قربانی لشکر

سردار رشید لشکر اسلام اسماعیل لشگری در سال 1339 در شهر ضیاآباد چشم به جهان گشود.
دوران کودکی او با همان تلخی ها و خوشی های مخصوص آن دوران سپری شد آموزش ابتدائی را در دبستان ضیاء پشت سر گذاشت و بعد از اتمام دوره راهنمایی برای تحصیل عازم تهران شد این سفر سرآغازی شد برای تلاش هایی که شهید بزرگوار در جهت سیراب کردن وجود تشنه خود انجام می داد ادامه تحصیل در صبح و کار برای امرارمعاش در بعدازظهر و شرکت در جلسات عقیدتی در مسجد امام (عج) زمان در شب ها.
 
این دوران درواقع پایه گذار حقیقی زندگی بعدی وی شد. با شروع انقلاب شهید عزیز با حضور در تظاهرات و انجام اموری که به او محول می شد نقش خود را به خوبی ایفا کرد در سال 58 موفق به اخذ دیپلم شد و در کنار آن در رشته کونگ فو نیز به مدارک بلا دست یافت و با توجه به فیزیک بدنی و استعداد سرشار و فراوان در دوران سربازی به عنوان مسئول دسته یکی از نیروهای ادغامی سپاه و ارتش انتخاب شد در طول تصدی مسئولیت نیروهای ادغامی رشادت های فراوانی از خود به جای نهاد و دریکی از مأموریت ها مجروح شد و به تهران بازگشت شهید قبل از بهبودی کامل دوباره به همراه نیروهای بسیجی عازم مناطق جنگ شد و در تیپ محمد رسول الله گردان عمار یاسر گروهان شهید رجائی به عنوان مسئول دسته آماده مبارزه با متجاوزین گردید از این زمان بود که شهید عزیز ما سیر صعودی اخلاقی و عرفانی را آغاز کرد و به خودسازی در کنار نبرد با دشمن پرداخت بعد از عملیات رمضان سردار به خاطر شایستگی فراوانی که از خود نشان داد به عنوان معاون گروهان و سپس مسئول گروهان انتخاب شد و به همراه سایر برادران در عملیات مسلم بن عقیل شرکت کرد در این عملیات شهید اسماعیل لشگری به جهت شهادت مسئول گردان به فرماندهی گردان عمار انتخاب شده و در عملیات والفجر مقدماتی مجروح و به تهران منتقل شد.
 برای اولین بار و به طور رسمی مسئولیت گردان عمار در عملیات والفجر 1 به شهید واگذار شد. در حین عملیات به شدت از ناحیه شکم مجروح شدند و به ناچار به تهران انتقال یافتند و در طی یک عمل جراحی پزشکان مجبور به خارج کردن طحال شدند که این عمل باعث افت شدید قوای بدنی شهید شد.
سردار اسماعیل لشگری پس از بهبود نسبی باز به مناطق عملیاتی برگشت و در دو عملیات بسیار مهم والفجر 4 و خیبر با فرماندهی کردن گردان عمار در لشگر حضرت رسول رشادت ها آفرید.
پس از عملیات خیبر مدتی از صحنه های جنگ کناره گرفتند و باز با نیرویی بیشتر و این بار در غرب به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات محورهایی از قرارگاه نجف مشغول فعالیت می شوند شهید بزرگوار دوره چتربازی را در این دوران با معدل بالا به اتمام می رسانند، همچنین در این زمان برادر عزیزشان داود لشگری را نیز در عملیات والفجر 8 از دست می دهند و این کم شدن یاران دیرین در وجود شهید دردی عظیم را ایجاد می کند و آرزوی رسیدن به برادر و دوستان شهیدش همیشه از او انسانی را می سازد که دیگر زندگی دنیا برایش اهمیتی ندارد و بالاخره بعد از دعوت تیپ هوابرد سپاه برای انجام مانور به خلیج فارس اعزام می شود و در آن منطقه براثر تغییر جهت وزش باد در آب سقوط می کنند و به شهادت آرزویی که سال ها به دنبال آن بودند می رسند.