تبیان، دستیار زندگی
وحید رضازاده آذری پایان نامه خود را به «تحلیل محتوای سنگ نوشته های مزار شهدا» اختصاص داده است. در قسمت اول وی از مزار پدر خود گفت و اکنون سنگ نوشته ها با عنوان«منتقل کننده پیام شهدا» یاد می کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

منتقل کننده پیام شهدا

تحلیل محتوای سنگ نوشته های مزار شهدا (قسمت دوم)

وحید رضازاده آذری  پایان نامه خود را به «تحلیل محتوای سنگ نوشته های مزار شهدا» اختصاص داده است. درقسمت اول وی از مزار پدر خود گفت و اکنون سنگ نوشته ها با عنوان«منتقل  کننده پیام شهدا» یاد می کند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
وحید رضازاده آذری

ما از طریق سنگ نوشته های مزار اقشار مختلف، از جمله شهدا، می توانیم بفهمیم که در پی انتقال چه پیامی هستند؛ مخصوصا اینکه خیلی از  سنگ نوشته ها حاوی بخشی از وصیتنامه یا به سفارش و گرایش خانواده شهید، نگاشته می شود که هرکدام دارای پیام بسیار عمیقی است. بنابراین ارزش علمی این پژوهش بر این است که ما سنگ نوشته را به عنوان یک رسانه معرفی کردیم و استدلال ها نیز در جلسه دفاع مورد قبول داوران واقع شد.

میراث فرهنگی

بر اساس این مطالعه  علمی، سنگ نوشته های مزار شهدا ،
بحثی را در خصوص میراث فرهنگی مطرح بکنم؛ ما میراث های فرهنگی متنوعی چون ارگ تبریز و تخت جمشید در شیراز داریم که در بسیاری از آنها سنگ نوشته ها و کتیبه ها ولو به زبان میخی هم که باشد، مورد بررسی قرار گرفته است. برای مثال محتوا و پیام کتیبه های تخت جمشید استخراج و پیام های شخصیتی مثل کوروش ثبت شده است. همه ی این کارها به این دلیل است که ما آثار تخت جمشید و یا خیلی جاهای دیگر را به عنوان میراث فرهنگی تلقی می کنیم و معتقدیم که باید حفظ شده و پیام های نهفته در دل آنها کشف شود.

تعجب من از آن است که چطور می شود میراث فرهنگی معاصر، نزدیک و قابل دسترس خود را میراث فرهنگی نمی دانیم! در حالی که ضمن تحلیل محتوای سنگ نوشته های مزار شهدا پیام های بسیار عمیقی را دریافتیم

حال تعجب من از آن است که چطور می شود میراث فرهنگی معاصر، نزدیک و قابل دسترس خود را میراث فرهنگی نمی دانیم! در حالی که ضمن تحلیل محتوای سنگ نوشته های مزار شهدا پیام های بسیار عمیقی را دریافتیم.

برای مثال روی سنگ قبری، از زبان مادر شهید نوشته شده بود "پر کاهی تقدیم به آستانه کبیر الله"؛ حال باید از کارشناسان و ادیبان بخواهیم به تعبیر و تفسیر این جمله بپردازند تا ببینیم چه اتفاقی می افتد که یک مادر، فارغ ازسال ها خون و دلی که برای بزرگ کردن فرزندش خورده است، او را در قبال خداوند، اندازه ی پرکاهی تصور می کند؟! این ادبیات مخصوص گفتمان انقلاب اسلامی است و هیچ جای دنیا چنین چیزی وجود ندارد و در هیچ نقطه از زمین کسی پس از، از دست رفتن عزیزش آن را به عنوان پرکاهی به خداوند تقدیم نمی کند؛ این موضع گیری برای گفتمان انقلاب اسلامی است و انقلاب اسلامی آن را از مکتب سیدالشهدا(ع) گرفته است.

