تبیان، دستیار زندگی
کیارستمی در سال 1319 در تهران به دنیا آمد. در مدرسه ی جم در قلهک با آیدین آغداشلو همدرس شد. نخستین تجربه ی هنری او نقاشی بود او این هنر را تا پایان دوران نوجوانی همچنان ادامه داد تا آنجا که در سن 18 سالگی تو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازخوانی نظرات کارگردان نامدار سینما در دهه 70

کیارستمی در سال 1319 در تهران به دنیا آمد. در مدرسه ی جم در قلهک با آیدین آغداشلو همدرس شد. نخستین تجربه ی هنری او نقاشی بود او این هنر را تا پایان دوران نوجوانی همچنان ادامه داد تا آنجا که در سن 18 سالگی توانست در یک مسابقه ی نقاشی برنده ی جایزه شود. وی اندکی پس از این کامیابی در دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شد.

فرآوری : فهیمه السادات آقامیری-بخش سینما و تلویزیون تبیان
بازخوانی نظرات کارگردان نامدار سینما در دهه 70

کیارستمی: عادت کرده ایم خود را باور نکنیم

کیارستمی در دانشگاه بیشتر به فراگیری نقاشی و طراحی گرافیک پرداخت و در هنگام تحصیل برای تأمین هزینه های زندگی به عنوان پلیس راهنمایی رانندگی مشغول به کار شد. کیارستمی از سال 1340 یعنی در دهه 1960 به عنوان نقاش تبلیغاتی در آتلیه 7 و یکی دو موسسه دیگر به کار طراحی جلد کتاب، پوستر و آگهی های بازرگانی پرداخت، و بعدها به «تبلی فیلم» رفت. از سال 1346 در سازمان تبلیغاتی نگاره به طراحی و ساختن تیتراژ فیلم پرداخت که نخستین آنها تیتراژ فیلم وسوسه شیطان ساخته محمد زرین دست بود. طراحی پوستر و ساخت تیتراژ فیلم های قیصر و رضا موتوری ساخته مسعود کیمیایی را او انجام داد. مدتی بعد به دعوت فیروز شیروانلو، که مسئولیت «امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را داشت به کانون رفت و در سال 1349 فیلم کوتاه نان و کوچه را ساخت. در سال 1351 فیلم زنگ تفریح را ساخت و با ساخت فیلم مسافر در سال 1353 مطرح شد.

او در سینمای بعد از انقلاب پایه گذار سینمایی شد که تا به حال فیلمسازان زیادی پیرو این نوع سینما، فیلم ساخته و مطرح شده اند. عباس کیارستمی با فیلم طعم گیلاس در سال 1997 جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن را هم از آن خود کرده است.

کیارستمی از 1962 تا 1966 روی هم رفته 150 آگهی بازرگانی برای تلویزیون ایران ساخت. او تا پایان دهه 1960 آگهی آغاز فیلم هایی همچون قیصر ساخته مسعود کیمیایی و طرح کتاب های کودکان را انجام داد. کیارستمی در 1969 با پروین امیرقلی ازدواج کرد، آن ها از این پیوند، صاحب دو پسر به نام های احمد زاده 1971 و بهمن 1978 شدند. فرزند دوم او بهمن کیارستمی در سال 1993 در سن 15 سالگی مدیر فیلم برداری و کارگردان شد و فیلم مستند سفری به دیار مسافر را ساخت.

کیارستمی از جمله کارگردانانی است که پس از انقلاب 1357 ایران در کشور باقی ماند. او بر این باور است که تصمیم به ماندن، مهم ترین تصمیم او برای زندگی حرفه ای اش بوده است. او می گوید که حضور همیشگی اش در ایران و ملیت ایرانی اش توانایی او در ساخت فیلم را دو چندان کرده است، وی در این باره گفت:

اگر درختی را که ریشه در خاک دارد از جایی به جای دیگر ببرید، آن درخت دیگر میوه نمی دهد و اگر بدهد آن میوه دیگر به خوبی میوه ای که در سرزمین مادری اش می تواند بدهد نیست. این یک قانون طبیعت است. فکر می کنم اگر سرزمینم را رها کرده بودم درست مانند این درخت شده بودم.

