تبیان، دستیار زندگی
خرگوشک قصه ما توی جنگل یه شیشه در بسته پیدا کرد شیشه را برداشت و چیز بسیار عجیبی دید و...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خرگوش ابری

خرگوش کوچولو توی جنگل یه شیشه در بسته پیدا کرد.شیشه آن را برداشت صدایی از درون شیشه گفت: سلام...

خرگوش ابری

خرگوشک ترسید و شیشه را زمین انداخت. درشیشه باز شد و یک خرگوش ابری، مثل تکه پشمک صورتی خیلی بزرگ از آن بیرون اومد.

خرگوشک از ترس پشت یک سنگ قایم شد. خرگوش ابری گفت:پس جواب سلامت کو؟ زود آرزویت را بگو کاردارم.

خرگوشک سرش را از پشت سنگ بیرون آورد و پرسید:فقط یکی؟تو قصه ها سه تا ارزو هست نه یکی

خرگوش ابری

خرگوش ابری هاها خندید و گفت: این طور که تو سه تا آرزو بگو تا بهترینش را  با هم انتخاب کنیم خرگوشک دیگر نمی ترسید.

از پشت سنگ بیرون پرید و گفت:

آرزوی اولم این است که خیلی چیزها یاد بگیرم.

آرزوی دوم من این است که هیچ وقت حوصله ام سر نرود. و  

آرزوی سوم من این است که یک عالمه کتاب قصه  داشته باشم . خرگوش ابری گفت: خب، بگذار کمی فکر کنیم.

کوچولوهای مهربون شما چه آرزوهایی دارید که به خرگوشک ابری بگین؟

خرگوش ابری

koodak@tebyan.com
شهرزاد فراهانی-کودک
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.