تبیان، دستیار زندگی
توحید و خداشناسى لقمان در نخستین پند خود به فرزندش چنین مى‌فرماید: "یا بنى لا تشرك ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حكمت‌هاى دهگانه لقمان در قرآن (1)



توحید و خداشناسى

لقمان در نخستین پند خود به فرزندش چنین مى‌فرماید: "یا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظیم؛ اى پسرم! چیزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك، ظلم بزرگى است."(1) لقمان نخستین سخن خود را از نخستین سخن همه پیامبران علیهم السلام قرار داده كه در سرلوحه تبلیغات و برنامه‌هاى پیامبران و مكاتب آسمانى مى‌درخشید و مى‌درخشد و آن یكتاپرستى و پرهیز از هرگونه شرك است، لقمان پس از این نصیحت بزرگ كه ریشه و اساس همه نصایح است، به ذكر علت آن پرداخته و آن این كه شرك و انحراف از صراط توحید و یكتاپرستى، ظلم بزرگ است. در این نصیحت دو مطلب مورد توجه قرار گرفته: نخست این كه از شرك باید پرهیز كرد. یعنى خدا را یافت، و او را به عنوان یكتا و بى‌همتا شناخت، مطلب دوم این كه شرك ظلم بزرگ است.

در مورد مطلب اول یعنى اعتقاد به این كه جهان سازنده و آفریدگار دارد، انسان نباید بى‌تفاوت باشد، فطرت و نهاد انسان و قانون علیت و براهین دیگر بیانگر آن است كه جهان را ذات پاك خدا آفریده چرا كه ممكن نیست با دیدن آن همه نقش عجیب بر در و دیوار وجود، فكر او را نكرد و به او اعتقاد نیافت.

بعد از خدایابى، باید خدا را شناخت و در شناخت خدا نخستین چیزى كه مطرح مى‌شود یكتایى و بى‌همتایى خدا است، او ذات پاك و بسیط و یكتا است و غبار شرك، هرگز بر دامن كبریایى او نخواهد نشست. بر همین اساس صفات او عین ذات او است، زیرا خداوند وجودى است كه از هر جهت بى‌نهایت است، به همین دلیل هیچ صفت كمالى در بیرون ذات او وجود ندارد، چرا كه او كمال مطلق است، بنابراین نمى‌توان صفت كمالى را خارج از وجود او تصور كرد.


شاخه‌هاى توحید و شرك

براى این كه در صراط توحید قدم برداریم، و از هرگونه شرك پاك باشیم، باید بدانیم كه توحید شاخه‌هاى متعددى دارد، چنان كه به همین مناسبت شرك داراى شاخه‌هاى مختلفى است. در میان دانشمندان عقاید معروف است كه توحید داراى چهار شاخه اصلى است كه عبارتند از:

1ـ توحید ذات؛

2 ـ توحید صفات؛

3ـ توحید عبادت (یعنى پرستش تنها شایسته ذات پاك خدا است)

4ـ توحید افعال.

هر یك از این شاخه‌ها نیز به شاخه‌هاى دیگر تقسیم مى‌شوند. به همین نسبت، شرك نیز داراى شاخه‌هاى گوناگون است، مانند: شرك در ذات به این معنى كه معتقد باشیم خدا در ذاتش بیش از یكى است، مثل عقیده دوگانه پرستان كه اعتقاد به اهریمن خداى شرور و بدی‌ها، و یزدان خداى خیر و نیكى‌ها است، و مثل عقیده تثلیث مسیحیان كه معتقدند كه خدا همان "اب، ابن و روح القدس" است و این سه در عین آن كه سه است، یكى شده و در هم آمیخته شده‌اند. و مانند شرك در صفات كه بگوییم، صفات خدا جداى از ذات خدا است. و مانند شرك در عبادت، یعنى در پرستش براى خدا شریك قایل شویم، كه غالبا مبارزه پیامبران با مشركان، در مورد همین شرك بود، كه آنها در پرستش، چیزهاى دیگر را نیز مى‌پرستیدند، و آن را شریك خدا قرار مى‌دادند. و مانند شرك افعالى كه در مقابل توحید افعالى قرار گرفته، به این معنى كه اعتقاد داشته باشیم موجود دیگرى در آفرینش پدیده‌ها، یا در ربوبیت و اداره و تدبیر نظام جهان با خدا شركت دارد. و هم چنین در مالكیت و حاكمیت جهان. بنابراین باید از هرگونه قیاس و شرك پرهیز نمود، تا بتوان در پرتو توحید ناب حركت كرد.

