تبیان، دستیار زندگی
دو رزمنده فاطمیون که اوایل ماه مبارک رمضان امسال در جریان تبادل اسرا در سوریه، آزاد شدند از پشت پرده «درعا» و فیلمی موسوم به «مدافعان اسد» می گویند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پشت پرده «مدافعان اسد»

دو رزمنده فاطمیون که اوایل ماه مبارک رمضان امسال در جریان تبادل اسرا در سوریه، آزاد شدند از پشت پرده «درعا» و فیلمی موسوم به «مدافعان اسد» می گویند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان

مدافعان حرم

بی بی سی فارسی چندی پیش در قالب مستند «مدافعان اسد» بخشی را با عنوان اعترافات چند اسیر فاطمیون که در اسارت تکفیری ها بودند، منتشر کرد. این اسرا می گفتند به خاطر پول و به زور ایران به سوریه آورده شده اند. عباس و حیدر دو تن از این اسرا بودند که سخنان آن ها از تلویزیون بی بی سی پخش شد.

این رزمندگان، اوایل اردیبهشت ماه سال 94 در جریان یک عملیات در جنوب سوریه، در استان درعا و منطقه بُصر الحریر به اسارت تکفیری های جیش الحر درآمده بودند. همراه این 4 رزمنده، 5 رزمنده دیگر نیز حضور داشتند که تکفیری ها چند تن از این رزمندگان را در دم به شهادت رسانده و 2 تن نیز موفق به فرار می شوند که این دو تن نیز در مسیر بازگشت به عقب، توسط تکفیری ها دستگیر شده و در دم به شهادت رسانده و سر از تنشان جدا می کنند و حتی جنازه های این شهدای ما را دفن نکردند.


از اسارت تا آزادی

حیدر، یکی از این اسرای مبادله شده می گوید: من حیدر هستم و یکی از سربازان فاطمیون. 14 ماه در اسارت تکفیری ها بودیم؛ 2015/4/20 اسیر شدیم و 2016/6/11 آزاد شدیم.
آن روز ما با نیروهای ویژه فاطمیون جلوتر از بقیه بودیم. یک دشتی بود و اصلاً سنگی در این دشت نبود، برای همین هم تروریست ها تا 25 متری ما جلو آمدند و بچه های فاطمیون هم راه آن ها را بستند، ولی ما در بی سیم اعلام کردیم که همه عقب نشینی کنند و یک تعداد از بچه ها عقب رفتند و یک تعداد هم عقب نشینی نکردند.

حیدر


برخی هم به خاطر صدای زیاد خمپاره و گلوله و... . صدای بی سیم را نشنیدند و عقب نشینی نکردند. ما تا ساعت 17 و 30 دقیقه همان روز در آن منطقه باقی ماندیم و اصلاً نفهمیدیم که چه اتفاقی افتاده و چه کسانی باقی مانده اند و چه کسانی عقب نشینی کرده اند؛ در جمع ما، فقط 9 نفر باقی ماندند و از طرفی، جلوی ما را بسته بودند و نمی دانستیم باید کجا بریم.
ساعت 11 و نیم شب شده بود که از محاصره، بیرون آمدیم و تا دهکده ای که بی طرف بود، جلو رفتیم ولی وقتی به دهکده رسیدیم، نفهمیدیم که باید ازآنجا به بعد کجا برویم؛ متحیر بودیم که راست برویم، چپ برویم، شمال برویم یا جنوب؟
به طور اتفاقی از اتوبانی که آنجا بود، شروع به حرکت در مسیر اتوبان حرکت کردیم؛ روی جاده هم آثار شنی تانک بود و فهمیدیم که احتمالاً این رد تانک های ارتش سوریه است و گفتیم که حتماً این مسیر، به نیروهای خودی می رسد.

حدود 7 صبح شده بود و هوا هم رو به روشنایی گذاشته بود که در حدود فاصله 25 متری، از بالای یک ساختمان به سمت ما شلیک کردند، اما طوری شلیک کردند که به ما اصابت نکند چراکه اگر می خواستند ما را بزنند، از آن فاصله به راحتی می توانستند همه ما را بکشند. گلوله ای باقی نمانده بود که به سوی آن ها شلیک کنیم