عباس کیارستمی بعد از دریافت جایزه معتبر روسلینی از بخش «نوعی نگاه» چهل و پنجمین دوره جشنواره بین المللی فیلم کن، در دوره بعد به عنوان یکی از اعضای هیات داوری این جشنواره جهانی انتخاب شد و هم اینک با پذیرفته شدن فیلم «زیر درختان زیتون» در بخش مسابقه چهل و هفتمین دوره جشنواره فیلم کن شرکت جسته است. با کیارستمی، در آستانه سفرش به فرانسه گفت وگویی انجام داده ایم که می خوانید:

با آنکه اخیرا از طرف منتقدین جامعه سینمایی مطبوعات، فیلم «زندگی و دیگر هیچ» به عنوان یکی از فیلم های بر تر انتخاب شد، اما در طول این چند سال همیشه به نظر می رسیده که رابطه خوبی با مطبوعات نداشته اید. چه اندازه با این نظر موافقید؟

من با هیچ حرفه ای مخالف نیستم و هیچ کار اجتماعی را بد نمی دانم ولی اگر در این سال ها از مصاحبه و گفت وگو پرهیز کرده ام تنها به این دلیل بوده که یک بار باید فیلم بسازم و بار دیگر توضیح بدهم که چرا آن کار را انجام داده ام و نظرم راجع به ساخت فیلم چیست. این گونه پرسش ها به نظرم پسندیده نیست، چون احساسی که در حین ساخت یک فیلم دارم بعد ها قابل بیان نیست. از طرفی، بینندگان فیلم گاهی اوقات استنباط های بسیار پیچیده و خاصی از یک فیلم دارند که برای خودش نیز جالب است و من نمی خواهم با پاسخ های خود آن دنیا ذهنی تماشاگران فیلم را بهم بریزم.

وقتی خبرنگاری از من سوالی کند که مایل نباشم به آن جواب بدهم بلافاصله عنوان می شود که من از گفت و گو فرار کرده ام غافل از اینکه عدم پاسخ پاره ای از سوال ها به متغیر بودن احساسم در طول روند ساخت فیلم و بداهه پردازی بعضی از صحنه ها مربوط می شود. در همه فیلم هایم صحنه ها و دیالوگ هایی هست که از قبل نوشته نشده اند و به شکل بداهه پردازی درست در روز فیلمبرداری شکل گرفته است. باید اعتراف کنم عاشق شکار این گونه لحظات ناب هستم و به این امید کار فیلمسازی را ادامه می دهم. اگر از تشریح دلیل وجودی فلان و بهمان نما دوری می کنم به این خاطر است که علاوه بر مشکل بودن بیان احساسم، خیلی ها نیز به این پاسخ ها ناباورند و شاید این پاسخ ها برای یک گفت و گوی سینمایی جالب و جذاب نباشد.

اساسا با ارزش گذاری یک اثر سینمایی در قالب نقد فیلم موافقید؟

نقد فیلم موقعی اثر و ارزش خود را نشان می دهد که منتقد، ارزش فیلم را درک کرده باشد. اکثر منتقدین ما بدون هیچ بررسی و حتی قبل از دیدن یک فیلم در راهروهای سینما تکلیف یک فیلم را روشن می کنند. طبعا چنین نقدهایی ارزش چندانی برای فیلم ندارند ولی اگر منتقدین از ابتدا تا انتهای فیلم را بدون هیچ پیش داوری و به عنوان یک بیننده به تماشا بنشینند و در نوشته خود غرض ورزی نکنند، آن نقد خیلی هم مهم و تاثیرگذار خواهد بود.

به نظر من نقد چه مثبت و چه منفی، فیلم را مطرح می کند و منتقد معرف فیلم به خوانندگان مطبوعات سینمایی است، تمامی پیشرفت و دستاوردهای فعلی سینمای ما در این چند ساله مرهون زحمات دو رکن فیلمساز و منتقد است.

همیشه موضوعاتی که برخی از سازندگان فیلم ها توجه خاصی بدان ها نشان می دهند برای مردم باورپذیر و آشنا نیست. در این شرایط یک منتقد، با نقد سازنده خود می تواند افکار عمومی را برای پذیرفتن فیلم های خاص و متفاوت آماده کند.

شخصا نقد فیلم هایتان را مطالعه می کنید؟

اگر حمل بر تعریف نباشد اغلب نقدهای منفی را به دقت می خوانم. در نقدهای منفی که معمولا با جبهه گیری همراه است، بعد از چند بار خواندن، نکات جالب و خواندنی زیادی کشف می کنم. اما در مورد نقدهای مثبت تنها ابتدا و انتهای مطلب را مطالعه می کنم.

برخی از منتقدین، موفقیت های بین المللی شما را به خصوص در کشور فرانسه بسیار حساب شده و از روی برنامه ریزی می دانند و مدعی هستند که شما تماشاگران فرانسوی را در هنگام ساخت فیلم مد نظر قرار می دهید.

متاسفانه همه ما عادت کرده ایم که خود را باور نکنیم. اگر خلاقیت هایی داریم و در سطح جهان مطرح می شویم، باز خود را باور نداریم و حس می کنیم لیاقت این مقام را نداشته ایم. این مسئله باعث شده که از امکانات بالقوه بسیار خوبی هم که داریم، درست استفاده نکنیم. نداشتن اعتماد به نفس موجب شده به دنبال هر موفقیت، مسائل پشت پرده را از ارزش های خود فیلم موثر تر بدانیم.

برخی از منتقدان استفاده از اتومبیل رنو در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» را دلیلی بر فرانسوی بودن آن گذاشتند، در حالی که فیلم دیگری با نام «رنو    تهران 29» ساخته شد و هیچ اتفاقی هم نیافتاد! اصولا در آنجا برای انتخاب یک فیلم هیچ گاه به چنین جزئیاتی توجه نمی شود و برایشان مطالب عمیق تر و جذاب تری مهم است. به نظر من آن ها بسیار بی طرفانه به فیلم نگاه می کنند.

اگر فرانسوی ها آنقدر مردمان ساده ای هستند که می توان رگ خوابشان را در دست گرفت، یک شبه ره صد ساله می پیمودیم و علاوه بر فتح بازار سینمایی آنجا، پرچم کشورمان را نیز بر فراز برج ایفل به اهتزاز در می آوردیم.

دوست دارم از کسانی که در موفقیت های من حسابگری می بینند بپرسم که با چه معیاری می توان سلیقه فرانسوی ها را سنجید. اصولا معیارهای آن ها برای زیبا شناسی و ارتباط بسیار متفاوت با معیارهای ماست و چه بسا از صحنه هایی که حدس می زنم مورد توجه شان واقع شود. بسیار بدشان بیاید. در آنجا نیز در کنار موافقان فیلم هایم، اشخاصی هستند که به شدت عصبی هستند و آثارم را به عنوان فیلم قبول ندارند.

خود شما انتظار چنین موفقیت هایی را داشتید؟

راستش نه، دو سال قبل که به خاطر فیلم «زندگی و دیگر هیچ» برنده جایزه «روسلینی» شناخته شدم، هیچ باور نکردم. در ضیافت بزرگی که به مناسبت اهدای جایزه ترتیب داده بودند، وقتی مدعوینی همچون برتولوچی و گدار را دیدم کم کم قضیه برایم جدی شد. وقتی از سفر بازگشتم و تفسیر رادیو بی. بی. سی را پیرامون دریافت این جایزه شنیدم، کم کم ابعاد اهمیت جایزه برایم معلوم شد.

به هر حال من نیز در ابتدا نسبت به توجهی که فرانسوی ها نسبت به فیلم می کردند، ناباور بودم. حال اگر این توجهات از قبل برنامه ریزی شده، لابد زد و بندهایی است که فرا تر از اطلاعات من و شما صورت گرفته است.

در جایی گفته بودید که کمتر به تماشای فیلم های سینمایی می نشینید، چرا؟

بله، اصولا خیلی کم فیلم می بینم، یکی از دلایلم این است که اغلب از قصه فیلم جلو می افتم و دیگر نشستن روی صندلی برایم عذاب آور می شود. حمل بر خودستایی نشود که من تماشاگر فهیمی هستم، خیر. واقعیت این است که اکثر فیلمنامه ها اشکال داشته و هر تماشاگر و بیننده معمولی نیز به زعم من وقایع فیلم را پس از چند دقیقه می تواند حدس بزند.

خود من در بعضی از فیلم ها بسیار تحت تاثیر قرار می گیرم ولی بعد از اینکه از سالن سینما بیرون می آیم حس می کنم که فیلم با نیرنگ هایی، احساس خاصی را در من به وجود آورده که پایدار و راستین نیست. برعکس فیلم هایی هم بوده که در حین تماشا جذابیتی برایم نداشته ولی بعد از یکی دو روز تاثیرات زیادی در من گذاشته و با فکر و موضوع آن زندگی کرده ام.

به نظر من هنر زمانی هنر است که در مقابلش درمانده شوی و اثر آن انسان را به حال خود   رها نکند. فیلم اگر حتی به دل ننشیند ولی تماشاگر را درهم بریزد و فکرش را تغییر دهد، حائز اهمیت و دیده است. به قول «کی یرکگارد» که در تبیین فلسفه بهم ریختن معیارهای ارزشی زندگی روزمره را عنوان کرده بود، من نیز کار هنر را چندان دور از فلسفه نمی بینم و شخصا سعی می کنم از کلیشه های رایج دوری کنم و به بینندگان فیلم هایم احترام گذاشته و آن ها را خسته نکنم.

آیا فیلم های خودتان را هم همگام تماشاگران در سالن های سینما به تماشا می نشینید؟

به واسط حساسیتی که نسبت به از دست دادن تماشاگر دارم خیلی به ندرت این کار را می کنم، اما تنها فیلمی را که از ابتدا تا انتها همراه تماشاگر دیدم فیلم «کلوزآپ» بود. این فیلم به واسط بار مستند و نابی که داشت چه در لحظه ساخت و چه در لحظه تماشا برایم بسیار لذت بخش بود. در هنگام ساخت هر لحظه منتظر تعطیلی کار بودم و باور نداشتم که فریب خورده و فریب دهنده حاضر شوند یک  بار دیگر در مقابل دوربین من قرار بگیرند و ماجرا را بازآفرینی کنند.

نظر شما درباره تغییراتی که قرار است در مدیریت های سینمایی وزارت ارشاد صورت پذیرد چیست؟

در حرفه ای که ما داریم هیچ وقت امنیت نداریم. امنیت شغلی و امنیت مالی یک روی سکه است و امنیت و ثبات سیاست های سینمایی روی دیگر سکه. نمی دانم تا کی بایستی در شش ماه اول سال منتظر تغییر و تحولات و اعلام سیاست های جدید باشیم و در نیمه دوم سال در دو سرعت ماراتنی ساخت فیلم ها شرکت کنیم و فیلم ها را هر چه سریع تر به منظور نمایش در جشنواره آماده سازیم.

اشکال اینجاست که کسی هم توضیح نمی دهد بنا به چه ضرورت هایی این تغییر و تحولات صورت می گیرد و ما بی آنکه بدانیم چرا بودند، باخبر می شویم که رفتند، شاید این نقطه نظرات من باشد که به قول دوستان با سیاستگذاری های این دهه مشکل چندانی نداشتم ولی در ده سال گذشته بنیاد سینمایی فارابی به شهادت حضور بین المللی فیلم های ایرانی در جشنواره های جهانی رسمی در معرفی هر چه بیشتر سینمای ایران، عملکرد مثبتی داشته است.

اظهار تاسف من بابت تعلقات عاطفی و حرفه ای من نیست که مسئولینی بعد از ده، دوازده سال تجربه و کار از سازمانی به سازمان دیگر می روند، بلکه از هم اکنون می توانم تاسف خود را درباره کسانی که تازه پذیرای مسئولیت شده اند، نیز ابراز دارم، چرا که در این مرز و بوم اشخاص تازه کار به مجرد آشنایی با یک حرفه و تبحر و کارآیی می بایستی دوباره مسئولیت خود را به تازه کاران جدید بسپارند.

این مسئله تنها در مورد بخش هنری کشور نیست و در سایر سازمان ها و ادارات دولتی نیز مصداق دارد فی المثل شهرداری تهران هر روز یک اتفاق جدید و جالب را سازماندهی می کند و بر زیباسازی شهر اضافه می کند، اما من با نگرانی پیشرفت های شهردار را دنبال می کنم. چرا که هر لحظه بیم آن می رود کسانی که الگوهای خوب کارهای اجرایی هستند، از سمت خود کناره گیری کنند. شرایط اجتماعی همیشه طوری بوده است که عادت کنیم ثبات شخصیت ها در کار نباشد.

زمزمه هایی است که شرط تصویب فیلمنامه از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برداشته شود. نظرتان چیست؟

این تصمیم اگر عملی شود، هم مثبت و هم منفی می تواند تلقی شود. از این نظریه که فیلمساز بدون اتلاف وقت و به دور از هر نوع کاغذبازی و بوروکراسی می تواند کار خود را شروع کند. بسیار مثبت است و از این جهت که تصمیم جدید موجب شود تهیه کنندگان و فیلمنامه نویسان با احتیاط بیش از حد، نهایتا به خودسانسوری مبتلا شوند، بسیار منفی است. در هر حال نباید فراموش کنیم که تایید فیلمنامه، هیچ گاه تایید فیلم نیست.


منابع: سایت تاریخ ایرانی ،روزنامه «همشهری» - 21 اردیبهشت 1373، خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا)
روزنامه شرق، 19 تیر 95.