شرك به قدرى مورد نفرت است كه به طور جدى باید از آن ـ حتى به اندازه یك لحظه ـ پرهیز كرد، چنان كه پیامبر صلی الله علیه و آله به یكى از یارانش به نام عبدالله بن مسعود فرمود: "ایاك ان تشرك بالله طرفة عین، و ان نشزت بالمنشار او قطعت او صلبت او احرقت بالنار؛ از همتا قرار دادن براى خدا حتى به اندازه یك چشم به هم زدن اجتناب كن، هر چند با اره تو را بریده بریده كنند، یا تو را قطعه قطعه نمایند، یا به دار آویزند و یا در آتش بسوزانند."(2)

خداوند در قرآن، در مورد بیچارگى و كیفر و بدبختى مشرك و باطن هولناك شرك، مثالى زده و مى‌فرماید:

"... و من یشرك بالله فكانما خرّ من السماء فتخطفه الطیر او تهوى به الریح فى مكان سحیق؛ هر كس براى خدا همتایى قرار دهد، گویى از آسمان سقوط نموده، و پرندگان (در وسط هوا) او را مى‌ربایند، و یا تندباد، او را به جاى دور دستى پرتاب مى‌كند."(3)

در تاریخ درخشان صدر اسلام آمده، در سال هشتم طایفه ثقیف مى‌زیستند، مشرك بودند، به مدینه به محضر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده و گفتند:

1ـ ما حاضر شده‌ایم اسلام را بپذیریم، مشروط بر این كه دو پیشنهاد ما را بپذیرید: به ما اجازه دهید تا سه سال پرستش بت "لات" را ادامه دهیم.

2 ـ دستور دهید و نماز را از ما بردارید.

پیامبر صلی الله علیه و آله هر دو پیشنهاد را به طور قاطع رد كرد، چرا كه اولى اثبات شرك، و دومى ترك نشانه توحید خالص بود، و در مورد نماز فرمود: "لا خیر فى دین لا صلاة فیه؛ دینى كه داراى نماز نباشد خیر ندارد."(4)

شرك و بت‌پرستى بزرگترین آفت براى انسانیت، و آتش شعله‌ور براى سوزاندن كرامت و كمالات انسانى است، موضع‌گیرى پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در برابر شرك، به قدرى قاطع و شكننده بود، كه در سخت‌ترین شرایط، سران شرك پیشنهاد سازش كردند، كه پیامبر صلی الله علیه و آله با آنها مماشات كند، آنها گفتند: یك سال ما آیین تو را مى‌پذیریم، یك سال تو آیین ما را بپذیر، در این صورت بهترین امتیاز را به تو خواهیم داد، پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ آنها فرمود: "معاذ الله ان اشرك به غیره؛ پناه مى‌برم به خدا كه من چیزى را همتا و شریك خدا قرار دهم."

آنها گفتند: تو بیا فقط بعضى از خدایان ما را لمس كن و دستى بر آنها بكش و از آنها تبرك بجوى، آنگاه ما تو را تصدیق كرده و خدایت را مى‌پرستیم، پیامبر صلی الله علیه و آله این جواب را به آنها داد و گفت من منتظر فرمان پروردگارم هستم، در این هنگام سوره كافرون (صد و نهمین سوره قرآن) نازل شد، كه پیامبر صلی الله علیه و آله طبق آن، به طور تاكید و قاطع فرمود: من هرگز معبود شما را نمى‌پرستم.(5)

در حدیثى از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده: "كسى كه سوره قل یا ایها الكافرون را بخواند گویى یك چهارم قرآن را خوانده، و موجب دور شدن شیاطین طغیانگر از او مى‌شوند. " (6)

گویى این تعبیر اشاره به آن است كه یك چهارم قرآن بیانگر مبارزه با شرك و بت پرستى است. و عصاره آن در این سوره آمده است، و پرهیز از شرك و موضع‌گیرى قاطع در برابر آن، شیطان‌هاى سركش را منكوب و مغلوب كرده و از تسلط بر انسان دور مى‌سازد.