حدود 7 صبح شده بود و هوا هم رو به روشنایی گذاشته بود که در حدود فاصله 25 متری، از بالای یک ساختمان به سمت ما شلیک کردند، اما طوری شلیک کردند که به ما اصابت نکند چراکه اگر می خواستند ما را بزنند، از آن فاصله به راحتی می توانستند همه ما را بکشند. گلوله ای باقی نمانده بود که به سوی آن ها شلیک کنیم.
کمی برگشتیم عقب و جایی پناه گرفتیم؛ نمی دانستیم که دشمن اند یا خودی، لذا تصمیم گرفتیم که فریاد بزنیم «لبیک یا زینب (س)» تا اگر ارتش سوریه است، بفهمد که ما خودی هستیم.
درحالی که دشمن باید ما را که جلو بودیم می کشت اما ازآنجاکه تیرها هوایی بود تصور کردیم نیروهای خودی هستند برای همین دفعه سوم که فریاد زدیم «فاطمیون، فاطمیون»؛ اما برخلاف تصور ما به سوی ما شلیک کردند و رد شدن تیرها از بالای سرمان را حس کردیم. 15 دقیقه گذشته بود، فهمیدیم که وسط مزرعه ای در بُصر الحریر هستیم و 10 کیلومتر در عمق تروریست ها پیش رفته ایم و آن ها هم متوجه نشده بودند، البته اگر مهمات کافی با 50 نیرو داشتیم، می توانستیم منطقه را آزاد کنیم.
10 دقیقه نشستیم و دیدیم خودروهایشان با دوشکا و سلاح های دیگر آمد و ما را محاصره کردند و با هر چه داشتند، منطقه حضور ما را به رگبار بستند. تصمیم گرفتیم که تسلیم شویم و من، عباس، سخی و عنایت، به همراه 2 نفر دیگر تسلیم شدیم. یکی دیگر از نیروها هم خودش را با نارنجک در میان تروریست ها منفجر کرد و شهید شد.

روز اسارت در الجزیره

عباس رزمنده دیگر از روز اول اسارت این گونه روایت می کند: روز اول اسارت از تلویزیون الجزیره برای ما مترجم آوردند. آن ها با الجزیره در تماس بودند و حتی خبرنگاران الجزیره در همان منطقه شب ها می خوابیدند و فارسی هم حرف می زدند.
قبل از مصاحبه ما را تهدید می کردند و می گفتند که باید بگویید که به خاطر پول آمدیم و کار و شغل نبود.

عباس


با سلاح سراغمان می آمدند و می گفتند که اگر غیر ازآنچه می گوییم چیزی به زبان آورید، شما را به قتل خواهیم رساند و بعد هم که تصویربرداران الجزیره و خبرنگارانش می آمدند، ما این حرف ها را می زدیم.
متوجه نشدم خبرنگاری از بی بی سی بود یا نه اما خبرنگار زیاد می آمد بعضی از خبرنگارها حتی می دانستند ما را تهدید کرده اند و فشار می آورند و بعضی مواقع  می دیدند که ما را تهدید می کنند. خبرنگاران الجزیره تا پایان اسارت ما، همان جا بودند. به جز الجزیره، خبرنگاران العربیه هم بودند. خبرنگاران دائم اطراف ما بودند و همان جا دفتر داشتند و شب و روز، همان جا بودند.

تحت تهدید بازوهای رسانه ای

خبرنگارها به ما می گفتند که بگویید فاطمیون و ایران ما را تبادل نمی کنند و این ویدئو نشر می شود و مردم می بینند؛ این ها را بگویید تا شما را تبادل کنند. اولین تصویرها را که خود تروریست ها سوء استفاده پخش کردند و بعد هم رسانه های اروپایی از این فیلم ها استفاده می کردند.
 در مجموع، این 2 شبکه خبری بازوی رسانه ای تروریست ها بودند و همان جا هم مستقر بودند و روابط دوستانه ای با این خبرنگاران داشتند.
حیدر نیز دراین باره بیان می کند: الجزیره و العربیه از نقض حقوق بشر و کارهایی که تروریست ها می کردند، مطلع بودند و حاضرم قسم بخورم که می دانستند چون که آن ها ما را در حال کتک خوردن و شکنجه شدن، دیده بودند. حتی خبرنگار الجزیره یک بار در ماه مبارک رمضان آمد و ما را دید و گفت که چه خبر از حال روز شما؟ به شما آب ونان می دهند؟ و آن روز، آن خبرنگار حال وروز ما را دیده بود.
 ما در یک زیر پله نگهداری می شدیم و جایمان آن قدر تنگ بود که فقط 5 سانت با هم فاصله داشتیم و خبرنگار الجزیره این ها را دیده بود. موهای سبیل هایم تا زیر لب هایم آمده بود، ناخن هایمان بسیار بزرگ شده بود، سرووضع ما خراب بود و خبرنگار الجزیره ما را در این وضع می دید. ما حتی با خودمان گفتیم که اگر خبرنگار باشد، این ها را می بیند و قضاوت می کند.
یک سال شده بود و هنوز ما را تبادل نکرده بودند؛ خبرنگار الجزیره یک روزآمد و قصد داشت که مستندی از ما بسازد، من به او گفتم که تو چه کاره هستی؟ خبرنگار الجزیره ای؟ گفت: بله من خبرنگار الجزیره هستم. به او گفتم که این فیلم ها را برای چه می گیرید؟ گفت که یک سال شده و شما را تبادل نکرده اند و شما در این فیلم بگویید که یک سال شده و ما را هنوز تبادل نکرده اند و از دولت ایران، فاطمیون و دولت بشار اسد بخواهید که شما را آزاد کنند.

