندگی
آیا رضا عطاران در کارگردانی هم مثل بازیگری اش موفق است؟ این گزارش مرور ساخته های او در سینما و تلویزیون است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عیار کارگردانی رضا عطاران

آیا رضا عطاران در کارگردانی هم مثل بازیگری اش موفق است؟ این گزارش مرور ساخته های او در سینما و تلویزیون است.

احمد رنجبر - بخش سینما و تلویزیون تبیان
عطاران

رضا عطاران می داند که توفیقش را مدیون بازیگری است ؛ پس آن چه به شکل پررنگ از او در ذهن قاطبه مخاطب مانده کاراکترهای غالبا طنزی است که مشخصات منحصر بفرد «عطارانی» دارند و به دل می نشینند. او موفق ترین بازیگر سینمای ایران در سالیان اخیر است که حضورش در هر فیلمی فروش آن را تضمین می کند. آیا به اندازه بازیگری در کارگردانی هم موفق است؟ این گزارش مروری است برساخته های عطاران که در سه بخش کارنامه کارگردانی او را محک زده.

ساخته های موفق

سیب خنده

شاید با سنگ محک امروزی، رضا عطاران در «سیب خنده» نمره متوسط بگیرد اما به عنوان نخستین تجربه ،کارگردانی او واجد تحسین است. او که با «ساعت خوش» به شهرت رسیده بود حدود سه سال بعد کمدی آیتمی «سیب خنده» را کارگردانی کرد. این برنامه با اینکه به صورت هفتگی در مدت زمان بسیار کوتاهی روی آنتن می رفت، به یکی از جذابترین برنامه های کودک و نوجوان تلویزیون بدل شد.فراموش نکنیم که عطاران فقط کارگردان هنری سریال بوده است.
مجید دلبندم
«سیب خنده» یک شخصیت بامزه داشت به اسم «مجید دلبندم». رضا عطاران آن را برداشت و محور سریال تازه اش کرد. عطاران با این مجموعه استعداد خود درخلق كاراكترهای عروسکی را یک بار دیگر محک زد و موفق بود. ظاهر سریال ساده است اما مجید با دستانی بلند و بیانی منحصر بفرد بزودی جای ویژه ای میان مخاطبان بدست آورد و همچنان «مجید دلبندم» بار معنایی خاص در ادبیات شفاهی دارد. این سریال و نیز «سیب خنده» را بیژن بیرنگ و مسعود رسام تهیه کرده اند که بخاطر سبقه نویسندگی و کارگردانی جزو تهیه کنندگان مولف محسوب می شوند و تاثیرشان در موفقیت دو سریال ابتدایی عطاران غیر قابل انکار است. حتی گفته می شود یوسف تیموری و مجید صالحی به عطاران در ساخت این سریال کمک کرده اند.
قطار ابدی
ظاهر سریال «قطار ابدی» شوخی با داستان هایی حسن کچل، شهرزاد قصه گو، نرون و رابین هود بود اما در پس این مطایه نوعی از نقد مسائل اجتماعی وجود داشت. «قطار ابدی» یکی از سریال های موفق تلویزیون در سال های پانانی دهه هفتاد محسوب می شود که از قضا بازپخش آن نشان داد هنوز «روپا» و جذاب است. رضا عطاران این بار کارگردانی هنری سریال را بر عهده داشت و از آن سو باز هم نام بیژن بیرنگ و مسعود رسام به عنوان تهیه کننده درتیتراژ می آمد. پس نمی توان تاثیر بقایی ، بیرنگ و رسام در موفقیت «قطار ابدی» چشم پوشید.
خانه به دوش
سریال «خانه به دوش» آغاز مسیر جدیدی است درکارنامه کارگردانی رضا عطاران. او با ساخت این سریال سعی کرد به زندگی واقعی نزدیک شود (چیزی شبیه فیلم های سبک نئورالیسم). آدم های سریالش را از قشر فرودست اجتماع برگزید تا تسلط بیشتری بر زیر و بم زندگی شان داشته باشد. ماشاء الله (حمید لولایی) و خانواده اش تصویری تازه از قهرمان های تلویزیونی را شکل دادند که تا این لحظه محبوب و ملموس هستند. «سریال متهم» گریخت هم کارگردان تلویزیونی دارد: محمود رضایی. داشتن کارگردان تلویزیونی یعنی عطاران از کارهای فنی فارغ می شده و تمرکزش بر حال و هوای صحنه ، حس بازیگران و... بوده است.
متهم گریخت
موفقیت «خانه به دوش» پای عطاران را در روایت قصه های مردمان طبقه فرودست تثبیت کرد.نتیجه آن که یک سال بعد «متهم گریخت» را برای شبکه سه ساخت و خیلی ها را پای شبکه سه نشاند تا نظاره گر سرنوشت آقاهاشم (سیروس گرجستانی) و خانواده شهرستانی اش در تهران باشند. در این سریال هم قصه ای سرراست از زندگی یک آدم و اطرافیانش روایت می شد و موقعیت های کمیک از دل مراودات خانواده و جامعه شکل می گرفت.

