تبیان، دستیار زندگی
هنرمندان یک جامعه را شاید بتوان حساس ترین قشر یک جامعه دانست که می باید به تحولات جاری روز واکنش نشان دهند؛ واکنشی خلاق که منجر به تولید اثر هنری می گردد. اما چقدر در جامعه ایران، هنرمندان متاثر از تحولات روز هستند؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنر معاصر، راهی برای نقد جامعه

واکنش هنرمندانه به مشکلات موجود در زیباسازی شهری

هنرمندان یک جامعه را شاید بتوان حساس ترین قشر یک جامعه دانست که می باید به تحولات جاری روز واکنش نشان دهند؛ واکنشی خلاق که منجر به تولید اثر هنری می گردد. اما چقدر در جامعه ایران، هنرمندان متاثر از تحولات روز هستند؟

فراوری: یاسمن پیشوایی- بخش هنری تبیان
هنر شهری


هر جامعه لایق همان هنری است که دارد، یکی به این دلیل که آن هنر را دوست می دارد یا تحمل می کند، و دیگر به این دلیل که هنرمندان، که اعضای همان جامعه اند، آثارشان را مطابق با نوع خاص مناسباتی که با آن جامعه دارند خلق می کنند. معنای این سخن آن است که رابطه? هنر و جامعه نمی تواند چنین باشد که آن دو با هم بیگانه باشند یا بی اعتنا، و این دو یا یکدیگر را می جویند یا از یکدیگر پرهیز می کنند، به هم می رسند یا از هم جدا می شوند، با این همه، هرگز نمی توانند یکباره به یکدیگر پشت کنند.
کسانی که در هنر به چشم یک فعالیت کاملاً بی دلیل یا بازی وار نگاه می کنند، یا کسانی که هنر را تجلی نهادی ترین فردیت هنرمند می دانند، و نیز کسانی که می پندارند هنر قلمروی است مطلقاً مستقل که از هرگونه مشروط بودن شانه خالی می کند، آنان اهمیت رابطه میان هنر و جامعه را انکار خواهند کرد، یا دست کم آن را بسیار ناچیز جلوه خواهند داد. باآن که هنر ارزش ذاتی دارد، امّا این را نباید به  معنای بیدلیل بودن آن گرفت؛ درحالی که هنر را می توان بیان ژرف ترین فردیت هنرمند دانست، امّا این فردیت، فردیتی واقعی و ملموس است، نه چیزی مجرد که در حاشیه اجتماع پنداشته شود؛ و در عین حال که هنر می تواند قلمروی مستقل باشد، امّا این استقلال مشروط بودنش را نفی نمی کند.
نمی توان رابطه میان هنر و جامعه را نادیده گرفت، زیرا که هنر، خود یک پدیده? اجتماعی است: اول آن که هنرمند، هرچند تجربه اولیه اش تجربه ئی منحصر به خود او بوده باشد، باز موجودی اجتماعی است؛ دوم آن که اثرش، هر اندازه هم که عمیقاً با تجربه? اولیه اش مشخص شود و هر اندازه هم که عینیت دادن این تجربه یا صورت آن یک  ّه و تکرارناپذیر که باشد، باز آن اثر همیشه پلی و حلقه? اتصالی است میان او و اعضای دیگر آن جامعه؛ سوم آن که اثر هنری در دیگران موثر می افتد، - یعنی در این نکته سهمی دارد که بر اندیشه ها، هدف ها، یا ارزش ها ی شان مُهر تأیید می زنند یا آن ها را بی سک  ّه می کند - پس، یک نیروی اجتماعی است که با وزن عاطفی و ایدئولوژیکی ئی که دارد مردم را تکان می دهد یا به حرکت برمی انگیزد. اگر اثر راستین هنری کسی را عمیقاً به حرکت در آورد، دیگر این شخص همانی نخواهد بود که پیش از این بوده است.
تحولات در جامعه بیش از هرکسی بر روی هنرمند تاثیرگذار است؛ وقتی تغییراتی اجتماعی مانند جنگ و انقلاب رخ می دهد، تحولات مربوط به آن دوره را بیشتر می کند و این تحولات بر روی همه اقشار جامعه و بیشتر بر روی شاعر و هنرمند است.
این موضوع به این دلیل است که هنرمندها تاثیرپذیر ترین افراد نسبت به دیگران هستند. تحولات اجتماعی مانند انقلاب، جنگ و درگیری ها و همچنین تحولات اقتصادی و سیاسی از جمله تحولاتی هستند که به شدت روی هنرمندان تاثیر می گذارد.

