از نقاشی شمع تا میدان جنگ مصطفی چمران
این چنین زندگی سراسر تلاش و مبارزه خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و این چنین در كربلای خوزستان در جهاد و نبرد رویاروی علیه باطل، حسین گونه به خاك شهادت افتاد و به ملكوت اعلی عروج كرد و به آرزوی دیرین خود كه قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود، نایل گشت...
دریافت بورس تحصیلی و رفتن به آمریکا
مصطفی چمران در سال 1311 خورشیدی در خیابان پانزده خرداد تهران، بازار آهنگرها، محله سرپولک به دنیا آمد. او فرزند حسن چمران ساوجی بود که از روستای چمران ساوه به تهران مهاجرت کرد. وی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، گذراند و دوران متوسطه را در دارالفنون و البرز طی کرد. وی از 15 سالگی در جلسات تفسیر قرآن سید محمود علایی طالقانی در مسجد هدایت و در دروس فلسفه و منطق مرتضی مطهری و نیز در جلسات دیگر شرکت داشت.
به سال 1332 با رتبه 15 در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد. او در تمام دوران تحصیل شاگرد اول بود و از استاد سخت گیر خود مهدی بازرگان نمره بیست و دو را در درس ترمودینامیک دریافت کرد. در درس های آن روز رایانه آنالوگ، جزو مهم ترین و سخت ترین درس ها بود که چمران از آن هم نمره 20 گرفت و در میان دانشجویان، پیشرو بود.
چمران از نخستین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق، از دوره چهاردهم مجلس شورای ملی تا ملی شدن صنعت نفت شرکت فعال داشت. وی در روز 16 آذر 1332 در حمله گارد به دانشکده فنی دانشگاه تهران جزو معترضان به حضور نیکسون، معاون رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، بود. چمران از مسوولان نهضت مقاومت ملی و عضو جبهه ملی در دانشگاه تهران به شمار می آمد. چمران با بورس شاگرد اولی در دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در دوره های کارشناسی ارشد (الکترونیک) در دانشگاه تگزاس اِی اَند اِم و دکتری (رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک) در دانشگاه برکلی تحصیل نمود.
او در کنار زبان فارسی به زبان های عربی، ترکی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مسلط بود و در کنار دانش، به هنر نیز توجه داشت.
از موسسین انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا بود. به دلیل این فعالیت ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع شد و از آن پس تا پایان دوره دکتری در دانشگاه برکلی به عنوان پژوهش یار ای آی مشغول به کار شد.
ازدواج دکتر چمران
مصطفی چمران در سال 1340 با یک زن مسلمان آمریکائی به نام تامسن هیمن که نام او را پروانه گذاشت و ثمره این ازدواج یک دختر به نام روشن و سه پسر به نامهای رحیم، علی و جمال(داریوش) بود؛
در سال 1962 پس از فارغ التحصیل شدن با خانواده خود به نیوجرسی منتقل شد و ضمن عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی به عنوان عضو هیئت اجرایی و مسئول مالی به فعالیت پرداخت. تدارک اعتراضات و بسیج دانشجویان در جلوی سازمان ملل در نیویورک، جلوی کاخ سفید در واشنگتن و همچنین سفارت ایران در شهر واشنگتن و سایر کنسولگری ها در شهرهای شیکاگو، نیویورک، سانفرانسیسکو در جهت اعتراض به وضعیت سیاسی اجتماعی ایران بخش عمده ای از تلاش و فعالیت های او در این سال ها است.