پای فرهادی در میان است؟

حرف و دغدغه «دراکولا» مهم تر از «ردکارپت» می شود اما باز هم در مرحله ایده می ماند! رضا عطاران این بار هم ایده یک خطی جذاب داشته اما آن را ورز نداده و در مرحله نگارش فیلمنامه تکلیفش را روشن نکرده. اولین حسی که بعد از تماشای «دراکولا» بدست می دهد این است که عطاران بدون فیلمنامه سر صحنه رفته و  خواسته با خرج کردن از محبوبیت خودش موفقیت فیلم را تضمین کند

حتما تصدیق می کنید که نقطه قوت اصلی سریال «خانه به دوش» و «متهم گریخت» فیلمنامه شان است. هم قصه چفت و  بست دارد و هم شخصیت ها دارای شناسنامه هستند. جلوی نویسنده اولی اسم رضا عطاران وجود دارد و دومی سعید آقاخانی. با این حال شایعه ای هست که فیلمنامه هر دو را اصغر فرهادی نوشته اما نخواسته نامش پای آن ها بخورد. حتی اگر  این طور هم نباشد نمی توان منکر وجه شبه دنیای فیلمنامه این دو سریال به آثار سینمایی اصغر فرهادی بود: «خانه به دوش» و «متهم گریخت» بشدت شبیه زندگی هستند همان طور که فیلم های فرهادی تلاشی است برای بازآفرینی واقعیت زندگی. راستی چرا سعید آقاخانی و رضا عطاران فقط یک فیلمنامه خوب نوشته اند و به چه علت فیلمنامه های بعدی شان موفق نیست؟!

کجا متوسط بوده؟

کوچه اقاقیا

سریال متفاوتی است در کارنامه رضا عطاران. «کوچه اقاقیا» نه فضای رئال سریال های بعدی از جمله «متهم گریخت» و «خانه به دوش» را دارد و نه دنیای اغراق شده «بزنگاه» را. سریال روی مرز شوخی و جدی حرکت می کند ؛ پایه داستان مثل اتفاقات و روابط آدم ها واقعی است اما گاه فراواقع می شود و تصویری کاریکاتورگونه می گیرد. متن سروش صحت اجازه چنین بازی ای به رضا عطاران در کارگردانی «کوچه اقاقیا» می داد . این سریال در زمان پخش طرفدارانی داشت اما به گرد موفقیت و محبوبیت  «متهم گریخت» و «خانه به دوش» نرسید.
خوابم می آد  
اولین تجربه کارگردانی رضا عطاران در سینما نتیجه ای دوپاره داشت. «خوابم می آد» در نیمه اول داستانش را با قدرت تعریف می کند ، از مشکل رضا و مواجه اش با اطرافیان پرده بر می دارد ، با شوخی های کلامی و موقعیت مخاطب را سرگرم می کند و ... . خلاصه این که مواد لازم برای خنداندن دارد ما در نیمه دوم فیلم ، مسیر داستان به سمتی دیگر می رود و به همین نسبت کاراکترها هم تغییر ماهیت می دهند. عطاران می توانست نام خود را به عنوان یک کارگردان اول موفق ثبت کند اما داستان «خوابم می آد» را به سمت درامی نسبتا تلخ تغییر داد و نتیجه ای که باید نگرفت.