هنر شهری


حال در شهر تهران، به عنوان پایتخت ایران، زیباسازی شهری و حضور هنرمندان به عنوان کارشناس آثار هنری ارائه شده در شهر با توجه به فعالیت های جدید شهرداری از حساسیت ویژه ای برخوردار شده است. جنبشی با عنوان نگارخانه ای به وسعت یک شهر که قریب به دوسال است از سوی شهرداری اجرا می شود، همیشه منتقدین و موافقین خاص خود را داشته است. اینبار آقای علیرضا امیرحاجبی به بهانه نواختن قطعه صلح سبز توسط لدویکو انودی، بر روی دریای یخ را که به هدف توجه به گرم شدن زمین و آب شدن یخ ها انجام داد بهانه قرار داده و به نقد واکنش هنرمندان ایران پرداخته است که چرا در برابر رفتارهای غلطی چون رنگ کردن در ودیوار به بهانه زیباسازی و یا پروژه هایی گزاف چون نگارخانه ای به وسعت یک شهر واکنش نشان نمی دهند. وی می نویسد:


"هفته گذشته بود که لدویکو انودی، آهنگ ساز ایتالیایی، در پروژه ای که توسط صلح سبز هدایت می شود، شرکت کرد و روی دریای یخ زده شمال نروژ به اجرای قطعه نه چندان بلندی با پیانو پرداخت که بسیار مورد توجه دوستداران محیط زیست قرار گرفت. در چنین موقعیتی دیگر نمی توان به تحلیل و نقد ساختار قطعه موسیقایی پرداخت بلکه تنهاوتنها باید به توجهی که یک هنرمند به دنیای اطراف دارد آفرین گفت.
آیا این کنش و رویداد شنیداری و مشابه آن خواهند توانست جلوی آب شدن روزانه یخ های قطب شمال و جنوب را بگیرند؟ قطعا پاسخ منفی است اما همین رویدادها می توانند باعث بالارفتن حساسیت افکار عمومی شوند تا به نتایج استفاده از سوخت های فسیلی بیشتر بیندیشند. دوران معاصر، همین زمانه ای که در آن به سر می بریم، روزگار فعالیت های میکروسکوپی است؛ فعالیت هایی که به چشم دیده نمی شوند اما تأثیری قدرتمند دارند مانند همان نظریه بال زدن پروانه در سمتی از جهان و ایجاد توفان در بخشی دیگر از جهان. پس امروز نمی توانیم خرده فعالیت های کوچک را دست کم بگیریم. البته به شرط آنکه این فعالیت ها دامنه دار و ممتد باشند. ما نیازمند انواع مختلفی از کنش های آگاهانه هستیم که می توانند بر مبنای ایجاد حساسیت های عمومی تعریف شوند. خوشبختانه نهادهای رسمی اگر کمکی در این راه نمی کنند سنگ اندازی هم نمی کنند. در این موقعیت هنرمندان نقش بسیار مهم تری را برعهده دارند.
موضوع های زیست محیطی و بحران های متنوع آن سراسر کشورمان را فرا گرفته؛ از بیابان زایی، آلودگی های شیمیایی/ صنعتی (پساب کارخانجات) و حفر چاه های غیرقانونی در مناطق مختلف شهری و روستایی تا پدیده نوظهور گرد و خاک و غبار که مناطق جنوب غربی ایران را هدف قرار داده است و نیز آلودگی هوا در کلان شهرها و قطع درختان به ویژه در تهران. تلاش هنرمندان می تواند در رویدادهای مختلف هنری آغاز شود. صدای زنگ خطر را همگان نمی شنوند زیرا مشغول روزمرگی های خویش هستند.
این کار تنها به معنای برگزاری نمایشگاه در یک گالری و فروختن چند تابلو نقاشی نیست. منظور رویدادهایی است که ویژگی میان کنشی داشته باشند و مردم را نیز درگیر رویداد و مسئله کنند. پدیده های زیست محیطی باید از «موضوع بودن» تبدیل به «مسئله» شوند. یعنی فراموش نشوند و مرتب به آنها رجوع شود. در متن، در تصویر، در ویدئو، در شعر و موسیقی و در پرفورمنس.
در همین تهران پایتخت که پروژه های بیهوده و پرخرجی مثل «نگارخانه ای به وسعت شهر» اجرا می شود، شاهد قطع بی رویه درختان تنومند خیابان های اصلی هستیم. این فاجعه نمی تواند بدون سازماندهی به انجام برسد. بسیار جای تعجب است که هنرمندان حوزه تجسمی و معماری نسبت به این ماجرا از خود واکنشی نشان نمی دهند. شهرداری قبل از آنکه با نگاهی غلط و ناشیانه به هنر جهان و ایران بپردازد، باید تکلیف خود را با قطع درختان شهر روشن کند؛ درختانی که سرمایه های زیستی و بصری شهر هستند. هویت خیابانی مانند خیابان ولی عصر با چنارهای زیبا و قدیمی اش مشخص می شود. ازبین بردن باغ های شمال تهران پروژه ای سابقه دار است که از چند دهه پیش در زمان شهرداری جناب کرباسچی و با موج اول فروش تراکم آغاز شده اما روند این فاجعه در سال های اخیر بسیار تندتر شده است.

