از شکست نهراسیم
شکست، تنها یک فرصت برای شروعی دوباره است. این بار ولی هوشمندانه تر. (هنری فورد)
مطمئناً همه افراد موفقی که امروزه می بینیم، مسیر رسیدن به موفقیتشان بدون شکست نبوده است. اغلب این افراد موفق، آن زمان هایی را که با موانع روبه رو شده اند و این موانع، آن ها را وادار به تلاش و عزم بیشتری نسبت به دیگران کرده است، به خوبی یاد دارند.
یکی از افراد بسیار موفقی که امروزه به دلیل مونتاژ نوآورانه و خط تولید ماشین های ساخت آمریکا شهرت فراوانی دارد، قبل از رسیدن به چنین موفقیتی، چندین بار شکست را تجربه کرده است. هنری فورد، قبل از اینکه بتواند شرکت فورد موتور را تأسیس کند، در کسب و کار اولیه خود چندین بار با شکست مواجه شد.
هنری فورد، بیست و سه ساله بود که برای اولین بار یک موتور بنزینی را می دید، و همان جا بود که عاشق آن شد. فورد در آن زمان به عنوان کارآموز سازنده ماشین مشغول به کار بود و روی هر گونه وسیله ممکن کار کرده بود، ولی هیچ کدام از آن ها برای وی قابل مقایسه با موتور بنزینی نبودند. موتوری که خود قدرتش را تأمین می کرد. در همان زمان بود که او وسیله حمل و نقل بدون اسبی را در ذهنش تجسم کرد که می توانست تحولی بزرگ در این عرصه ایجاد کند. فورد هدف زندگیش را پیش رو بودن در ساخت چنین اتومبیلی قرار داد.
او با شب کاری در کارخانه نوری ادیسون، روزها می تواست به سر هم کردن موتوری که در حال ساختش بود بپردازد. وی یک کارگاه در آلونک پشت خانه درست کرد و شروع به ساختن موتور خود از قطعات فلزی که پیدا می کرد، نمود. او در سال 1896، با کمک دوستانش، نمونه اولیه کامل شده خود را که کوادروسایکل نامیده بود عرضه کرد.
در آن زمان، تعداد افرادی که روی موتورهای بنزینی کار می کردند افزایش یافته بودند و رقابت بین آن ها تنگاتنگ شده بود. کوادرسایکل ساخت فورد بسیار خوب کار می کرد، ولی برای تولید انبوه هنوز کوچک و ناکامل بود. به همین دلیل، او شروع به ساخت دومین اتومبیل خود کرد و یک سال بعد، ساخت اتومبیلی را که طراحی شگفت انگیزی داشت به اتمام رساند.
همه چیز در جهت سادگی و راحتی راندن آن طراحی شده بود و تنها چیزی که فورد به آن نیاز داشت حمایت مالی برای تولید انبوه آن بود.
در سال های آخر دهه 1890، با در نظر گرفتن این که تمام قطعات خودرو باید تولید می شد، ساخت اتومبیل کاری بسیار پیچیده و دشوار محسوب می شد، ولی فورد به سرعت توانست یک سرمایه گذار مناسب به نام ویلیام مورفی را که در شهر دیترویت کسب و کاری موفق داشت پیدا کند.
شرکت جدید به نام شرکت اتومبیل دیترویت نام گذاری شد، ولی چیزی نگذشت که شرکت دچار مشکلاتی شد. ماشینی که فورد به عنوان نمونه اولیه طراحی کرده بود نیاز به اصلاح داشت. قطعات از جاهای مخلتفی می آمدند و برخی از قطعات کمبودهایی داشتند و یا آن قدر سنگین بودند که مورد پسند فورد واقع نمی شدند.
او تلاش کرد تا طراحی اش را اصلاح کند تا بتواند به آن چه ایده آل خود وی بود نزدیک شود ولی این کار زمان زیادی را نیاز داشت و همین باعث شد که کم کم صبر مورفی و شرکایش به پایان برسد. در سال 1901، یک سال و نیم بعد از شروع به کار شرکت، اعضای هیئت مدیره امیدشان را نسبت به فورد از دست داده و تصمیم به منحل کردن شرکت نمودند.
با وجود تمام این ناکامی ها، فورد همچنان با درس گرفتن از دلایل شکست خود، دوباره آغاز به کار کرد و این بار تصمیم گرفت تا اتومبیلی سبک تر و کوچک تر را طراحی کند. او توانست مورفی را راضی کند تا شانسی دوباره به وی بدهد. مورفی نیز پذیرفت و آن ها با یکدیگر شرکت فورد را تأسیس کردند ولی این بار هم، مورفی با فشار آورن به فورد برای جلوگیری از بروز مشکلات گذشته، باعث شد که در کمتر از یک سال فورد شرکت را ترک کند.
از آن زمان بود که کسی فورد را در صنعت ساخت اتومبیل نمی پذیرفت و حاضر نمی شد تا سرمایه ای در اختیار او که دو بار دچار شکست شده بود قرار دهد. ولی فورد همچنان امیدش را از دست نداد و به همه عنوان کرد که تمام این شکست ها تنها تجربه هایی با ارزش برای او به حساب می آیند. وی به تمام دلایل شکست هایش خوب فکر کرد تا بتواند ریشه اصلی آن ها را بیابد. هیچ کس زمان کافی برای اصلاح طراحی های او به وی نداده بود و سرمایه گذاران برای سرعت بخشیدن به پروسه، ایده های او را تخریب می کردند. در حالی که تمام آن چه برای وی مهم بود، یک طراحی بدون نقص بود.
تنها راه حل این مشکل این بود که راهی برای استقلال یافتن کامل از سرمایه گذاران پیدا کند. این روش کار کردن چندان در آمریکا معمول نبود، او باید موسسه مستقل خود را تأسیس می کرد، کسب و کار مستقل خود را تشکیل می داد و تیمی را که به آن ها اطمینان داشت دور هم جمع می کرد و تصمیم نهایی را نیز خودش می گرفت. وی با توجه به سابقه ای که داشت، پیدا کردن شریک و سرمایه گذار برایش اصلاً کار ساده ای نبود.
تا این که فردی به نام الکساندر ملکومسن را که در کار زغال سنگ بود پیدا کرد. وی مانند فورد اهل ریسک کردن بود و قبول کرد تا از نظر مالی او را هدایت کند. بدون این که در پروسه ساخت و تولید هیچ دخالتی داشته باشد.
وی حتی در تمام مراحل مربوط به سر هم کردن ماشین حضور داشت. سفارش ها به دلیل طراحی عالی و در عین حال نه چندان گران این اتومبیل شروع به افزایش کردند و در سال 1904 کارخانه موتور فورد توانست فعالیت های خود را گسترش دهد و خیلی زود یکی از بزرگترین ها در صنعت ساخت ماشین شود.
این را به یاد داشته باشید که همواره دو نوع شکست وجود دارد: اولین نوع آن، شکستی است که شما را ترسو کرده و باعث می شود تا از تلاشی دوباره و امتحان کردن ایده های خود بهراسید و هیچ گاه نتوانید از اشتباهات خود درس بگیرید. اما دومین نوع شکست، از روحیه خطر پذیر شما بر می آید. این شکست، شما را قوی تر کرده و به شما نشان می دهد که چه مسیرهایی را اشتباه رفته اید، آن وقت است که مهم نیست برای رسیدن به موفقیت، چند بار شکست خورده اید. زیرا در نهایت به هر آن چه که هدفتان است، دست پیدا خواهید کرد.
منابع:
www.budbilanich.com
www.Consultjournal.com/henry-ford-failed
www.fastcompany.com