الگوی مزار شهدا صادر شده

طبق رسمی که وجود دارد، وقتی مقام مسئول خارجی یا کشوری به شهری می آید، مراجعت به گلزار شهدای آن شهر، جزو برنامه های کاری قرار می گیرد. بارها دیده ام که مقام خارجی با یک نگاه عمیق به سنگ نوشته که شاید متفاوت هم باشد، از مترجم سوال می کند، روی این سنگ قبر چه چیزی نوشته شده است؟ بنابراین سنگ نوشته فقط برای مردم خودمان نیست و می تواند دایره ی گسترده تری داشته باشد؛ همان طور که تاکنون نیز الگوی مزار شهدای ما به جوامع دیگر منتقل شده است.
درواقع مولفه های ارزشمندی را که ما در گلزارهای شهدای خود داشتیم، دیگران از ما اقتباس کردند و اما ما با دست خود داریم آن ها را تخریب می کنیم.

مولفه هایی برای جامعه ی امروز

برای مثال برخی از شبهات در نسل جدید وجود دارد و ممکن است بچه های نسل بعد نیز سوال کنند این دفاع چرا مقدس بود که پدری فرزند خود، شوهری همسر خود یا فرزندی مادرش را در تنهایی رها کرده و به جبهه می رود و شهید می شود؟! پاسخ این شبهه را سنگ قبر شهیدی می دهد که روی آن نوشته شده است " آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند/ فرزند و عیال و خانمان را چه کند!" یعنی کسی که با خدا معامله کرد، دیگر هیچ چیز را جز خدا نمی بیند و او تنها به خدا توکل کرده و خدا نیز مسیر را برایش هموار می کند.
در سنگی نیز نوشته شده بود "در مسلخ عشق جز نکو را نکشند/ روبه صفتان زشت خو را نکشند/ گر عاشق صادقی ز مردن مهراس/ مردار بود هرآنکه او را نکشند" این اوج حدیث نفس است؛ شهید آنقدر از دفعات حضور پیاپی در جبهه حق علیه باطل وامانده است، که می گوید حتما مشکلی دارم که نمی توانم شهید بشوم؛ نکند من روبه صفتم؟! که اگر صادق بودم قطعا شهید می شدم و اگر شهید نشدم قطعا مردار هستم ... این ادبیات مخصوص گفتمان انقلاب اسلامی است و با از بین رفتن این سنگ قبر، بخشی از ادبیات گفتمان انقلاب تخریب می شود. چون این شعرها فقط در آن زمان شکل گرفته است و غیر از آن دیگر نیست.

تمام سنگ نوشته های مزار شهدا محتوا دارند، یعنی ما دیگر نیاز به ساختن محتوا نداریم، بلکه فقط باید روی محتوای به وجود آمده کار بکنیم.

یک اتفاق بد

از بین رفتن هر میراث فرهنگی، یک اتفاق بد و فاجعه ی فرهنگی  است. برای مثال آقای حبیبی (معاون اول دولت آقای هاشمی و شخصیت علمی برجسته) در وصیت نامه ی خود می نویسد "روی سنگ قبرم بنویسید نام مادر: زهرا، تا همگان بدانند این سنت، سنت خوبی نیست که فرد فرهیخته فقط با نام پدر و فامیل او شناخته بشود؛ من حاصل تربیت پدر و مادری هستم، مادری که بخشی از شخصیت مرا شکل می دهد." این فرد با چنین وصیتی در حین مرگ نیز یک کار فرهنگی انجام می دهد و می گوید چرا با مادران سرزمین من ناروا برخورد می کنید؟ این یک اقدام فرهنگی است که سال ها بعد از او هم این فرهنگ باقی می ماند اما اگر سنگ قبرش از بین برود، در واقع این فرهنگ هم از بین می رود.

