حضورش در جبهه ها،به رزمندگان قوت قلب میداد
□جنابعالی از چه مقطعی وچگونه با شهید محراب آیتالله صدوقی آشنا شدید؟
بسمالله الرحمنالرحیم. اولین بار در قم ایشان را ملاقات کردم. من به درس اخلاق مرحوم حاجآقا حسین فاطمی میرفتم و در آن جلسه از اخلاق و محسنات آیتالله صدوقی شنیدم و علاقهمند شدم ایشان را ببینم و وقتی ایشان را دیدم، واقعاً تحت تأثیر شخصیت ایشان قرار گرفتم. قبل از انقلاب متأسفانه با ایشان ارتباط کاری نداشتم و بیشتر سر و کارم با مرحوم آیتالله ربانی شیرازی بود که حقیقتاً از استوانههای اصلی مبارزه بودند.
□از ارتباط علمای یزد و اصفهان برایمان بگویید.
حوزههای علمیه این دو شهر و نیز روحانیون مبارز و انقلابی آنها با یکدیگر ارتباط داشتند، از جمله آقای دعایی که آن زمان رادیوی نهضت روحانیت را اداره میکرد. پس از انقلاب بنده فرمانده سپاه پاسداران اصفهان شدم و یزد و چهارمحال و بختیاری هم زیر پوشش سپاه اصفهان بود و احکام بسیاری از افرادی را که در یزد فعال بودند، من صادر کردم. بعد از انقلاب زیاد به یزد و خدمت آیتالله صدوقی میرفتم. موقعی که فرمانده بسیج مستضعفان کل کشور شدم، خدمت ایشان رفتم و عرض کردم: بسیج مستضعفان همانطور که از اسمش پیداست نیاز به کمک و همراهی دارد. ایشان بلافاصله به خادمشان گفتند که برود و یک کیسه پول بیاورد! اجازه هم ندادند بشمریم! کیسه را به تهران آوردیم و مبلغ قابل توجهی بود و توانستیم با آن صندوق قرضالحسنه بسیجیها را راه بیندازیم که بعد هم کارش وسعت گرفت و الحمدلله کمک خوبی شد. این صندوق وامهای مختصری به بچههای بسیج میداد و واقعاً منشأ برکات زیادی شد.
□شهید آیتالله صدوقی از ابتدای انتخاب بنیصدر به ریاست جمهوری در قبال او مواضع تندی داشتند. از این موضوع چه خاطرهای دارید؟
یک بار در جلسهای در منزل آیتالله طاهری در اصفهان بودم و آقایان تصمیم داشتند بنیصدر را مطرح کنند. آقای طاهری هم در نماز جمعه اصفهان او را مطرح کردند. در آن جلسه خود من شاهد بودم آیتالله طاهری به شهید آیتالله دستغیب و شهید آیتالله صدوقی تلفن زدند. صدای تلفن بلند بود و صدای شهید صدوقی را میشنیدم که فریاد میزدند: «بنیصدر قابل اعتماد نیست. این کار را نکنید». معلوم بود از همان ابتدا شهید صدوقی شدیداً با بنیصدر مخالف بودند. حوادث بعدی هم صحت تحلیل و قضاوت ایشان را نشان داد.
□از حضور شهید صدوقی در جبههها برایمان بگویید. ظاهراً ایشان بسیار به این امر اهتمام داشتند؟
شهید آیتالله صدوقی غیر از اینکه در جهت کمکهای مالی فعال بودند و در سال کامیونهای پر از کمکهای مردمی به جبههها میفرستادند که پشتوانه بسیار قدرتمندی بودند، خودشان هم به جبههها میرفتند. یک بار بنده همراه ایشان و مرحوم آیتالله مشکینی در جبههها حضور داشتم که فیلم آن را تلویزیون بارها پخش کرده است. قطعاً حضور علما و آیات عظام در جبههها روحیه رزمندگان را تقویت و توجه آنها را به قرآن و معارف اسلامی و اهل بیت(علیهم السلام) بیشتر میکرد.