ماجرای بست نشستن در عبادتگاه سازمان ملل بدین قرار است: در سازمان ملل، محلی به عنوان معبد طراحی گردیده که نه مسجد است نه کلیسا؛ صرفاً عبادتگاه است. اتاقی است بزرگ و ساده که به صورت یک اتاق آرام و فضایی روحانی طراحی شده و بعضی از بازدیدکنندگان لحظاتی در این محل توقف کرده و با خود خلوت و به نیایش درونی می پردازند. دوازده نفر از ایرانیان طبق قرار قبلی در این محل حاضر شده و به اصطلاح بست می نشینند. پس از چند دقیقه توجه مأمورین به این افراد که بیش از حد معمول در محل عبادتگاه توقف کرده اند جلب می شود. مأمورین خواستار خروج ایشان از عبادتگاه می شوند. جمع متحصن خواستار ملاقات با دبیر کل سازمان ملل می شوند که با مخالفت مأمورین روبه رو می شوند. از طرفی دیگر، عده ای از اعضاء جبهه ملی و دانشجویان هم در خارج از ساختمان تجمع کرده و پلاکاردها و بیانیه هایی به زبان انگلیسی در اعتراض به شاه و هیئت حاکمه ایران بین توریست ها و مردم توزیع می کنند. خبر تحصن ایرانیان در محل سازمان ملل خبرنگاران را به آنجا می کشاند. مأمورین که از خروج متحصنین ناامید می شوند گارد مخصوص را آورده و دست و پای آن ها را گرفته، کشان کشان از سازمان ملل بیرون می برند و خبرنگاران خارجی و تلویزیون های سراسری آمریکا از این صحنه فیلم برداری می کنند.
چمران در یکی از موسسات پژوهشی بزرگ آمریکایی به نام بل استخدام و 1967 که به همراه دوستانش به خاورمیانه رفت، در این شرکت فعالیت داشت. چمران در آمریکا در واقع مسئول هماهنگ کننده گروه های حامی ملت فلسطین بود. پس از جنگ اعراب و اسراییل و شکست سنگین مسلمانان، به دلیل ایجاد فضای منفی گسترده علیه مسلمانان چمران تصمیم می گیرد از آمریکا خارج شود، به خاورمیانه سفر کند و در تحولات جهان اسلام و مبارزه در برابر دشمنان مستقیماً شرکت نماید.
رفتن به مصر و آموختن دوره های چریکی و پارتیزانی
چمران پس از اتمام تحصیلات و پس از تظاهرات پانزده خرداد توسط خسرو قشقایی به همراه ابراهیم یزدی، رهسپار مصر شد .
و به تأسیس اولین پایگاه آموزش جنگ های مسلحانه پرداخت. او به مدت دو سال، در زمان جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر، سخت ترین دوره های چریکی و پارتیزانی را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد.
در مصر با مشاهده جریان ناسیونالیسم عربی به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و جمال ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آن قدر قوی است که نمی توان به راحتی با آن مقابله کرد و به دنبال آن به چمران و یارانش اجازه داد که در آن کشور نظرات خود را بیان کنند.
در لبنان
در سال 1350 امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، در سفری به تهران ضمن ملاقات با مهدی بازرگان و گزارش خدمات در لبنان، از تشکیل یک مدرسه در شهر صور خبر می دهد و از ایشان معرفی یک مهندس مجرب جهت اداره مدرسه را خواستار می شود. مهندس بازرگان، چمران را معرفی می نماید. پس از تماس امام موسی صدر با چمران، این امر مورد قبول او قرار گرفته و وی دوباره همه چیز را رها کرده و به سوی لبنان رهسپار می گردد.
تأسیس پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی در لبنان، از دیگر اهداف چمران بوده است. چمران در لبنان به موسی صدر کمک کرد تا سازمان امل، به عنوان شاخه نظامی ، «حرکةالمحرومین» را پایه گذاری کند. چمران می گوید از سال 1971 که به جنوب لبنان می آید، کلاس هایی برای درس های ایدئولوژیک اسلامی به سبک انجمن های اسلامی دانشجویان به راه می اندازد. از هر دهی یک یا دو نفر از معلمین مسلمان را انتخاب کرد که در کل حدود 150 نفر می شدند؛ هفته ای یک بار به مدرسه می آمدند و جلساتی اسلامی برپا می شد که موسی صدر، شیخ مهدی شمس الدین، محمدحسین فضل الله و رجال دیگر سخنرانی می کردند و بعد خودش وارد بحث می شد و یک سلسله دروس ایدئولوژیک را بیان می کرد. همین افراد بودند که اولین هسته های سازمان «حرکت المحرومین» در جنوب را تشکیل دادند. او در بیروت نیز نظیر این اقدام را انجام داد.