بی بی سی سانسور می کرد، پیرزن می زد

حیدر ادامه می دهد: درباره مصاحبه هم باید بگویم که ما خیلی صحبت کردیم و آن ها را حذف کردند و حتی با قمه و تبر ایستاده بودند و این قدر ما را با چوب زدند که گفتیم، حالا حتماً نوبت تبر و قمه است. ما در آن مصاحبه گفته بودیم که ما برای دفاع از مردم سوریه، مقدسات اسلام و ایستادگی در مقابل داعش و نیروهای آمریکایی و اروپایی به اینجا آمده ایم که آن ها، این سخنان ما ر ا حذف کردند و گفتند این هایی که می گوییم را بگویید.

با هر چه که دستشان می آمد، ما را می زدند، با دسته بیل هم می زدند و چیزی گیر نمی آوردند، با هر چه که می زدند (آن قدر محکم می زدند) که می شکست و می رفتند دوباره چوب می آوردند و باز می زدند. حتی یک پیرزنی بود که یکی از سربازهای تروریست ها، سر ما را عقب می گرفت و آن پیرزن با کفش به صورت ما می زد

اگر آن حرف ها را نمی گفتیم، صد در صد ما را می کشتند و قطعه قطعه می کردند.
عباس نیز اظهار می کند: با هر چه که دستشان می آمد، ما را می زدند، با دسته بیل هم می زدند و چیزی گیر نمی آوردند، با هر چه که می زدند (آن قدر محکم می زدند) که می شکست و می رفتند دوباره چوب می آوردند و باز می زدند. حتی یک پیرزنی بود که یکی از سربازهای تروریست ها، سر ما را عقب می گرفت و آن پیرزن با کفش به صورت ما می زد.

مدافعان حرم

فرمانده کل درعا مصاحبه می کرد

وقتی هم که خواستند با ما مصاحبه کنند، فرمانده کل درعا (جبهه تروریست ها) آمد و خودش با ما مصاحبه کرد و محافظش در آنجا، چنان سیلی به صورت من زد که گوشم پاره شد و خون روی سینه ام ریخت و خبرنگار الجزیره هم آنجا بود و دید. ابراهیم، یا محمدابراهیم و ابراهیم محمد بود نامش، حتی دکتری که آنجا بود گفت که نزن؛ اما تروریست ها دوباره ما را زدند. فرماندهشان هم شب اول با کابل برق به دستان ما می زدند. هرروز، هرلحظه و هر ثانیه هم خانواده و هم خود خبرنگاران آنجا بودند و با چشم سرشان وضع ما را می دیدند.

کارگر تکفیری ها شده بودیم

حیدر هم در ادامه حرف های عباس را تکمیل می کند: ما برای آن ها کار می کردیم و حدود 25 تا 30 هزار کیسه خاک برای آن ها پر کردیم، زمین ها را برایشان می کندیم، چای و قهوه برایشان دم می کردیم. برای آن ها سنگر می کندیم، سنگرهایی که 1.60  ? 1.70 سانتی متر عمقش بود و وقتی پرسیدیم که این سنگرها را برای چه ایجاد می کنید، گفتند که ما این سنگرها را ایجاد می کنیم که وقتی نیروهای شما و جیش البشار حمله کردند، دفاع کنیم. با خود می گفتیم: «روزی که ما هجوم کنیم، تو می توانی اینجا بایستی؟»

دزدی تکفیری ها از همدیگر

در انتها حیدر می خندد و می گوید: جالب است بدانید که داخل مناطق اشغالی هم خیلی سرقت و دزدی انجام می شد، از خودرو گرفته تا تجهیزات را شبانه دزدی می کردند، یعنی تروریست ها از یکدیگر هم دزدی می کردند و اصلاً هیچ امنیتی در مناطق اشغالی نیست.


منبع: فارس(باتلخیص)