تبیان، دستیار زندگی
قاره اروپا در پاییز سال 1946 همچنان در چنگال کابوس جنگ دوم جهانی اسیر بود اما در این میان وینستون چرچیل با آسودگی به اصطلاح نگاه به جلو داشت. چرچیل در آن زمان رهبر اپوزیسیون در مجلس عوام بریتانیا محسوب می شد و...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رویای چرچیل؛ ایالات متحده اروپا بدون بریتانیا

قاره اروپا در پاییز سال 1946 همچنان در چنگال کابوس جنگ دوم جهانی اسیر بود اما در این میان وینستون چرچیل با آسودگی به اصطلاح نگاه به جلو داشت. چرچیل در آن زمان رهبر اپوزیسیون در مجلس عوام بریتانیا محسوب می شد و...

فرآوری: فهیمه السادات آقامیری، بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
رویای چرچیل؛ ایالات متحده اروپا بدون بریتانیا


همه اشتباه ها را خودت انجام نده به دیگران هم این فرصت را بده که اشتباه کنند.

چرچیل در 30 نوامبر 1874 در «بلنهایم پالاس» در آکسفوردشر انگلستان در خانواده ی معروفِ «اسپنسر» به دنیا آمد. پدرش لرد راندولف چرچیل سیاست مدار و مادرش لیدی راندولف چرچیل دختر یک میلیونر آمریکایی بود. او همچنین برادری به نام جان استرنج اسپنسر چرچیل داشت.

چرچیل ابتدا به مدرسه «هارو» و پس از آن به «آکادمی نظامی سلطنتی سندهرست» ملحق شد.

در سال 1893 به ارتش بریتانیا پیوست و در 1898 به عنوان افسر ارتش در جنگی در سودان شرکت کرد. در سال 1899 ارتش را به قصد انجام فعالیت های سیاسی ترک کرد ولی قبل از آن به عنوان روزنامه نگار به آفریقای جنوبی که در آن «جنگ دوم بوئر» در جریان بود رفت. در آنجا توسط بوئرها به عنوان اسیر جنگی دستگیر و زندانی شد، ولی چرچیل توانست از آنجا فرار کند.

وینستون چرچیل در سال 1900 به عنوان عضو حزب محافظه کار وارد پارلمان اولدهام شد ولی بعد از مدتی از حزب جدا شد و در سال 1904 به حزب لیبرال پیوست. چرچیل از مخالفان سیاست های خلع سلاح داوطلبانه بود و همچنین از سیاست مماشات بریتانیا و فرانسه در مقابل زیاده خواهی های هیتلر انتقاد می کرد. با شکست سیاست مماشات، زیر پا گذاشته شدن توافقنامه مونیخ، شروع جنگ جهانی دوم و حمله آلمان به بلژیک و هلند و فرانسه، در ماه می 1940 نویل چمبرلن از سمت نخست وزیری کناره گرفت و وینستون چرچیل در 65سالگی در جای او به عنوان نخست وزیر و وزیر دفاع قرار گرفت. در زمان جنگ جهانی دوم همزمان با پادشاهی جرج ششم، نخست وزیری بریتانیا در دست وینستون چرچیل بود. چرچیل در طول جنگ به برقراری روابط قوی با رئیس جمهور آمریکا، فرانکلین روزولت پرداخت.

چرچیل قدرت را در انتخابات بعد از جنگ در سال 1945 از دست داد، با این حال رهبر اپوزیسیون باقی ماند. در مقابل زیاده خواهی استالین پس از جنگ جهانی دوم (به عنوان مثال الحاق لتونی و استونی و لیتوانی و شرق لهستان به خاک شوروی) و اشغال نظامی و تشکیل دولت های استبدادی دست نشانده شوروی در اروپای شرقی، چرچیل اروپا و آمریکا را به اتحاد در مقابل کمونیسم تشویق کرد. اصطلاح «پرده آهنین» نیز توسط او رواج داده شد.

چرچیل دوباره در سال 1951 به عنوان نخست وزیر انتخاب شد و در سال 1955 برکنار شد. با این حال تا اواخر عمر عضو پارلمان بریتانیا باقی ماند؛ و همچنین عنوان پدر مجلس را در اختیار داشت. از گرایش های سیاسی او می توان به مخالفت او با اعطای استقلال به هند اشاره کرد. چرچیل در دنیای سیاست بریتانیا نقش بزرگی به عهده داشت، چراکه نقش و دخالت سلطنت را در سیاست بریتانیا به تدریج تقلیل داد و تأثیرات این عملکرد از دوران ملکه ویکتوریا تا ملکه الیزابت دوم به چشم می خورد.