هنر شهری


منابع بصری یک شهر، مجسمه های زشت گچی و فایبرگلاس، تیر و تخته ها، شیرین کاری ها و آزمون و خطاهای تعدادی دانشجوی ذوق زده که پیاده روها را نقاشی می کنند، نیست. (روزی در حال عبور از پیاده رو بودم، دیدم دو دانشجو نشسته اند و درحال نقاشی روی «سنگ مانع ها» هستند. والدین یکی از این دو هنرمند یگانه و نورسیده هم در کنارشان بودند و تشویقشان می کردند... الهی مادر قربونت بره... به به چقدر خوشگل کشیدی. خندیدم و گذشتم. والده مکرمه فرمودند: حسود هرگز نیاسود). در نهایت مسئولان هم می گویند هدف ما حمایت از جوانان است. نه برادر، هدف شما پایین آوردن هزینه هاست. دانشجو که پولی نمی خواهد. ابزار و ماده و عرصه می خواهد. چه بهتر از اینکه تهران را به دست این جوانان بسپاریم و داستان برایمان مُفت تمام شود. با یک تیر چند نشان می زنیم. اسمش را هم می گذاریم زیباسازی شهر... به استقبال بهار می رویم... .
منابع بصری شهر که می توانند مرجعی برای هنر باشند همان باغ ها، کوچه باغ های قدیمی و زیبای تهران هستند که دست هایی بی رحمانه درحال نابودی آنها هستند. به یاد دفترچه های طراحی بزرگانی چون سیحون می افتم که باغات شمال تهران را با مرکب و قدرت به تصویر می کشید. به یاد شعرهای نوستالژیک محمد صالح علا می افتم که چگونه کوچه باغ های تجریش و دربند را با کلام تبدیل به خاطراتی ماندگار می کرد.
گناه تهران چیست؟ با شما چه کرده که چنین زخمی بر پیشانی اش می نشانید. تهران خواهد ماند. شما رفتنی هستید. جایگاه هایتان موقتی است و آنچه می ماند وجدان هایی است در عذاب. هنر معاصر خواب آلود است. می دانم اما چاره ای نداریم جز آنکه با هرآنچه در دست داریم (قلم، قدم، ذهن، هنر، جان و روح...) این بحران را از «موضوع» تبدیل به «مسئله» کنیم. در این باره باز هم خواهیم گفت."



منابع:
شرق/ علیرضا امیرحاجبی
رادیو گفتگو/ مصاحبه با دکتر مصطفی فیض
کتاب جمعه/ آدولف سانشز واسکز/ترجمه ع.پاشایی