جالب این كه در قرآن در ظاهر بیش از دویست بار، سخن از زشتى شرك و نفى گرایش‌هاى غیر توحیدى به میان آمده ـ جز آنچه در معنى، از شرك نهى شده است ـ و اعلام شده كه عذاب شدید در كمین مشركان است به عنوان نمونه مى‌فرماید: "... انما المشركون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام؛ مشركان پلید و ناپاكند، باید نزدیك مسجدالحرام (كعبه) نشوند."(7)

و در مورد دیگر مى‌فرماید: "... من یشرك بالله فقد افترى اثما عظیما؛ آن كس كه براى خدا شریك قرار دهد، گناه بزرگى مرتكب شده است."(8)

در حدیثى از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده: "كسى كه سوره قل یا ایها الكافرون را بخواند گویى یك چهارم قرآن را خوانده، و موجب دور شدن شیاطین طغیانگر از او مى‌شوند. "گویى این تعبیر اشاره به آن است كه یك چهارم قرآن بیانگر مبارزه با شرك و بت پرستى است. و عصاره آن در این سوره آمده است، و پرهیز از شرك و موضع‌گیرى قاطع در برابر آن، شیطان‌هاى سركش را منكوب و مغلوب كرده و از تسلط بر انسان دور مى‌سازد.


توحید ناب در سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و على علیه السلام

براى تكمیل این بحث نظر شما را به دو سخن از پیامبر صلی الله علیه و آله و على علیه السلام جلب مى‌كنیم:

1ـ مردى به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و پرسید: بالاترین مرحله علم چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: "شناخت خدا آن گونه كه شایسته اوست" آنگاه در توضیح افزود: "این كه بدانى خدا نه مثلى دارد، نه شبیهى، و او را به عنوان معبود واحد، خالق، قادر، اول، آخر، ظاهر و باطن بشناسى، كه نه همتایى دارد و نه مانندى، این است حقیقت معرفت خدا."(9)

2ـ هنگام جنگ جمل كه آتش جنگ به شدت شعله‌ور بود، مردى جلو آمد و گفت: "اى امیرمومنان! آیا تو مى‌گویى خداوند واحد است؟" در این هنگام سپاهیان به او حمله و انتقاد كردند كه اكنون چه وقت این سوال است، حضرت على علیه السلام به سپاهیان فرمود: او را به حال خود بگذارید، آنچه كه این عرب از ما مى‌خواهد، ما از گروه دشمن مى‌خواهیم (و به خاطر آن مى‌جنگیم). سپس فرمود: اى اعرابى! این كه مى‌گوییم خدا واحد است چهار معنى دارد كه دو معنى آن ناروا، و دو معنى آن صحیح و ثابت است، اما آن دو معنى ناروا:

1ـ این كه كسى بگوید خدا واحد است و مقصودش واحد عددى باشد، یعنى یكى كه دو ندارد، در صورتى كه خدا یكتایى است كه نداشتن دومى براى او تصور ندارد، بنابراین داخل در اعداد نمى‌شود.

2ـ كسى بگوید خدا واحد است و منظورش از واحد، نوعى از جنس باشد، این نیز درست نیست، زیرا مفهومش شبیه‌تراشى براى خدا است، اما آن دو معنى صحیح، یكى این است كه او یكتا است و هیچ گونه شبیه ندارد، دوم این كه بگویى او "احدى المعنى" است، یعنى ذات او نه در وجود خارجى و نه عقل و وهم قابل تقسیم و تجزیه نیست.(10)

امام صادق علیه السلام فرمود: "شرك پنهان‌تر از حركت مورچه در شب ظلمانى بر روى لباس موئین سیاه رنگ است، و یكى از اقسام آن این است كه انسان انگشتر خود را براى طلب حاجت از خدا، در انگشتش گردش دهد."


