تبیان، دستیار زندگی
اگر نازی کند دختر، خریدارش پدر باشد/ بزرگی کن ببوس این دختر کوچک تر خود را. گویا خطاب شاعر دل کوچک دخترانی است که بابا ندیده، بابا بخش کردند و بابا مشق کردند و در آخر بابا که نان نداد اما قلمشان چه زیبا «بابا» نگاشت... به بهانه روز دختر چند نجوای عاشقانه
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عاشقانه های دختران شهدا

اگر نازی کند دختر، خریدارش پدر باشد/ بزرگی کن ببوس این دختر کوچک تر خود را. گویا خطاب شاعر دل کوچک دخترانی است که بابا ندیده، بابا بخش کردند و بابا مشق کردند و در آخر بابا که نان نداد اما قلمشان چه زیبا «بابا» نگاشت... به بهانه روز دختر چند نجوای عاشقانه دختر شهید با پدران شان را گزینش کرده ایم.

سامیه امینی-بخش فرهنگ پایداری تبیان

عاشقانه های دختران شهدا


پدر خواهی اگر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای خویش و بالا کن سرخود را

اگر نازی کند دختر، خریدارش پدر باشد
بزرگی کن ببوس این دختر کوچک تر خود را

به دنبال مسافر آب می ریزند معذورم
کنون ریزم به پایت اشک چشمانِ تر خود را

به روی سینه ام حک شدی

روی سینه دخترک شهید جلال ذوالقدر دخترانه ای حک شد: «من فرزند شهیدم، روی پدر ندیدم.»

عاشقانه های دختران شهدا

نامه ام به بهشت تو

من دوستدارم یک بار در خواب تو را ببینم و با تو صحبت کنم و دست های پرمهرت را در دستانم حلقه زنم و به خاطرات جنگ و همه چیزهایی که برایم میگویی، گوش دهم و همراه با تو به قلبت سفر کنم و هر چه که در قلبت است را ببینم و بعدازاین که بیدار شدم ساعت ها به آن ها فکر کنم و اشک بریزم ولی هیچ وقت افسوس نمی خورم چون افتخار می کنم که چنین پدری دارم که برای همه مردم ایران، برای دین اسلام و برای میهن گرامی خود به همراه سایر دوستانش جان خود را هدیه دادند و حال در بهشت خدا زندگی می کند.
دختر شهید محمدی
بابای بالابلندم

بابای من مرد بالابلند دیروز و هزار تکه امروزم، هرگز تصور نمی کردم روزی بیاید که ثانیه ها برایم سالی بگذرد از غم فراقت، روزی بیاید که لبخندت را گم کنم بین خطوط مبهم روزگار، روزگاری که هیچ وقت بی تو بودن را در آن نمی دیدم.
 دختر شهید مدافع حرم بادپا

من و بوی تیروز تو

تقصیر آن هایی بود که او را کنار تابوتت آورده بودند. مگر دختر باید جنازه پدرش را ببیند؟! حالا اگر خودش بخواهد ببیند نمی دانم! مخصوصاً که آن قدر ناز زینب را می خریدند... می گفتند از وقتی شنیدی امام تیروز استفاده می کنند عاشق تیروز شدی. من هم الآن فقط تیروز می زنم. انصافاً خوشبو هم هست. حتماً به جنازه ات که زدند حال کردی!
دختر شهید حجت الاسلام سید محمد نقی پور

تو تفسیر عشقی


باید بیشتر به تو افتخار کنم چون تو شهیدی و شهید زیباترین تفسیر عشق و شجاعت و ایثار است. فقط با سوز دل و اشک چشمم می خواهم بگویم که سخت ترین روز زندگی من و برادرم آن بود که باید با دستان کوچکمان کلمه بابا را مشق کنیم و صدا بکشیم.
دختر شهید بردبار

سر از این سَجده 8 ساله برنمی داری بابا؟! بدون شک میان این جمعیتی... کُجای این محفلی امروز بابا؟! ببین مَنم تک دختر بابا... منم زهرا... نگاهم کن... خوب براندازم کن... دختر 7 ساله ات را بعد 8 سال ببین بابا! می بینی؟ اثری از نوجوانی نیست... روح من مستقیماً پیر شد بابا

سجده هشت ساله تو

سر از این سَجده 8 ساله برنمی داری بابا؟!
 بدون شک میان این جمعیتی... کُجای این محفلی امروز بابا؟! ببین مَنم تک دختر بابا... منم زهرا...
 نگاهم کن... خوب براندازم کن... دختر 7 ساله ات را بعد 8 سال ببین بابا!
 می بینی؟ اثری از نوجوانی نیست... روح من مستقیماً پیر شد بابا
 زهرا دختر سیده نور خدا موسوی شهید زنده لرستانی

عاشقانه های دختران شهدا

با بابای من عهد ببندید

از همه کسانی که آرامش امروزشان را مدیون چون شمایند می خواهم که عهد بندند و نگذارند آرمان و عقیده و منش شما فراموش شود و بدانند چه بزرگ مردانی برای نگاه داشتن عزت این مملکت از زن و فرزند و خانواده و جوانی و... گذشتند و خود را فدای پیشرفت این مرزوبوم کردند و چه فرزندانی که تمام شادی و غمشان در کنار عکس بابا سپری شد.
زینب تهرانی مقدم

با اجازه بابا!

عاقد دوباره گفت: «وکیلم؟...» پدر نبود!
یعنی که از اجازه بابا خبر نبود
ای کاش نامه یا خبری، عطر چفیه ای
رویای دخترانه او بیشتر نبود
عکس پدر مقابل آیینه، شمعدان
آن روز دور سفره، جز چشمِ تر نبود
او گفت: با اجازه بابا... بله... بله
مردی که غیر آینه ای شعله ور نبود!
دختر شهیدباکری