هنگامی که منطقه شیعه نشین نبعه توسط فالانژها محاصره شده بود، چمران در مأموریتی خطرناک، سوار بر زره پوشی از ارتش لبنان، خود را به داخل منطقه محاصره شده می رساند. در میان راه فالانژیست ها زره پوش را متوقف می کنند و می خواهند در آن را باز کنند که چمران از داخل دستگیره در را محکم می گیرد و آنها فکر می کنند در قفل است و وقتی از شیشه کوچک به داخل نگاه می کنند او خود را پنهان می کند؛ آنها نیز با تصور اینکه کسی داخل نیست منصرف می شوند. چمران پس از سه روز ماندن در نبعه تصمیم به مراجعت می گیرد. برای بازگشت زره پوشی نبود؛ لذا با ارمنی ها تماس می گیرد؛ ارمنی ها در قبال گرفتن پول، شیعیان را به بیروت می رساندند و اکثریت آنها در میان راه به اسارت می افتادند و کشته می شدند. چمران با اتومبیل، همراه سه نفر ارمنی، وارد منطقه فالانژیست ها می شود و در پست ایست و بازرسی فالانژها با استفاده از گذرنامه یک شخص فرانسوی که شباهتی به چمران داشته، شروع به صحبت به زبان فرانسه با مأمورین می کند و بدین ترتیب از محاصره آنها خارج می شود. او گزارشی از وضعیت وخیم شیعیان جنگ زده نبعه به امام موسی صدر می دهد. امام موسی صدر با دوستی در فرانسه تماس گرفته و تقاضای کمک می نماید؛ او نیز با سازمان پزشکان بدون مرز تماس برقرار می کند و اکیپی متشکل از چهار پزشک فرانسوی به همراه سه پرستار عازم نبعه می شوند. چمران دوباره همراه با اکیپ فرانسوی عازم نبعه می شود که در میان راه اتومبیل آنها را به رگبار می بندند و سوراخ سوراخ می کنند.
در ادامه حضور مصطفی چمران در لبنان نقاشی شمع او، آغاز آشنایی او با غاده جابر شد که درنهایت به ازدواج او با همسر لبنانی اش انجامید. واسطه این آشنائی و ازدواج، شخص امام موسی صدر و یک روحانی ایرانی به نام سید غروی بوده است.
چمران ارادت زیادی به امام موسی صدر داشت و از یادداشت هایش این امر کاملاً هویداست. چمران نسبت به گروه های سیاسی لبنان شناخت زیادی داشت، وی آزردگی خاطر خویش را از باران تهمت هایی که گروه های مختلف سیاسی به او می زدند کتمان نمی کند. از جمله اتهامات که به چمران زده بودند، تسلیم نمودن اردوگاه بزرگ فلسطینی تل زعتر به کتائب فالانژها بوده است. چمران با رهبران فلسطینی و در رأس آنها، یاسر عرفات نیز تماس و همکاری نزدیک داشته است به طوری که یاسر عرفات و ابوجهاد می آمدند و از او مشورت می گرفتند.
به توصیه رهبرش سید روح الله خمینی در وطنش ماندگار شد
در بحبوحه پیروزی انقلاب 1357، چمران در نظر داشت که پانصد رزمنده از سازمان «امل» را تجهیز نموده و خود را به وسط معرکه نبرد در ایران برساند. دولت سوریه نیز دادن امکانات و هواپیما برای انتقال رزمندگان را تقبل نموده بود تا در هر جا که سازمان امل می خواهد رزمندگانش را پیاده کند. اما نبرد در تهران 24 ساعت بیشتر طول نکشید و طرح به مرحله اجرا در نیامد
با پیروزی انقلاب 1357، در سی ام بهمن همین سال چمران همراه با یک گروه 92 نفره از لبنان به ایران آمد و با آنکه قصد ماندن در ایران را نداشت، به توصیه سید روح الله خمینی در وطنش ماندگار شد. در اوایل پیروزی انقلاب، به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب اسلامی در سعدآباد پرداخت.
در کردستان
در ناآرامی های کردستان برای مقابله با جدائی طلبانی که با دولت مرکزی می جنگیدند همراه با عبدالکریم سروش، به آن منطقه رفت. گردنه قلعه حصار، بین راه ارومیه و سرو، به دست شورشیان افتاده بود و نیروهای ژاندارمری و داوطلب محلی پس از دادن تلفات زیاد عقب نشینی کرده بودند؛ وی در اولین حرکت نظامی خود به همراه فلاحی، فرمانده نیروی زمینی ارتش، در حالی که کلاشینکف به دست گرفته بود و پیشاپیش نیروهای نظامی حرکت می کرد و راه را برای عبور تانکها باز می نمود.
در ناآرامی های مریوان از طرف دولت موقت به مأموریت رفت و مدت ده روز در آن جا ماند و پس از برگزاری جلسات متعدد برای بازگشت امنیت به منطقه و حاکمیت دولت مرکزی با بزرگان شهر به توافق رسید.
در درگیری های کردستان، گروهی از زبده ترین تکاوران ارتش او را همراهی می کردند. آن ها از تاکتیک ویژه ای سود می جستند و به جای آن که با پیش قراولان دشمن مواجه شوند، با هلیکوپتر در قلب پایگاه های دشمن فرود می آمدند و آنها را تار و مار می کردند. اوج شهرت چمران در واقعه خونین پاوه بود که همراه با تیمسار ولی الله فلاحی، در زیر باران گلوله، خود را به محاصره افکند. شهر پاوه به دست شورشیان افتاده بود و تنها خانه پاسداران و پاسگاه ژاندارمری مقاومت می کردند. در این حادثه، با پخش پیام روح الله خمینی از رسانه ها که ارتش و پاسداران را به پاوه فراخوانده بود، شورشیان پا به فرار گذاشتند. از حوادثی که در پاوه اتفاق افتاد، سقوط هواپیمای فانتوم و اصابت هلیکوپتر 214 حامل قربانیان و مجروحین به کوه بود که چمران از آن با تلخی فراوان و یک حادثه «دیوانه کننده» یاد می کند.
وزارت دفاع
او پس از حوادث کردستان به تهران احضار شد و ازسوی امام خمینی به سمت وزارت دفاع منصوب شد
مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد
چمران در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی از تهران به نمایندگی انتخاب شد. با آغاز جنگ ایران و عراق به جبهه جنگ عزیمت نمود و به همراه سید علی خامنه ای ستاد جنگ های نامنظم را بنیان نهاد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ های نامنظم یکی از این برنامه ها بود که به کمک آن، جاده های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یک ماه، آب کارون را به طرف تانک های عراقی روانه ساخت، به طوری که آن ها مجبور شدند چند کیلومتر عقب نشینی کنند و سدی بزرگ مقابل خود بسازند.
در سال 1359 چمران در نبردی که برای آزادسازی سوسنگرد درگرفته بود، به هدف منحرف کردن دشمن از آسیب رسانی به رزمندگان همراهش، به همراه دو تن از یاران با وفایش، شجاعانه به درگیری با چند تانک و نفربر پرداخت که ماحصل آن فرار نیروهای عراقی از صحنه نبرد بود.
و در سحرگاه سی ویكم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دكترچمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دسته ای از دوستان صمیمی او می گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می نگریستند. از در و دیوار، از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می وزید و گویی همه در سكوتی مرگبار منتظر حادثه ای بزرگ و زلزله ای وحشتناك بودند. شهیدچمران، یكی دیگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی كند و در لحظة حركت وی، یكی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا كه یكایك یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینك خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آمادة حركت به جبهه است.»
همة اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می كردند و با نگاه های اندوه بار تا آنجا كه چشم می دید و گوش می َ شنید، او و همراهانش را دنبال می كردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می كرد.
دكتر چمران، شب قبل در آخرین جلسة مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی سابقه ای نصیحت كرده بود و خدا می داند كه در پس چهرة ساكت و آرام ملكوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج ها، شنیدن دروغ و تهمت ها و دم برنیاوردن ها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسدیه بودند و اینك او خود به قربانگاه می رفت. سال ها یاران و تربیت شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در كنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش های سخت محك می زد و می آزمود، او را هر چه بیشتر می گداخت و روحش را صیقل می داد تا قربانی عالیتری از خاكیان را به ملائك معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون. «من چیزهایی می دانم كه شما نمی دانید.»
بر اثر اصابت ترکش خمپاره 60 دشمن از ناحیه پشت سر زخمی شد و در بیمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهید دكترچمران نامیده شد، كمك های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس كه فقط جسم بی جانش به اهواز رسید و روح او سبكبال و با كفنی خونین كه لباس رزم او بود، به دیار ملكوتیان و به نزد خدای خویش پرواز كرد و ندای پروردگار را لبیك گفت كه: «ارجعی الی ربك راضیه مرضیه»
منبع: سایت شهید چمران، زندگینامه مصطفی چمران، مصطفای صدر