ظلم بزرگ بودن شرك

دلایل بر بطلان شرك بسیار است، لقمان در بخش دیگر نصیحت خود، به یك دلیل از دلایل بطلان شرك كه قدر جامع دلایل دیگر است اشاره كرده و مى‌فرماید: "شرك، ظلم بزرگى است."

شرك هم ظلم است و هم ظلم بزرگ، زیرا از یك جهت ظلم به خداى بزرگ است، از این رو كه موجود بى‌ارزشى همچون بت و انواع موجودات زبون دیگر، همتاى خدا قرار گرفته است، به عنوان مثال اگر بگوییم مورچه سیاه حقیر، همتاى سلیمان(ع) است، آیا چنین مقایسه‌اى ظلم به سلیمان(ع) نیست؟ و از جهت دیگر ظلم به خلق خدا است چرا كه عظمت فكرى او را لگدكوب كرده و او را بنده و دل‌بسته امور ناچیز و ناتوان خواهد كرد، و موجب سقوط و انحطاط فكرى او مى‌شود، زیرا موجودى پست‌تر از خود را همتاى خداى خود گردانده است و از سوى سوم، شرك باعث آن مى‌شود كه انسان از اوج عزت عبودیت خداوند بزرگ به قعر درّه ذلت پرستش غیر خدا ساقط مى‌گردد، چه ظلمى بالاتر از این. سخن لقمان بیانگر آن است كه همواره در همه چیز خط عدالت و انصاف پیموده شود، عدالت به معنى آن است كه هر چیزى در جاى صحیح خود قرار گیرد، و ظلم ضد آن است.

در اینجا باید به این نكته نیز توجه داشت كه شرك، معنى و دامنه گسترده و شاخ و برگ‌هاى گوناگون دارد، پند لقمان به پیروى از پیامبران(ع) پرهیز شدید از هر گونه شرك است، كه این پرهیز سنگ زیرین و خشت نخستین ترقى و تعالى معنوى است. بنابراین شامل شرك آشكار (بت‌پرستى و ...) و شرك خفى (ریا و خودنمایى) نیز خواهد شد. امام صادق علیه السلام فرمود: "شرك پنهان‌تر از حركت مورچه در شب ظلمانى بر روى لباس موئین سیاه رنگ است، و یكى از اقسام آن این است كه انسان انگشتر خود را براى طلب حاجت از خدا، در انگشتش گردش دهد."(11)

یكى از شاخه‌هاى توحید، تسلیم محض در برابر خدا است، و ضد آن حالت تردید در دستورهاى الهى است كه یك نوع شرك است، بر همین اساس امام صادق علیه السلام فرمود: اگر مومنى در مورد چیزى كه خدا و رسولش تشریع كرده بگوید چرا بر خلاف آن را تشریع نكرده؟ یا چنین حالتى در روح و روانش حاكم شود، بى آنكه به زبان آورد، دستخوش شرك شده است. سپس امام آیه 64 نساء را به عنوان شاهد تلاوت فرمود.(12)

پى‌نوشت‌ها:

1 . لقمان (31) آیه13.

2 . علامه مجلسى، بحارالانوار، ج77، ص107.

3 . حج (23) آیه 31، و در آیه 41 سوره عنكبوت نیز نظیر این تشبیه آمده است.

4 . كامل ابن اثیر، ج2، ص542.

5 . تفسیر مجمع البیان، ج10، ص552.

6 . همان، ص551.

7 . توبه (9) آیه 28.

8 . نساء (4) آیه 48.

9 . بحارالانوار، ج3، ص 14.

10 . بحارالانوار، ج3، ص206 و 207.

11 . همان، ج72، ص92.

12 . اصول كافى، ج2، ص398.

منبع: پاسدار اسلام 239، حجة الاسلام والمسلمین محمد محمدى اشتهاردى