به خود ایمان داشته باش - قسمت دوم
بیشتر مواقع، ما از چیزی می ترسیم که حتی یک بار هم با آن رو به رو نشده ایم. آیا این نکته احمقانه نیست؟ حقیقت این است که ما می توانیم انواعی از شکست ها را در ذهن خود تصور کنیم.
کنترل خود را به دست ترس ندهید
ترس چیست؟ و اصولاً چرا ما می ترسیم؟ ترس چیزی نیست جز یک احساس و هیجان که آن را در ذهن خود می پرورانیم و مشکل از آن جا شروع می شود که این احساسات و هیجان ها در زندگی ما اثر نامطلوب می گذارند.
ما از انجام بعضی از کارها وحشت داریم، چون می ترسیم که با شکست مواجه شویم. این مسئله ممکن است به خاطر شکست هایی باشد که واقعاً در گذشته تجربه کرده ایم یا حتی واقعاً چنین شکستی را تجربه نکرده ایم، ولی از این که ممکن است شکست بخوریم، می ترسیم.
بیشتر مواقع، ما از چیزی می ترسیم که حتی یک بار هم با آن رو به رو نشده ایم. آیا این نکته احمقانه نیست؟ حقیقت این است که ما می توانیم انواعی از شکست ها را در ذهن خود تصور کنیم. آن گاه باور می کنیم که این شکست ها به حقیقت خواهد پیوست و حتی برای رسیدن به هدف تلاش هم نمی کنیم، و همین جاست که دچار خطا شده ایم، چون به خاطریک احتمال، حتی از تلاش کردن می ترسیم و موفقیت بدون تلاش و کوشش معنایی ندارد. مارک توآین سخن جالبی در این زمینه دارد.
او می گوید: "من در زندگی خود سختی های زیادی را تحمل کرده ام، در حالی که تعداد کمی از آن ها واقعاً رخ داده اند." منظور این است که بسیاری از این مشقات در ذهن او بوده و هیچگاه در دنیای بیرون برای او تحقق پیدا نکرده اند.
مطالعه زندگی افراد موفق
خواندن زندگی نامه های افراد موفق که بدون امکانات خاصی توانسته اند به موفقیت های بزرگی دست پیدا کنند، همانند روشن کردن موتور تولید انگیزه در شماست، به همین دلیل، خواندن این گونه کتاب ها و داستان ها را آن هم به طور مرتب به شما توصیه می کنیم، چون فوق العاده موثر است.
در رسیدن به اهداف این نکات را حتماً به خاطر داشته باشید:
1- تصمیم بگیرید که واقعاً در زندگی چه چیزهایی را می خواهید به دست آورید. اکثر مردم این عمل لازم را انجام نمی دهند.
2- آن چه می خواهید، به طور واضح و مشخص بنویسید و آن را قابل اندازه گیری سازید. اگر عنوان هدفی را ننویسید، یک نقشه خیالی است و اثری به دنبال آن وجود ندارد.
3- یک فرجه برای اهداف خود تنظیم کنید. ذهن ناخودآگاه شما روی هدف های مشخص هر لحظه پیشرفت می کند.
4- یک لیست از آن چه که می خواهید به دست آورید، تهیه کنید. به لیست خود هر چیزی از وظایف جدید و فعالیت های نو را که می خواهید اضافه کنید و آن را تا هنگامی که کامل شود، نگه دارید.
5- لیست خود را با یک نقشه سازمان دهید و در این نقشه، مشخص کنید که شما برای رسیدن به هدفتان به چه چیزهایی نیاز دارید تا ابتدا آن ها را انجام دهید و چه چیزی را بعداً باید انجام دهید و چه راه حل هایی برای رسیدن به اهداف خود باید در این نقشه پیاده کنید.
6- تصمیم بگیرید که هر روز می باید چه کاری را انجام دهید تا شما را به هدف نزدیک تر کند. این نظم و ترتیب در عمل است که شما را قادر می سازد هر روز مقدار حرکتتان را بهبود بخشید. عمل روزانه، انگیزه شما را افزایش می دهد و به شما انرژی می دهد.
رویای خود را دنبال کنید و اجازه ندهید که هیچ کس رویای شما را بدزدد، و در راه رسیدن به رویایتان فقط از قلب فرمان بگیرید.
به این داستان توجه کنید تا ببینید که اصرار بر هدف و دنبال کردن آن، تا چه حد می تواند در رسیدن شما به آن هدف کمکتان کند.
این داستان، داستان پسری است که فرزند یک تعلیم دهنده اسب دوره گرد بوده و از استبلی به استبل دیگر، از مسابقه به مسابقه دیگر و از مزرعه ای به مزرعه ای دیگر می رفت تا اسب ها را آموزش دهد. وقتی که او سال آخر دبیرستان بود از او خواسته شد تا در یک صفحه بنویسد که در آینده می خواهد چه کاره شود. آن پسر، هفت صفحه در توصیف هدف خود، یعنی داشتن یک مزرعه پرورش اسب، نوشت.
او درباره رویای خود با تمام جزئیاتش نوشت و حتی یک شکل از یک مزرعه چند صد متری را که در آن محل استبل ها و مسیر مسابقه مشخص شده بود، کشید. او تمام آرزوهای خود را در آن پروژه قرار داد و روز بعد آن را به معلم داد. دو روز بعد، نوشته هایش به دست خودش بازگشت. معلم در صفحه اول یک نمره (بسیار پایین) با رنگ قرمز داده بود و نوشته بود "بعد از کلاس بیا پیش من" پسر با صفحات حاوی رویاهایش به دیدن معلم خود رفت و از او پرسید که چرا نمره پایینی به او داده است.
معلم در پاسخ به او گفت: این یک هدف غیر واقعی برای پسری در شرایط توست. تو فرزند یک خانواده دوره گرد از خانواده سطح پایینی هستی و هیچ سرمایه ای نداری، برای داشتن یک مزرعه پرورش اسب مقدار زیادی پول لازم است.
برای تحقق این رویا تو باید یک زمین و اسب های با نژاد اصیل بخری و آن ها را تکثیر کنی که همه این ها مقدار زیادی پول لازم دارد. برای انجام چنین کاری، هیچ راهی وجود ندارد، پس از آن، معلم اضافه کرد: اگر تو دوباره با واقع گرایی بیشتر این مطالب را بنویسی، من هم در نمره تو تجدید نظرمی کنم. پسر به خانه رفت و مدت طولانی در این مورد فکر کرد، بالاخره بعد از یک هفته، او دوباره همان صفحات را بدون هیچ تغییری به معلمش برگرداند و به او گفت: شما می توانید نمره پایین را برای من نگه داری و من هم رویای خود را برای خودم نگه می دارم!
سال ها گذشت تا آن که آن پسر، یک مزرعه اسب بسیار بزرگ گرفت و تمامی اهدافش به همان صورت که خواسته بود محقق شد. او در چنین شرایطی در یک تور یک هفته ای معلم قدیمی خود را دید و به او گفت که تا چه حد از این که رویایش را نگه داشته خوشحال است، پس شما نیز اجازه ندهید که هیچ کس رویای شما را بدزدد و فقط از قلب خود فرمان بگیرید و آن چه را که دوست دارید انجام دهید.