تبیان، دستیار زندگی
در مزار شهدای شهرستان دزفول قبری وجود دارد که بدون هرگونه جلوه ای هم سطح زمین قرار دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طواف همیشگی

در مزار شهدای شهرستان دزفول قبری وجود دارد که بدون هرگونه جلوه ای هم سطح زمین قرار دارد.

فرآوری: صادق جعفری- بخش فرهنگ پایداری تبیان
شهید بهمن دورلی

در مزار شهدای شهرستان دزفول قبری وجود دارد که بدون هرگونه جلوه ای هم سطح زمین قرار دارد. این قبر متعلق به شهید بهمن (محمدجواد) درولی است. بهمن دُرولی همون دانشجوی شهید (دانشگاه علم و صنعت) که وصیت کرد که: قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسید: «پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی»

روح بزرگ زیر سیمان

درست است که بزرگواری و عظمت روحی و خلوص شهید «بهمن (محمدجواد) درولی» درقبری ساده و همسطح زمین که با اندکی سیمان روی آن پوشانده شده است فقط با انگشت روی آن نوشته شده است «پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی» نمایان می شود، اما چند روزی است که داستان زندگی بهمن مرا به خود مشغول کرده است. بهمن را در یک پست که هیچ درده ها و بلکه صدها جلد کتاب هم نمی توان شناخت. پس این مطلب را فعلاً بخوانید تا بیشتر از او برایتان بگویم.

از سوم شعبان تا سوم شوال فقط یک قدم

صحنه اول: سوم شعبان 65، زیرزمینی نمور در تهران

بهمن دارد برای رفیقش «حسین غیاثی» که تازه به شهادت رسیده است، نامه می نویسد و از او تقاضا می کند که از خداوند بخواهد او را نیز بطلبد. شب در خواب شهید حسین غیاثی را می بیند که به او می گوید: «زود بیا که منتظرت هستیم و جایت نیز مشخص و معین شده است». بهمن از خواب برمی خیزد. هنوز اذان صبح نشده است. وضو می گیرد و به نماز شب مشغول می شود. سپس تهران را رها کرده و به منطقه می رود.

صحنه دوم: اواخر شعبان 65، اردوگاه پادگان
به او نامه ای می دهند. چند جمله عربی روی آن نوشته شده است و تنها این مضمون به یادش می ماند که «طواف همیشگی»

چند دقیقه به اذان صبح باقی مانده است. بهمن چشم هایش روی هم می رود. در خواب می بیند برای بار دوم به مکه مشرف شده است؛ اما این بار کمی فرق دارد. به همه نامه زیارت می دهند؛ اما به صورت موقت می توانند زیارت کنند. به او نامه ای می دهند. چند جمله عربی روی آن نوشته شده است و تنها این مضمون به یادش می ماند که «طواف همیشگی». بهمن با صدای اذان از خواب برمی خیزد.

صحنه سوم: سوم شوال 65، خط پدافندی فاو

بهمن برای مقابله با غواص های دشمن رفته است. صدای انفجاری مهیب بلند می شود. غبار و دود کنار می رود. بهمن به پهلو روی زمین افتاده است. نزدیک به 24 ترکش بوسه بارانش کرده اند؛ اما دوتایشان کاری ترند. یکی دقیقاً وسط پیشانی و دومی زیر گلو.

انگار صدای بهمن است که در دشت پیچیده است: «از عسل شیرین تره... شهادت ... شهادت»

حسین غیاثی آمده است به استقبال. ملائک هم آمده اند. کارت «طواف همیشگی» دست کیست؟ حسین یا ملائکه؟


منابع: خبرگزاری مهر، وبلاگ الف دزفول