مامان من کجاست؟
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود.در مزرعه ای کوچک و زیبا اردکی تخم خود را شکست و بیرون آمد.
اردک تا چشم هاش و باز کرد دنبال مامانش گشت از خودش پرسید: مامان من کجاست؟ اردک کوچولو تصمیم گرفت خودش بره و مامانش و پیدا کنه، رفت و رفت تا رسید به سگ مزرعه.
به آقا سگه گفت: سگ مهربون تو مامان من و ندیدی؟ مامانم گم شده و من دنبالش می گردم. سگ مزرعه گفت:نه ندیدم. ولی به تو کمک می کنم تا مامانت و پیدا کنی. اردک کوچولو خیلی خوشحال شد و ازسگ مهربون تشکر کرد. همین که کمی راه رفت چشمشون به بچه گربه افتاد.
اردک کوچولو به گربه گفت: خانم گربه شما مامان من و ندیدین.آخه مامانم و گم کردم. گربه گفت: نه اردک کوچولو. من از صبح اینجام و مادر تورو ندیدم. اردک کوچولو با ناراحتی تشکر کرد و رفت. دوباره به راهشون ادامه دادند تا به میمون بازیگوش رسید.
میمون در حال بازی و شیطنت بود.
اردک کوچولو با نگرانی از میمون بازیگوش پرسیدی: میمون جان تو مامن من و ندیدی؟ از صبح دنبالش می گردم و پیداش نمی کنم. ولی میمون هم از مامان اردک کوچولو خبر نداشت
اردک باز هم تشکر کرد و به راهش در مزرعه ادامه داد. هنورز چند قدمی نرفته بود که چشمش به قورباغه افتاد.
اردک کوچولو به قورباغه سلام کرد و ازش پرسید؟ قورقوری تو مامان من و ندیدی؟نمی دونم مامانم کجاست و خیلی هم خسته شدم. قور قوری نگاهی به اردک انداخت و گفت: متاسفماردک کوچولو من مامانت و ندیدم ولی به دوستام می گم تا مامانت و دیدن بهت خبر بدن. اردک کوچولو از قورقوری تشکر کردو باز هم راه مزرعه را پیش گرفت.
اردک کوچولو خیلی غمگین بود و دلش برای مامانش تنگ شده بود که یک دفعه سگ مهربون رادید که اردک کوچولو را صدا می کرد. آقا سگه فریاد زد: اردک کوچولو مامانت و پیدا کردم . مامانت و پیدا کردم. اردک از خوشحالی جیغی زد و به طرف مامانش رفت. از سگ مهربون هم تشکر کرد و خوشحال بود که این همه دوستان خوب داره.
koodak@tebyan.com