70 سال پس از سخنرانی چرچیل خروج انگلیس از اتحادیه اروپا رای آورد

در سپتامبر 1946 برای گذراندن تعطیلات به سوئیس سفر کرد و در آنجا نقاشی های زیادی کشید و دلش می خواست که در این سفر کاملاً ناشناس بماند و کسی مزاحم خلوتش نشود، اما این امر تقریباً غیرممکن بود زیرا اگرچه چرچیل در آن زمان دیگر ریاست دولت بریتانیا را بر عهده نداشت اما به هر حال چهره و شخصیتی جهانی به شمار می آمد. در این سفر به هر مکانی که وارد می شد مورد استقبال قرار می گرفت و همه او را به عنوان ناجی اروپا و فردی که نازی ها را ناکار کرد می شناختند. در پایان اقامت چرچیل در سوئیس از سوی دانشگاه زوریخ از وی دعوت به عمل آمد که جهت «ایراد سخنرانی برای جوانان دانشگاهی و فرهیخته» در این دانشگاه حضور پیدا کند.

سخنرانی چرچیل در دانشگاه زوریخ دومین سخنرانی بزرگ وی در همان سال بود که توجه جهانیان را به خود جلب می کرد. چرچیل پیش از آن یعنی در ماه مارس همان سال در آمریکا از تجزیه و تقسیم اروپا توسط «پرده آهنین» پرده برداشته بود. در سخنرانی دانشگاه زوریخ اما با تغییر لحنی آشکار از قاطعیت خود در دوران جنگ گفت و سپس با لحنی طنزگونه گزارشی از وضع موجود اروپا را به سمع مخاطبان سوئیسی رساند، همان مخاطبانی که سالن و محوطه دانشگاه را پر کرده بودند. چرچیل در حرکتی طنزگونه کلاهش را روی عصایش آویزان کرد و در همین حال از احترام عمیق خود به ملت سوئیس گفت و از این کشور به عنوان کشوری که از قرن ها پیش هیچ سابقه دیکتاتوری ندارد یاد کرد.

سپس از وضعیت وحشتناک قاره سبز و از توده مردم گرسنه و ناامید و شهرهای ویران شده گفت. سخنان چرچیل تا به این مرحله هیچ اثر ملموسی بر شنوندگان نداشت اما سپس از همه خواست که به آینده نگریسته و گذشته های وحشتناک را پشت سر گذارند و با این جمله سخنرانی خود را به پایان برد: «ما باید نوعی ایالات متحده اروپا تشکیل بدهیم.» البته ایده تشکیل یک اروپای متحد امر جدیدی به حساب نمی آمد و ظاهراً چرچیل بر اساس ابتکار «ریچارد کودنهو - کارگی» این پیشنهاد را مطرح می کرد؛ ایده و ابتکاری که یک رویای کهنه و دیرینه بود و اینک با توجه به وضعیت وخیم اروپا تحقق آن ضرورت پیدا می کرد. اما مهم ترین پیش شرط تحقق این ایده همکاری میان آلمان و فرانسه بود: «حالا می خواهم چیزی بگویم که شاید شما را شگفت زده کند. نخستین گام برای احیای خانواده اروپا همکاری میان فرانسه و آلمان است.»

این گفته چرچیل در آن زمان تنها برای رهبران فرهنگی و اخلاقی فرانسه قابل تصور بود. اما به هر حال این پیشنهاد یک اندیشه انقلابی به شمار می آمد زیرا دو کشور فرانسه و آلمان از سال 1870 سه بار علیه یکدیگر وارد جنگ شده و هنوز هم زخم های حاصل از جنگ اخیر التیام نیافته بود. در آن زمان هنوز هم بیم آن می رفت که هر لحظه این دو کشور همسایه اسیر التهاب و خشم خاموش نشده دیرینه شده و خطری بزرگ و جدی برای پایداری آن صلح نوپا به وجود آورند و اروپا و جهان را به وضعیتی غیرقابل کنترل دچار کنند.

از نظر چرچیل اروپا برای برخورداری از یک رفاه پایدار نیازمند اقتصادی قدرتمند بود: «بریتانیای کبیر، کشورهای مشترک المنافع بریتانیایی، آمریکای قدرتمند و (البته من امیدوارم) اتحاد جماهیر شوروی باید دوست و حامی اروپای نوین بوده و از حق زندگی و رشد و توسعه این قاره حمایت کنند.» اما نقطه عطف و شاه بیت سخنان چرچیل این بود که به گفته وی بریتانیای کبیر عضوی از این اتحادیه اروپایی محسوب نمی شد و این اتحادیه نیز اصولاً نوعی سازمان منطقه ای زیرمجموعه سازمان ملل به شمار می آمد. در عین حال به این مساله مهم نیز اشاره کرد که کشورش بریتانیا مشکلات بزرگ اقتصادی داشته و به همکاری و مشارکت با دیگر کشورهای قاره سبز علاقه دارد: «اما چشم پوشی از اقتدار و استقلال دولت و کشور غیرممکن است.» جهان بینی چرچیل بیش از اندازه تحت تأثیر سیاست های قدیمی و کهن امپراتوری بود و ایده کشورهای مشترک المنافع و رهبری جهان از سوی ملت های مرفه را می پرستید.

به باور چرچیل تنها یک کشور بزرگ که تا پیش از جنگ نقش رهبری جهان را بر عهده داشته و از تجارب بسیار گران بهایی در زمینه سیاست خارجی برخوردار است می تواند راه درست را به دنیای از کنترل خارج شده پس از جنگ نشان داده و در آینده فارغ از روند اتحاد اروپا از یک طرف با امتیازهای برابر متحد اصلی ایالات متحده آمریکا بوده و در همان حال نقش میانجی را میان واشنگتن و مسکو بر عهده گیرد.

کاملاً مشخص بود که از نظر چرچیل اصولاً هرگونه مشارکت فعال بریتانیا در روند ادغام و همزیستی اروپایی امری غیرضروری و نامطلوب است اما در عین حال عقیده داشت که این امپراتوری از همان «خط مقدم انگلستان» به حمایت و همراهی با این روند خواهد پرداخت. به باور بسیاری از کارشناسان و تاریخ نگاران اروپایی، چرچیل به هیچ عنوان یک طرفدار پر و پا قرص اروپای متحد محسوب نمی شد بلکه سیاستمدار بانفوذی بود که از این اندیشه در جهت ارتقای جایگاه بریتانیا به عنوان هماهنگ کننده میان ابرقدرت ها و حفظ و تضمین بریتانیای کبیر به عنوان قدرت جهانی استفاده ابزاری می کرد.

چرچیل سال ها پیش از آن یعنی در سال 1930 طی نوشتاری اظهارنظر کرده بود که بریتانیای کبیر هرگز به ایالات متحده اروپا تعلق نخواهد داشت زیرا این کشور «رویاها و تکالیف خاص خود» را دارد. چرچیل در آن مقاله یادآور شد: «ما نه به یک قاره خاص بلکه به همه قاره ها تعلق داریم.» البته اینکه چرچیل امپراتوری متحده بریتانیا را یک ابرقدرت می دانست دیگر با واقعیات ژئوپلتیک سال 1946 انطباق نداشت. به هر حال او حاضر نبود که کشورش را با دیگر کشورهای اروپایی در یک سطح و جایگاه قرار دهد. عدم تمایل چرچیل به عضویت کشورش در اروپای متحد حتی سال ها بعد یعنی در سال 1951 و هنگامی که در 77 سالگی بار دیگر به نخست وزیری بریتانیا رسید نیز همچنان بدون تغییر باقی ماند. از همان سال بود که گفت وگوها با کنراد آدنائر، صدراعظم وقت آلمان آغاز شد و چرچیل به وی گفت: «شما می توانید اطمینان داشته باشید که بریتانیای کبیر همواره طرفدار اروپا باقی خواهد ماند» و آدنائر در پاسخ گفت: «آقای نخست وزیر، من کمی ناامید شدم، زیرا انگلستان بخشی از اروپا است.»

در عین حال برخی از مورخان و کارشناسان بر این باورند که چرچیل قلبا با پیوستن به اتحادیه اروپا موافق بوده است. فلیکس کلوس، مورخ آمریکایی - هلندی در کتاب جدید خود به نام «چرچیل موافق اروپا» آورده است: «این ادعا که چرچیل هرگز قصد پیوستن به اتحادیه اروپا را نداشت از اساس اشتباه است.» به باور این مورخ نطق سال 1946 چرچیل را باید در چارچوب یک مانور تاکتیکی با هدف آرام کردن اتحاد جماهیر شوروی ارزیابی کرد. در آن زمان شوروی به شدت از اینکه انگلستان نقش رهبری و مافوق را در بلوک اروپا بر عهده گیرد نگران بود.

در همان کتاب آمده است که چرچیل به عنوان «پدر تعمیدی» اروپای متحد در تأسیس شورای اروپا، کنوانسیون حقوق بشر اروپا و پذیرش عضویت آلمان در این نهادها نقشی مهم ایفا کرد. به باور کلوس، عدم رغبت چرچیل بیش از همه متوجه آن بود که چه بسا کشورش در حد یک «عضو معمولی» در آن اتحادیه حضور داشته باشد. از همین رو است که امروز و پس از پایان همه پرسی که نتیجه آن خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بود، پس از چندین دهه همه موافقان و مخالفان در یک مورد به صورت مشترک تحت تأثیر آرای چرچیل بودند. به عبارت دیگر فارغ از نتیجه به دست آمده، همه مردم بریتانیا جایگاهی بالاتر برای کشورشان در نهادهای اروپایی قائل هستند.


منبع: سایت تاریخ ایرانی (دی پرسه،گونتر هاللر/ ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی)

زندگینامه وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل ،کلمات قصار چرچیل