□در آن برهه عدهای تلاش میکردند بین ارتش و سپاه اختلاف به وجود بیاورند و از این تفرقه به نفع خود بهرهبرداری کنند. شهید صدوقی در برطرف کردن این تفرقهها چه نقشی داشتند؟
شهید صیاد شیرازی در ایجاد وحدت بین ارتش و سپاه نقش تعیینکنندهای داشت که با ملاقاتها و مشورتهای مکرری که با شهید آیتالله صدوقی و دیگر بزرگان داشت، توانست در این کار موفق شود. واسطه معرفی شهید صیاد شیرازی به برخی از این بزرگان، خود من بودم. ایشان گاهی به من میگفت مثلاً: هفته گذشته با آیتالله صدوقی ملاقات و درباره این مطالب با ایشان صحبت کردم و از ایشان کمک خواستم و ایشان هم اینقدر کمک کردند. شهید صیاد شیرازی بسیار به نقش روحانیت اعتقاد و با آنها انس داشت و لذا خدمت علمایی که در انقلاب نقش مؤثر داشتند، میرسید.
□شهید صدوقی در کدام جبههها بیشتر حضور پیدا میکردند؟ چه برنامههایی داشتند؟ تأثیر این برنامهها روی رزمندگان و از سوی دیگر دشمنان چه بود؟
آن یکی-دو باری که خدمتشان بودم در جبهههای جنوب بودند. برنامه ایشان و سایر علما بیشتر برگزاری نمازهای جماعت، سخنرانی و جلسات دعا بود. شهید صدوقی روحیه لطیفهگویی داشتند و با لهجه زیبایشان لطیفههایی را تعریف میکردند که واقعاً خستگی را از تن رزمندگان و فرماندهان میزدود و روحیه آنها را تقویت میکرد. در سخنرانیهایشان بر پرهیز از مسائل دنیوی و تلاش برای مبارزه با نفس یا همان جهاد اکبر تأکید میکردند و میگفتند: «مبارزه با دشمن، جهاد اصغر است و رستگاری از آنِ کسی است که بتواند از میدان مبارزه با نفس پیروز بیرون بیاید». پالایش نفس و تقویت ایمان و توکل در رزمندگان بود که پیروزی بر دشمن را ممکن میکرد، وگرنه از لحاظ تجهیزات و امکانات تسلیحاتی و دنیوی با امکانات دشمن قابل مقایسه نبودیم. شهید صدوقی همواره در افشای چهره منافقین در هر کسوت، مقام و مرتبهای که بودند، از جمله پیشتازان و سرآمدان بودند. ویژگیهایی از این دست بود که دشمنان را به ترور ایشان ترغیب کرد.
□به نقش ایشان قبل و بعد از انقلاب در زمینه آگاهیبخشی به جامعه اشاره کنید؟
قبل از پیروزی انقلاب انواع و اقسام مکاتب، بهخصوص مکاتب چپ، در محیطهای دانشگاهی بهشدت فعال بودند. با پیروزی انقلاب دعوا و درگیری این گروهها، انتشار انواع و اقسام روزنامهها و نشریات و برخوردهای لفظی و گاه فیزیکی آنها، به اوج خود رسید.
پیش از انقلاب فعالیت گروههای چپ که عمدتاً از سوی بلوک شرق، بهخصوص روسیه حمایت میشدند، بزرگانی چون شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، شهید باهنر و امثالهم را به فکر انداخت که با حضور در دانشگاهها، جلوی گرایش دانشجویان به مکاتب چپ را بگیرند و آنان را با معارف اسلامی و بهویژه مبارزه با ظلم و جهاد در راه خدا آشنا سازند. تا قبل از قیام حضرت امام در سال 1342، حزب توده و جریانات چپ، اپوزیسیون محسوب میشدند. البته فداییان اسلام در مقطعی سردمدار مبارزه با عوامل رژیم شاه بودند که متأسفانه با شهادت سران آن، از صحنه مبارزه خارج شدند. پس از سال 1342، حضرت امام با سخنرانی در مدرسه فیضیه، خطوط و مرزها را کاملاً مشخص و صراحتاً به شاه اعلام کردند: اگر تغییر روش ندهی، خواهم گفت مردم تو را از کشور بیرون کنند! هیچیک از گروههای مدعی مبارزه، از جمله نهضت آزادی و حزب توده جرأت چنین کاری را نداشتند. امام با بیانات و ارشادات خود مسیر مبارزه را ترسیم کردند. قدرت نهضت روحانیت، مرز مشخصی را بین نیروهای روحانی و غیر روحانی ترسیم و چهره بسیاری از گروههای مدعی اسلام را هم برای مردم روشن کرد.