با از دست رفتن سنگ نوشته های مزار شهدا نیز، تاریخ را از دست می دهیم و هرگز نمی توان از کنار این مساله بی تفاوت گذشت مگر اینکه ادعا کنیم تاریخ به هیچ دردی نمی خورد. سنگ نوشته های شهدا تاریخ معاصر ما بودند؛ اما امروز ما داریم بخشی از تاریخ را نابود می کنیم، تاریخی که از دل آن ادبیات غنی گفتمان انقلاب اسلامی خارج می شود

با از دست رفتن سنگ نوشته های مزار شهدا نیز، تاریخ را از دست می دهیم و هرگز نمی توان از کنار این مساله بی تفاوت گذشت مگر اینکه ادعا کنیم تاریخ به هیچ دردی نمی خورد. سنگ نوشته های شهدا تاریخ معاصر ما بودند؛ اما امروز ما داریم بخشی از تاریخ را نابود می کنیم، تاریخی که از دل آن ادبیات غنی گفتمان انقلاب اسلامی خارج می شود.
پس از اجرای طرح یکسان سازی، گلزار شهدا به برهوت سنگ تبدیل شد و در مرحله های متعدد اجرای این طرح هیچ کاری با مشورت کارشناسان فرهنگی انجام نگرفت. در شکل جدید، نورپردازی بسیار زیبایی انجام داده اند اما واقعا چه کسانی شبانه به وادی رحمت می روند که از نورپردازی ها بهره ببرند بجز چند مورد مراسمات شبانه ای که در طول سال اجرا می شود که در شکل سابق نیز با زیبایی و معنویت زیادی انجام می گرفت ؟ غیر از این مگر در آموزه های دینی ما شبانه سر خاک رفتن کراهت ندارد؟! پس این نورها برای چه هستند؟ غیر از این است که در روز هیچ فایده ای ندارند؟!

استدلال می کنند که مادر شهید وقتی به زیارت مزار فرزندش می آید، زیر نور آفتاب اذیت می شود! پس دستتان درد نکند که مسقف سازی کردید هر چند که این را نیز در شکل درست انجام ندادید و به ما هم حتی اجازه ی ارائه ی نظراتمان را ندادید.
در ثانی آنان که مسقف سازی گلزار را با بهانه هایی چون از بین رفتن حجله و پرچم و ژس در زیر نور آفتاب استدلال می کنند، پس برای چه حجله و پرچم ها را برداشتند در حالی که با وجود سقف دیگر نگرانی از بابت نور آفتاب منتفی می شد.
ناگفته نماند که انتقادات مطرح شده در تبریز، نمی از دریای منتقدین است و این موضوع به یک بحث ملی تبدیل شده است. اما متاسفانه برخی در قبال بحث فرهنگی منتقدین، آنان را تهدید به محکمه می کنند! مگر ما ظرفیت یک گفت و گوی کارشناسانه را نداریم که طرف مقابل را با دادگاه و محکمه تهدید می کنیم؟

نشناختیم و کاری نکردیم!

برای معرفی امثال شهید شفیع زاده که مغز متفکر تبریز بود، چه کردیم؟!
به نظر من هیچ کس حق نداشت سنگ نوشته ها را از بین ببرد و اگر شهیدی هم سنگ نوشته نداشت، باید او را با مشخصه ی بارزش می شناساندند. برای مثال شهید شفیع زاده مبتکر توپخانه است و اولین توپخانه ی کشور را به وجود آورده است، باید از این مشخصه المانی بر مزارش طراحی می شد اما این اتفاق نیافتاده، سنگ نوشته ها نیز از بین رفته اند؛ حال به چه وسیله ای ما شهید شفیع زاده را که افتخار و مغز متفکر تبریز است، به دیگران معرفی کنیم؟! (دکتر کی نژاد عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، در جشنواره علمی و هنری شهدای دانشجوی دانشگاه هنر تبریز، نقل می کرد که وقتی سردار شمخانی به تبریز آمده بودند، در بازدید از گلزار شهدای وادی رحمت، سر مزار شهید شفیع زاده رفتند و گفتند شما در تبریز شفیع زاده را خوب نشناخته اید وگرنه برایش کارها می کردید.


منبع: آناج