کجا شکست خورده؟

ترش و شیرین

عطاران بعد از «خانه به دوش» و «متهم گریخت» تصمیم داشت سریالی دیگر بر مبنای تقابل پول دار و فقیر بسازد. این تلاش اما به چند دلیل عمده در «ترش و شیرین» به بار ننشست: شخصیت مریم امیرجلالی ، حمید لولایی و خود رضا عطاران تکراری از کاراکترهای قبلی بودند. فضای حاکم بر خانواده فقیر که اغراق آمیز بود  ، قصه سریال لنگ می زد و داستان بر خلاف دو سریال پیش با ریتم بالا جلو نمی رفت ، شوخی های کلامی و موقعیت سریال هم رنگ تکرارگرفته بودند و بیننده را شگفت زده نمی کردند. «ترش و شیرین»  در زمان پخش مورد استقبال قرار گرفت اما هرگز به پای موفقیت دو سریال پیشین عطاران نرسید و سایه ای از «خانه به دوش» و «متهم گریخت» بود.
بزنگاه  
همین اول می پذیریم که نمی توان درباره «بزنگاه» قضاوت جامعی داشت چرا که سریال خیلی زود وارد حاشیه شد و بعد از آن ممیزی خورد و به قیمت خداحافظی عطاران از تلویزیون تمام شد.

«ردکارپت» مصداق و مثال خوب از فیلم های پفکی است ؛ یعنی یک بار می بینی و احتمالا جاهایی هم با آن همراه می شوی اما برای بار دوم دست کارگردان برایت رو می شود  و قصه و شوخی هایش تو را قلقلک نمی دهد

ملاک اما  محصول نهایی استکه اسم کارگردان درتیتراژ آن خورده رضا عطاران و لاجرم « بزنگاه» در فهرست آثار شکست خوده او قرار می گیرد. عطاران این بار هم مردمان قصه اش را از طبقه پایین جامعه برگزید و  مشکل اعتیاد یکی از آن ها را برجسته کرد. فضا و اتمسفر شکل گرفته «بزنگاه» برگ برنده آن است اما ایراد بزرگ سریال به ریتم کندش برمی گردد. قصه سریال تا قبل از ممیزی هم سر حوصله روایت می شد و اصلا نشانی از «خانه به دوش»و «متهم گریخت» نداشت و بدتر این که از «ترش و شیرین» هم کندتر بود!
ردکارپت
دومین ساخته سینمایی رضا عطاران یک عقب گرد در کارنامه اوست. فروش خوب فیلم و تشویق هایی که در کاخ جشنواره نصیب فیلم شد را فراموش کنید ؛ یک بار بنشینید ببینید می توانید فیلم را تا آخر تحمل کنید؟! «ردکارپت» مصداق و مثال خوب از فیلم های پفکی است ؛ یعنی یک بار می بینی و احتمالا جاهایی هم با آن همراه می شوی اما برای بار دوم دست کارگردان برایت رو  می شود و قصه و شوخی هایش تو را قلقلک نمی دهد. «ردکارپت» یک تجربه مستندگونه است که بر «ملاحت» عطاران استوار است؛ نه فیلمنامه دارد و نه در بخش های مربوط به جشنواره کن امکان دکوپاژ. 
دراکولا
حرف و دغدغه «دراکولا» مهم تر از «ردکارپت» می شود اما باز هم در مرحله ایده می ماند! رضا عطاران این بار هم ایده یک خطی جذاب داشته اما آن را ورز نداده و در مرحله نگارش فیلمنامه تکلیفش را روشن نکرده. اولین حسی که بعد از تماشای «دراکولا» بدست می دهد این است که عطاران بدون فیلمنامه سر صحنه رفته و خواسته با خرج کردن از محبوبیت خودش موفقیت فیلم را تضمین کند. اگر این برداشت صحیح باشد که باید برای محبوبیتش نگران بود. وانگهی فیلمنامه پر ایراد و ناقص «دراکولا» به تنهایی زنگ خطر برای عطارانِ بازیگر است. چرا او برای ساخت فیلم سینمایی سراغ فیلمنامه نویسی کار بلد نمی رود؟ «دراکولا» قرار بوده کمدی ِ وحشت باشد اما نتیجه نه کمدی است نه وحشت. این که مخاطب درلحظاتی به شوخی های عطاران می خندد به سبقه این بازیگر برمی گردد نه توان او درایجاد موقعیت خنده دار.