تبیان، دستیار زندگی
سلام بر سالار شهیدان و درود بر همه شهیدان كربلا و با آرزوی توفیق شناخت هر چه بیشتر مكتب تشیع و اسلام ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یك مصاحبه دیپلماتیك خواندنی

وقتی مجبور شدیم به خاطر جلسه فوری شورای امنیت ملی كه آقای باقری هم ملزم به شركت در آن بودند از نیمه راه باز گردیم ؛ اصلا فكر نمی كردیم با توجه به شرایط حساس كنونی بتوانیم وقت دیگری از آقای باقری معاون عربی – آفریقایی وزارت امور خارجه بگیریم. اما چند دقیقه بعد رئیس دفتر ایشان تماس گرفت و گفت جناب باقری اولین وقت فردا یعنی ساعت 9 صبح را برای شما قرار داده اند و ما خوشحال ولی نگران از اینكه نكند باز لحظه آخر جلسه فوری دیگری پیش آید...

بالاخره فردا ساعت 9 صبح رسید و خوشبختانه سر ساعت موفق شدیم خدمت آقای باقری برسیم. مرد بزرگی كه گفته ها و سوابقش نشان می دهد كه سال های زیادی را با زحمت و تلاش طی كرده است تا امروز در این پست در راه عزت و سر بلندی  مردم كشورش خدمت كند.

او با خوشرویی از ما استقبال كرد و از اینكه روز گذشته بدون اراده مجبور شده بود برنامه اش با ما را بر هم بزند عذر خواست...

تبیان: برای شروع بهتر است معرفی اجمالی از خودتان به عنوان شخص آقای باقری داشته باشید.

بسم الله الرحمن الرحیم ، سلام بر سالار شهیدان و درود بر همه شهیدان كربلا و با آرزوی توفیق شناخت هر چه بیشتر مكتب تشیع و اسلام ناب كه روز به روز بر عزت و قدرت آن افزوده شده و این به بركت خون امام حسین است.

محمد رضا باقری هستم، معاونت عربی – آفریقایی وزارت امور خارجه. متولد 1331 . معلم دانشگاه بودم و در رشته تاریخ هم در مدرسه و هم در دانشگاه تدریس می كردم. سال 1361 به وزارت خارجه آمدم و به عنوان یك كارشناس كار خود را آغاز كردم. تحصیلاتم فوق لیسانس در رشته تاریخ است و به مرور در طی این یك ربع  قرنی كه در وزارت خارجه هستم علاوه بر كار كارشناسی ، مسئولیت هایی هم پیدا كردم.

اولین كارم را به عنوان رئیس نمایندگی در لیبی شروع كردم و به عنوان سرپرست سفارت و كاردار موقت در لیبی مشغول شدم و بعد به سفارتمان در كویت منتقل شدم. سال های 1363 تا 1366 در كویت بودم. سال آخر جنگ در تهران به عنوان رئیس اداره دوم خلیج فارس بودم و بعد به عنوان سفیر به تركیه اعزام شدم. بیش از 7 سال سفیر تركیه بودم و بعد مدتی مشاور وزیر بودم و سپس به مدیر كل بخشی از اروپا منسوب شدم .

من تا سال 82 مدیر كل اروپای مركزی بودم. سال 82 به عنوان سفیر به سوریه اعزام شدم . در سوریه بودم كه به خاطر مسئولیت فعلی احضار شدم و هم اینك به عنوان معاون عربی – آفریقایی مشغول به كار هستم. 4 فرزند دارم كه هر چهار تای آنها دانشجو هستند. خوشحال هستم كه امروز با شما صحبت می كنم .

یك جمله ای در صندلی داغ گفتم ، مایل هستم اینجا هم به خاطر طیف مخاطب جوان شما باز تكرار كنم و آن اینكه اگر در وزارت خارجه مفهومی به عنوان سرداری باشد من افتخارم این است كه من در جمهوری اسلامی از سربازی به سرداری رسیدم.

و این افتخار در جمهوری اسلامی ایران است كه هر فردی در هر پست و مسئولیتی و با هر عنوانی كه قرار می گیرد با علاقه و با اعتقاد وارد كار شود و عنوان پست و مسئولیت او را نفریبد و به استعدادهای فردی و توكل به خدا تكیه كند. به این دو عامل یعنی به اتكای به نفس و در عین حال اتكا به خداوند. یعنی هم متوكل باشد و هم خود ساخته و توصیه ام به جوان ها این است كه خود را بسازند، خود را آماده كنند و در هر بخشی از كارهای نظام كه احساس می كنند توانمندی دارند خودشان را مشغول كنند. مثل كار بزرگی كه شما در تبیان كردید ، ان شاء الله موفق باشید.

تبیان: جناب آقای باقری وقتی شما می خواستید مسیر زندگیتان را انتخاب كنید، راه های زیادی وجود داشت. چطور شد كه شما عرصه دیپلماسی را انتخاب كردید؟

هم به دلیل رشته تحصیلی ام كه تاریخ بود و هم به دلیل علاقمندی ام كه از دوران جوانی و پیش از انقلاب به مسائل سیاسی علاقه داشتم و اخبار دنیا را دنبال می كردم و چند بار هم به همین دلیل در مدرسه و دانشگاه اذیت شدم كه چرا این مسائل را دنبال می كنم.

مثلا" من در دانشكده حقوق كه تحصیل می كردم، رشته فرعی ام علوم سیاسی بود ( زمانی كه ما تحصیل می كردیم رشته فرعی و اصلی داشتیم . رشته اصلی من تاریخ بود و رشته فرعی ام علوم سیاسی بود) من یك مقاله ای تهیه كرده بودم برای یكی از دروسم . تحقیق من این بود كه چرا ما نفت را می فروشیم و پول حاصل از نفت را سلاح می خریم و در خلیج فارس برای حفظ منافع امریكایی ها به كار می بریم . اگر ما می بایست منافع امریكا در خلیج فارس را حفاظت و ژاندارمی كنیم ؛ قاعده اش این است كه به ما سلاح بدهند ، همانطور كه به پلیس و به محافظ سلاح می دهند و می گویند كه از فلان فرد حفاظت كن. چرا ما باید این سلاح را بخریم آن هم به قیمت پول نفت؟! سر همین موضوع مقداری اذیت شدم.

یا یك زمانی تحقیقی كرده بودم راجع به این كه ما وقتی نفت را می فروشیم، پول نفت را می دهیم لوازم آرایش می گیریم. این مطلب را به اعتبار تحقیقی كه كرده بودم به دست آورده بودم. آن روزها ، رژیم با شركت مارگارت تاتسو و شوآرتز آلمان قرارداد بسته بود كه لوازم آرایشی وارد می كرد و جالب بود كه ما نفت را می دادیم و در ازای آن لوازم آرایش می گرفتیم و من این موضوع را نقد كرده و سر كلاس هم خواندم كه ما اگر نفت می دهیم؛ باید در ازای آن دلار بگیریم، خب لوازم آرایش هم ممكن است هر كشوری به اندازه نیازش خریداری كند، اما چرا ما باید نفت بدهیم و در ازای آن لوازم آرایش بگیریم.

این ها صرفا مثال هایی است. البته انگیزه های شخصی هم برای مسائل سیاسی داشتم. خب در مورد سیاست داخلی هم همین طور بود. خیلی ها در مدرسه و دانشگاه فعال بودند، من هم جزو كسانی بودم كه كنار نبودم و لذا مسائل سیاسی اعم از سیاست داخلی و خارجی از دوران جوانی مورد توجه و علاقه من بود و برایم جذابیت داشت. رشته ام كه تاریخ بود و زمانی هم كه تاریخ درس می دادم بیشتر تاریخ اجتماعی و تاریخ سیاسی درس می دادم. علاقه ای به این بخش تاریخ داشتم و وقتی هم كه در مورد گذشته صحبت می كردم سعی می كردم آن را با شرایط روز وفق بدهم و مرتبط كنم. این انگیزه موجب شد كه اولین تشویق را كه خوب است كه به وزارت خارجه بروید و به شما می آید كه بتوانید در وزارت خارجه موفق بشوید را قبول كنم. البته تشویق هم ، تشویق یك دوست معمولی بود. من كسی را هم نداشتم كه به من كمك و راهنمایی كند ، من خودم وارد شدم، امتحان ورودی دادم. امتحان سختی هم بود، سوالات سختی از من پرسیده شد، از من مصاحبه حضوری كردند،  در مورد خانواده ام تحقیقات زیادی انجام گرفت، حتی در مورد وضعیت ظاهری و فكری همسرم.

و من خوشحال هستم كه خیلی به من سخت گرفتند تا من وارد این كار شوم و بعد هم چون توصیه ای نبود گفتند شما بروید به اداره افریقا و كارشناس آن بخش باشید. گو اینكه من باید با آفریقا شروع كنم و با آفریقا هم تمام كنم. چون الان هم به عنوان معاون عربی – آفریقایی در سال های پایانی كار من مشغول هستم.

می خواهم بگویم كه از وضعیتی كه من در این 25 سال داشتم ، خیلی راضی و خوشحال هستم و می بینید كه خیلی هم با علاقه از آن تعریف می كنم. همیشه ، هم به بچه های خودم و هم به جوان ها می گویم كه سعی كنید روی پای خود بایستید و به خدا توكل كنید.

تبیان: با توجه به اینكه قرار است این ویژه نامه در دهه فجر منتشر شود ، از میزان فعالیت های خودتان در دوران انقلاب همراه با حركت های دانشجویی و آن طیفی كه امام خط دهی آنرا به عهده داشتند برایمان بگوئید.

اگر بگویم كه هر وقت این سوالات پیش می آید من احساس شرمندگی می كنم، شما آنرا به حساب تواضع من نگذارید. واقعیت این است كه هر وقت این سوالات در مورد تلاش برای پیروزی انقلاب و حضور در جبهه های جنگ علیه صدام پیش می آید، من احساس شرمندگی می كنم ، اما خب با این مسائل بیگانه هم نبودم.

در روزهای آخر عمر رژیم شاه، گروه های مختلف از هر قشری فعال بودند كه ما هم جزو آنها بودیم . حضور در انجمن اسلامی دانشگاه و كار با چهره های سیاسی و انقلابی پیرو خط امام كه اكنون برخی از آنها در صحنه سیاسی كشور هستند كه یك وقتی با هم، هم كلاس هم بودیم، این فرصت را برای من پیش می آورد كه همگام با آنها بتوانم در بعضی فعالیت ها باشم. در روزهای آخرین رژیم گذشته من یادم هست كه به عنوان معلم كودكان تیز هوش تازه می خواستم استخدام شوم و یك معلم آمریكایی آمده بود برای معلمین تیز هوشان كلاس و بحث و درس داشت كه من با او بحثم شد و من را بیرون كردند و همان باعث شد كه بعضا هم كلاس های من كه بعدا معلمین همان سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان شدند بگویند كه فلانی انقلابی است. یعنی آن درگیری كه من با آن معلم امریكایی پیدا كردم و او مرا بیرون كرد مقدمه ای شد.

كه مورد توجه دوستان و همكلاس هایم قرار بگیرم. لذا وقتی فعالیت ها و راهپیمایی ها به اوج خودش رسید، این موضوع باعث شد كه من و چند تن دیگر سردمداران همكاران و دوستان دیگرمان باشیم.

یا در محله در تشویق و تحریك جوان ها و دوستانمان ، همان كاری كه خیلی از افراد در آن زمان داشتند من داشتم.

من باید یاد كنم از مرحوم حاج عبدالحمید ایروانی كه خیلی مشوق من بود. خدا رحمت كند این روحانی بزرگ را كه خیلی زود فوت شد. (مهدیه تهران بعد از انقلاب زیر نظر ایشان بود) و همین طور مرحوم لاری كه ایشان معلم من بود. ایشان و مرحوم ایروانی خیلی موثر بودند در اینكه من مقلد امام شوم. لذا من از هر دوی این عزیزان كه فوت شده اند لازم است یادی بكنم. از همان دوران دبیرستان این دو بزرگوار در اینكه من مقلد امام شوم و رساله امام را داشته باشم خیلی موثر بودند. یادم هست كه رساله امام را گاهی من زیر فرش  پنهان می كردم به دلیل اینكه گاهی دیگران پدر و مادرم را می ترساندند كه این بچه شلوغ است و مشكل ایجاد می كند، و آنها متعرض من می شدند. من هم رساله امام را زیر فرش پنهان می كردم.

می خواهم عرض كنم كه من متاسفانه كار بزرگی نكردم و خیلی عقب تر از دیگران بوده و هستم، اما خوشبختانه می توانم بگویم از همان دوران جوانی و نوجوانی بوی انقلاب و انقلابیون را از فاصله خیلی دور حس می كردم. با برخی شخصیت ها هم نزدیك شدم. زمان پیروزی انقلاب همانطور كه عرض كردم در سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان بودم. به دلیل همان سابقه بد، استخدام هم نشدم. بالاخره در 8/8/58 من استخدام این سازمان شدم.

یا در دوران سربازی در سال 54 كه به خدمت وظیفه اعزام شدم . به دلیل اینكه شب اول حضورم در پادگان مصادف با 13 رجب بود ، من در آسایشگاه سخنرانی كردم. من را بردند و چند روز تنبیه كردند. یا در ایام عاشورا در سنندج كه خدمت می كردم من هم سخنرانی كردم و هم نوحه خواندم. گاهی الان كه سخنرانی خودم در آن زمان را گوش می كنم، خودم تعجب می كنم كه این حرف ها را من سال 54 چطور نترسیدم و زدم. چون نوارش هنوز هست. من حرف های تندی در آن سخنرانی ها گفتم. بنابراین این زمینه خوشبختانه بود اما تكرار می كنم در مقابل كسانی كه در زندان ها بودند، شكنجه شدند و همه چیزشان را در اختیار امام و انقلاب قرار دادند ما كاری نكردیم و چیزی نبودیم.

امیدوارم كه خداوند به همه توفیق بدهد كه بتوانند به قول امام حسین(ع) آزاده و حر باشند و برای خدا همه چیزشان را ارائه بدهند. آن وقت اگر چنین شد خدا همه چیز به آنها می دهد. مثلاً خدا شجاعت را به هر كسی نداده است اما به امام حسین داده است. عنوان سالار شهیدانی را به هر كسی نداده است اما به امام حسین داده است و خیلی چیزهای دیگر دلیلش این است كه امام حسین همه چیزش را به خدا داده است.

خدا توفیق بدهد كه ما قطره ای از آنچه می گوئیم، بتوانیم در زندگی شخصیمان بكار ببریم و پیاده كنیم.

تبیان: با توجه به زمینه شغلی جنابعالی كه سیاست خارجی است، به نظر شما انقلاب اسلامی چه دست آوردهای سیاسی ای داشته است و چه تفاوت های فاحشی ایران قبل و بعد از انقلاب در عرصه سیاسی داشته است؟

سوال خوبی است و واقعاً نسل نو باید این مسائل را بدانند. البته اول باید ببینند چه قرار داشتیم. و در كجا و در چه مرحله ایی بوده ایم. مهمترین مسئله ای كه می توانم در پاسخ سوال شما بدهم استقلال ماست. واقعیت این بود كه ایران كه مستعمره نبود ولی عملاً استقلال هم نداشت به این معنا كه به طور مثال ما بچه هایی كه در تهران و در پایتخت زندگی می كردیم و دانشجو هم شده بودیم مقاله می نوشتیم، كار می كردیم هیچ وقت برای مجلس نماینده انتخاب نكردیم. چطور می شود یك دانشجوی تهرانی و یا حتی شهرستانی ؛ بیست و چند ساله هیچ وقت نتواند برود رای بدهد. من هیچ وقت رای ندادم یعنی كسی از من نخواست كه رای بدهم. پس این مجلس چگونه انتخاب می شد؟ خب این در مورد قانون گذاری در مملكت.

