تبیان، دستیار زندگی
شاعران پارسی گو نیز با الهام از آداب و سنت ایرانی و اسلامی، اشعاری نغز درباره عید فطر، عید بزرگ مسلمانان سروده اند و می سرایند که بر دل و جان آدمی می نشیند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حلول ماه عید در شعر فارسی

شاعران پارسی گو با الهام از آداب و سنت ایرانی و اسلامی، اشعاری نغز درباره عید فطر، عید بزرگ مسلمانان سروده اند و می سرایند که بر دل و جان آدمی می نشیند.

فرآوری: راحله خلیلی - بخش ادبیات تبیان
حلول ماه عید در شعر فارسی

اگر از تک تک ایرانیان بخواهید بیتی در مضون عید فطر و ماه رمضان نقل کند بسیاری یکی از این دو بیت را نقل می کنند:
«روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است»
یا:
«عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت»

عید فطر، یكی از زمینه های مهم محتوایی شعر فارسی است ، و نه تنها در حوزه محتوایی ، كه در حوزه مضمون سازی نیز با جلوه تمام حضور دارد. در دیوان اكثر شاعران بزرگ كهن ، اشاراتی به اجمال یا تفصیل به عید فطر می توان یافت و جالب این كه این عید، بیش از دیگر اعیاد اسلامی ، مورد توجه و نظر شاعران ما بوده است . به راستی چرا این گونه است ؟
شاید این توجه ویژه ، از این روی باشد كه رخ نمودن عید فطر، تأثیر محسوس تر و ملموس تری بر زندگی و سلوك فردی و اجتماعی جامعه اسلامی می گذارد، به ویژه بر شاعران ، به دلایلی كه خواهیم گفت . با عید فطر، آدمیان دوباره به بسیار چیزهایی دست می یابند كه یك ماه تمام از آنها به طور مطلق یا نسبی برحذر بوده اند. و بسیاری از این چیزها، چه به واقع و چه به مجاز، چه در كسوت مادی و چه در هیأت معنوی ، در زندگی شاعران ما حضوری جدّی داشته است .
حضور رمضان و عید در شعر كهن فارسی ، بسیار چشمگیر و متنوع است . شاعران از منظرهای گوناگون به این موضوع نگریسته و هر یك فراخور طبع و طبیعت خویش ، از آن سخن گفته اند.

عید در ابروی یار حافظ

حافظ به رمضان و عید فطر نیز نگاهی رندانه دارد که راه را برای تعبیرات گوناگون باز می گذارد. وی در چند مورد از غزلیات خود اشاراتی به این دو مراسم مذهبی دارد و مطلع چند غزل خود را نیز به دمیدن هلال عید اختصاص داده است که از آن جمله اند:
«ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت...»
«جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید...»


مطلع غزلی که در ادامه آورده می شود نیز اختصاص به حلول ماه شوال و وصول عید فطر دارد. در ادامه اما حافظ به شیوه ای که خاص خود اوست و به اصطلاح، به طرزی حافظانه و رمزآلود و سرشار از مضامین دقیق و ظریف عرفانی غزل را ادامه می دهد:


«بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل
بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد
به روی یار نظر کن ز دیده منت دار
که کار دیده نظر از سر بصارت کرد
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد»

عید عاشقی در نظر مولانا

از نظر گاه مولانا در طول ماه رمضان منِ حقیقی انسان که در سایه من های دروغین وی قرار گرفته بود، مجال می یابد که از سایه برون آمده و خویشتنِ انسان شود؛ و با عید فطر این من برآمده که از مذبح من های دروغین (من هایی که آلوده به نام و نان و شهوت اند. من هایی که نه سر بر آسمان که دل در گرو زمین دارند) باز می گردد، فرصت عروج می یابد. در نظر گاه مولانا عید فطر عید عاشقی است که اسماعیلِ خویشتن را ابراهیم وار به مذبح برده است و در پاداش فطر و شادی آن را دریافت داشته است:
عید بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عیدتان مبارک باد
بر تو ای ماه آسمان و زمین
تا به هفت آسمان مبارک باد
عید آمد به کف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارک باد
روزه مگشای جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد
عید آمد که این سبکروحان
رطل های گران مبارک باد
 
عید فطر در نگاه مولانا روز کمال است و وصال، روز مشاهده و رویت ، ماه فائق آمدن بر تضادها  6 عید فطر روز اجابت است و شگفتا از شگفتی دریافتهای مولوی در این روز:


بگذشت مه روزه، عید آمد وعید آمد
بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد
آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد
معشوق توعاشق شد شیخ تو مرید آمد
شد جنگ و نظر آمد شد زهر و شکر آمد
شد سنگ و گهر آمد شد قفل و کلید آمد
جان ازتن آلوده هم پاک به پاکی رفت
هرچند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد
از لذت جام تو دل مانده به دام تو
جان نیز چو واقف شد او نیز دوید آمد
بس توبه شایسته برسنگ تو بشکسته
بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد
باغ از دی نامحرم سه ماه نمی زد دم
بر بوی بهار تو ازغیب رسید آمد

فراق ماه رمضان  و اندوه سنایی

سنایی پدر شعر عرفانی فارسی است و بسیاری از مفاهیم و مضامین بلند اخلاقی و عرفانی، برای نخستین بار، با سحر و سادگی سخن دل نشین، زلال، و از جان برخاست   سنایی به ادبیات کهن فارسی وارد شد. بذرهای اولی   سخنان عرفانی و اخلاقی که سنایی پراکند، بعدها توسط عطار، مولوی و حافظ پرورده شد و به اوج رسید. در شعر زیر سنایی با رمضان هم چون دوستی در پوست و رفیقی شفیق سخن می گوید و اندوه خویش را از فراق ماه رمضان ابراز می کند. هرچند در این ابیات نیز از موعظه و اشارات اخلاقی بر کنار نمانده است:


«ای ماه صیام ار چه مرا خود خطری نیست
حقا که مرا هم چو تو مهمان دگری نیست
از درد تو ای رفته به ناگه ز بر ما
یک زاویه ای نیست که پر خون جگری نیست
آن کیست که از بهر تو یک قطره ببارید
کان قطره کنون در صدف دین گهری نیست
ای وای بر آن کز غم وقت سحر تو
او را بجز از وقت صبوحی سحری نیست
بسیار تو آیی و نبینی همه را زانک
ما برگذریم از تو، تو را خود خبری نیست
آن دل که همی ترسد از شعل   آتش
والله که به جز روزه مر او را سپری نیست
بس کس که چو ما روزه همی داشت از این پیش
امروز به جز خاک مر او را مقری نیست
ای داده به باد این مه با برکت و با خیر
مانا کت ازین آتش در دل شرری نیست
بسیار کسا کو بر عیدی چو تو می خواست
امروز جز از حسرت از آنش ثمری نیست
اشکی دو سه امروز درین بقعه فرو بار
کاندر چمن عمر تو زین به مطری نیست»

 
دست آخر اینکه در گنجینه ادب پارسی درباره این واقعه اشعار بسیار دل انگیزی سروده شده است که حکایت از منزلت این عید سعید دارد، عیدی که جشن پیروزی بر نفس سرکش است. از آنجا که «فطر»  پایان صوم است به عید فطر عید صیام نیز گفته شده است و تبریک و تهنیت این روز همچون دیگر اعیاد اسلامی مورد توجه همگان قرار می گیرد.


منابع:
مهر
شهرستان ادب
باشگاه خبرنگاران جوان