بنده خودم هم در زندان اوین بودم و هم در زندان شیراز. در زندان بود که متوجه انحراف مجاهدین خلق شدم. اولین سنگ بنای انحراف آنها هم این بود که میگفتند اسلام ما را به مبارزه فرا میخواند، اما علم مبارزه ندارد، در نتیجه ما باید علم مبارزه را از مارکسیسم بگیریم و به همین دلیل به مارکسیست اسلامی تبدیل شدند و کسانی چون مجید شریف واقفی و صمدیه لباف را به دلیل اینکه با مارکسیست شدن سازمان مخالف بودند، به طرز فجیعی از سر راه برداشتند. آنها بزرگترین مانع خود را روحانیت میدانستند.
□در این مورد غیر از تحلیلهای روشن، سند و مدرک هم وجود دارد؟
بله، منافقین قبل از بهمن سال 1357، در تهران جلسهای را تشکیل دادند که صورتجلسه خطی آن را داشتم و در سال 1362 به مرکز اسناد یا وزارت اطلاعات دادم. اینها در آن جلسه فهرستی از شخصیتهای مؤثر اسلامی را تهیه کردند. پس از پیروزی انقلاب به این نتیجه میرسند نمیتوانند با روحانیون به توافق برسند و در نظام جدید جایگاهی ندارند، لذا پشت سر بنیصدر ایستادند و در واقع او را ملعبه دست خود کردند و ماجرای 14 اسفند را به وجود آوردند.
حسین نجاتبخش از عناصر مهم منافقین شخصاً به من گفت: «در دوره ریاست جمهوری بنیصدر مسئول شنود بود». منافقین همه امیدشان را به بنیصدر بسته بودند و میخواستند از طریق او بر نهادهای اصلی کشور مسلط شوند، ولی پس از عزل بنیصدر تصمیم گرفتند تکتک افرادی را که در آن فهرست داشتند ترور کنند و از سر راه بردارند، در نتیجه به ترتیب طرح ترور حضرت آقا را در مسجد ابوذر اجرا کردند، سپس فاجعه 7 تیر را آفریدند، در پی آن فاجعه نخستوزیری را رقم زدند و در کنار این ترورهای کور و به شهادت رساندن شهدای محراب، از جمله شهید آیتالله صدوقی، به ترور گسترده مردم عادی کوچه و خیابان روی آوردند و در حالی که کشور با دشمن خارجی دست به گریبان بود، فضای داخل کشور را به هم ریختند و فاجعهها را خلق کردند. استعمار هم نهایت حمایت را از منافقین میکند، به امید اینکه نظام نوپای اسلامی را از هم فرو بپاشد.
گفته میشود امثال شهید آیتالله صدوقی که نقش اجرایی در انقلاب نداشتند، پس چرا دشمن دست به ترور آنها زد؟ پاسخ این است که این بزرگان در واقع بازوان نیرومند امام بودند و در تحکیم پایههای نظام اسلامی نقش بسیار برجستهای داشتند.
کل منطقه یزد و جنوب خراسان زیر نفوذ معنوی آیتالله صدوقی بود. سایر مناطق هم به همین شکل توسط بزرگواران دیگری اداره میشد. بدیهی است دشمن خیال داشت با برداشتن این بزرگان از سر راه در واقع امام را بییار و یاور کند. البته هدف اصلی آنها خود حضرت امام بود. این بزرگواران مبلغان اصلی پیام و تبیینکنندگان استوار و مقاوم خط امام بودند و محکم در برابر هر انحراف و اعوجاجی میایستادند. لذا بدیهی است در لیست سیاه دشمن باشند. دشمن غافل نمیدانست و نمیداند که این نظام با عنایات خداوندی انشاءالله تا ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) پا بر جا خواهد ماند.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران