تاملی بر ادبیات جاده ( 2 )
بخش دوم ...
زندگی و مرگ
یکی از مسائل اساسی نوع بشر، مرگ و دست و پنجه نرم کردن با زندگی است. این جاده که به تیغ دو دم مرگ و زندگی میماند، اهالی این مسیر را به درگیری بیشتر با این مسئله وا میدارد و هر یک این جاده و این زندگی را با تمام فراز و فرودهایش به رأی خویش تفسیر میکنند که غالباً بیاعتنایی به دنیا از خصیصههای اصلی این بخش است:
-- در این دنیای بیحاصل چرا مغرور میگردی
سلیمان گر شوی آخر خوراک مور میگردی
-- جوانی شمع ره کردم که جوبم زندگانی را
نجستم زندگانی را تبه کردم جوانی را
-- مرگ پایان کبوتر نیست
پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است.
-- به گورستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم حال دولتمند و درویش
نه درویش بیکفن رفته است در خاک
نه دولتمند برد از یک کفن بیش
پهلوانی و قلندری
جوانمردی و دستگیری از زیردستان از خصیصه شیرمردان و قلندران است.
صفات پهلوانی و رامردی و مروت و بر سر عهد بودن در این خیل بسیار پرقوت است و آن را باید از همان درماندگان و در راه ماندگان پرسید:
دانش آکل، قلندر، سوتهدلان، به دادم برس رفیق، رفیق بیکلک پهلوان، پوریای ولی، میبخور منبر بسوزان مردم آزاری مکن.
- پوریای ولی گفت که صیدم به کمند است
از همت داوود نبی بخت بلند است
- افتادگی آموز اگر طالب فیضی
- هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
- هر کجا محرم شدی چشم از خیانت بازدار
ای بسا محرم که با یک نقطه مجرم میشود
- مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتادهای را پای زدن
- گر به دستت تیغ دادی چرخ روزگار
هر چه میخواهی ببر اما مبر نان کسی
که گاه در رادمردی همسفری نمییابند و شکوه بر میآورند:
- در این دنیا که مردانش عصا از کور میدزدند
من از خوش باوری آنجا محبت جست وجو کردم
- پروانه صفت گرد جهان چرخیدم
نامردم اگر مرد به دنیا دیدم
- من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس، کس نمیگردد بدین بالانشستنها
و در واقع همین مرام و منش پهلوانی و خاکساری و تواضع است که این جماعت را به سیر و سلوک صوفیانه و عارفانه رهنمون میسازد:
یا علی، یاعلی مدد، هو 121، هو 110، یا شیخ گنادی، چشماتو درویش کن، هرکس به کسی نازد ما هم به علی نازیم، یا رب مپسند که لوطیان خوار شوند.
كمتر كسی پیدا میشود كه در جادههای ایران سفر كرده باشد و بگوید كه هرگز خودرویی را منقش به بیتی شعر یا عبارتی (معمولا به لحاظ ادبی بیمایه و گاه زیركانه) ندیده باشد.
طنز و معما
اما طنز، معما و لغز موجود در لایههای زیرین همین اشعار و عبارات ساده، جذابیت مضاعفی به آن بخشیده است.
-اغنیا ماک برانند من مسکین نیسان
نیسان به تو نازیم که ماک فقرایی !
- در طواف شمع میگفت این سخن پروانهای
سرپیچ سبقت مگیر خانم مگر دیوانهای !
-قلب من از مهر تو آمد به جوش
گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم !
- تو نیکی میکن و در دجله انداز
که شوفر در بیانانت دهد گاز
نازش نده گازش بده، اسیر کلاستم، قشنگم به توچه؟ بدون تو ای وطنم من نه منم نه من منم، بوق نزن شاگردم خوابه، دادش مرگ من یواش، تا پول داری رفیقتم قربون بند کیفتم.
شاید جمله «لطفاً دندانهای خود را مسواک بزنید» یک جمله بهداشتی باشد و اصلاً به ذهن نرسد که این جمله میتواند در پوستهای از طنز پیچیده شود: لطفاً پس از خوردن صندلیها دندانهای خود را مسواک بزنید. اما گاه دیگران با رانندگان شوخی میکنند و بر روی شیشههای غبار گرفته ماشینها مینویسند: لطفاً مرا بشویید، سالهای دور از آب.
اما هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. عبارات بخور نوشجان، بخور به حساب من،و یا شکمو ، وقتی که بر باک ماشینها نقش میبندد، ناخود آگاه لبخندی را بر لبان خواننده مینشاند، همچنین است وقتی بر روی اگزوز ماشین نوشته شود: نعره شیر یا وقتی پش مینی ماینر یا ژیان بخوانیم فلفل نبین چه ریزه یا عبارت نازک نارنجی بر روی ماشین نارنجی رنگ.
معما
ایحجتخدا(ای حجت خدا)، منمشتعلعشقعلیمچهکنم(من مشتعل عشق علیام چه کنم؟)
MOSABEGHE NADE BACHE (مسابقه نده بچه)
مسافرانی كه در پس این خودروهای منقش حركت میكنند، با چشم برداشتن از جاده و اطراف آن، كنجكاوانه این ابیات و عبارات را میخوانند و از خواندن آن گاه مشعوف و گاه از سلیقه ادبی خاص آن رنجیده میشوند.
جاده اکنون
ترانههای روز، عناوین فیلمها، همچنین تکیه کلامها و دیالوگها فیلمها و سریالها جایگاه خاصی در این قسم از ادبیات دارند. اینها، اگر چه ذوق و ذائقه این خانه به دوشان را که غم خانه ندارند، در منظرمان جلوهگر میسازند، ما را متوجه این مهم نیز میکنند که این مرکب در جاده زمان حرکت میکند و انعکاسدهنده جریان زندگی و گردش روزگار خویش است.
عناوین فیلمها
سوتهدلان، قلندر، دلشدگان، اسکادران عش، کوسه جنوب، تایتانیک، قیصر، سلطان قلبها، موسرخه، داش آکل و...
تکیه کلامها و دیالوگهای فیلمها و سریالها
میشه بسه، اذیت میکنی؟ میزنم تو مخت آ، نه غلام؟ آینه! بیوفایی دلم از غصه داغون شده! ما چت کنم؟ التماسم نکن و...
گذری به ادبیات کهن (ملی و مذهبی) این نکته را روشن میکند که نامگذاری از قدیمالایام باب بوده است؛ به طوری که اسم همین مرکبها، صاحبان آنان را برای ما تداعی میکنند، چنان که رخش از رستم هیچگاه نمیتواند جدا باشد یا شبدیز از خسرو پرویز. امروزه نیز چنین است و هر سوارهای نامی برای مرکب خویش میگزیند:
خوش رکاب، غزال تیزرو، مسافر کوچولو، ببر خوزستان، شیر مازندران، وحشی برقرار، شبگرد صحرا، کوسه جنوب، فراری، اسیر، اسب سیاه، اسب پیر، دلفین سیاه مروارید غلطان، نازک نارنجی، تایتانیک، نوعروس، عقاب کوهستان، بچه اردک زشت.
البته گاهی همین اسامی، واژهها و اشعار نشان میدهند که رانندگان اهل کجا هستند:
تیامی، کوهدشتیم (لرستان)، قدم بالن چو (کردستان)، دنیا یالاندی (آذربایجان)، ببر خوزستان (خوزستان).
اخیرا جنبههای زبان شناختی، جامعه شناسی و روحی صنف و قشر رانندگان جادهای در استفاده از ماشین نوشته ها، مورد توجه متخصصان فرهنگ لغات در ایران قرار گرفته و همچنین نمونههای آن ثبت و گردآوری شده است.
نفس سفر
اما این نفس سفر است که در واقع گسترده این ادبیات را فزونی بخشیده است: سفر به خیر، خسته نباشی، برو به سلامت، مرگ من یواش! آهسته برانید! خوش آمدی، خداحافظ، یا ا... شوفر، ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم، سفر بیخطر و ... جادههای تنگ و پرپیچ و خم از گذر زمان و اثرات و مفاهیم اجتماعی و آرزو و آمال اجتماع به دور نمانده است، حتی اگر این اثرات اجتماعی طرفداری از یک تیم ورزشی باشد. همچون (آبیته، ABیته، قرمزته، همه جا پرسپولیس قرمزته)
یا ابراز حس ناسیونالیستی . مثلا در سالهای نه چندان دور که اسم کرمانشاه به باختران بدل شده بود، دغدغه ذهنی مردم این استان بازگشت به اسم قبلی آن (کرمانشاه) بود و بر بسیاری از اتومبیلهای آن منطقه نوشته میشد: شهر من کرمانشاه. البته گاه این اصطلاحات صورت استعاری به خود میگیرد: پاریس کوچولو (بروجرد). اما در فضای داخلی ماشینها نیز عباراتی نقش میبندد که این جملات و اشعار به دلیل فرصت پرداخت و نگاه بیشتر به آنها، معمولاً طولانیتر و گستره آن متنوعتر است و از پیامهای بهداشتی و تغزلهای عاشقاهه تا سوره کاملی از قرآن را در بر میگیرد:
لطفاً سیگار نکشید، NO SMOKING، لطفاً 30گار نکشید، ما مسئول جان شماییم نه کار شما، لطفاً نظافت را رعایت کنید، رعایت بهداشت نشانه شخصیت خوب شماست، امروز همان فرداست که دیروز نگرانش بودی، گشتم نبود نگرد نیست، جای پا نیست، و ان یکاد الدین کفروا... و ... .
برای شناخت ادبیات جادهای باید کولهباری بست و عزم سفر نمود و سختی سفر را به جان خرید و در جاده اکنون روان شد، اگر چه این جاده را انتهایی نیست.

منبع : سوره -- علی آنیزاده