اینكه دولت، كابینه، وزراء با نظر نخست وزیر، با نظر رئیس كشور انتخاب شوند هیچ وقت اینطور نبود. اسناد متعددی در اسناد و كتاب های لانه جاسوسی وجود دارد كه می گوید: مثلاً سفیر فلان جا رفت با شاه ملاقات كرد و گفت فلان وزیر را بردار، آن فرد را نخست وزیر قرار بده و ...

هیچ وقت دولت و حاكمیت در انتخاب قوه مجریه نقش نداشت. یا مثلاً در مورد قوه قضائیه؛ آنچه كه تحت عنوان كاپیتولاسیون مطرح شد و امام سال 41 علیه این قضیه خروج كرد.

یعنی یك آمریكایی اگر در ایران مثلاً با اتومبیلش یك ایرانی را می كشت، قوه قضائیه حق نداشت او را محاكمه كند. باید می بردندش در كشور خودش او را محاكمه می كردند. یعنی این اختیار را از قوه قضائیه گرفته بودند كه حق نداشت خارجی را محاكمه كند.اینكه در زمینه نفت، نفت را ببرند و هر چه می خواهند به ما بدهند، سلاح و لوازم آرایش و ... پولی هم اگر احیاناً به ما می دادند به حساب های بانكی حاكمیت ریخته می شد و حالا اگر چیزی باقی ماند برای بودجه كشور مصرف می شد.

مستشارین خارجی در همه ارگان ها و به خصوص در ارتش بودند. امروز من خوب درك می كنم كه مستشاران خارجی در ارتش و در دولت یعنی چه؟ چون می روم بعضی كشورها و با همین چشمانم می بینم. در همین سفر اخیری كه رفته بودم به یكی از كشورها، ما با وزیر خارجه در منزلش مذاكره می كردیم، یك آقای آمریكایی به عنوان رئیس خدمات منزل او قدم می زد با یك لباس شیك، ما دیدیم بهش نمی خورد عرب باشد گفتند این آمریكایی است و رئیس خدمات منزل است و دفعه قبل هم كه آمده بودیم ایشان بود. او هم قدم می زد و وزیر جرات نداشت به او بگوید شما بروید در آشپزخانه یا در حیاط. او قدم می زد در راهرویی كه درهایش باز بود و صحبت های ما را می شنید و ما مذاكره می كردیم.

من یادم هست كه چند سال پیش، نزد رئیس یك كشوری رفتیم و اجلاس وزرای محیط زیست بود و چون رئیس محیط زیست كشور ما زبان نمی دانست من به عنوان مترجم همراهش به داخل سالن رفتم، یعنی این ملاقات فقط مربوط به روسای كشورها بود و كس دیگری نباید می رفت. رئیس كشور بود و فقط روسای كشورها بودند و به طور استثناء من و یك انگلیسی در كنار رئیس آن كشور نشسته بود. ابایی هم ندارند، كه ایشان مستشار محیط زیستی آن آقا است. یعنی امروز من به خوبی احساس می كنم كه ایران هم چون بزرگتر بوده، چون مهمتر بوده، حتماً مستشاران بیشتر و قوی تر و مهمتری در ایران بوده اند!

بنابراین همین یكی كافی نیست كه انقلاب اسلامی موجب شد كه در مجلس ما نماینده ای كه خودشان انتخاب می كنیم حرف بزند، در قوه قضائیه قاضی كه انتخاب می شود توسط رئیس قوه و رئیس قوه از طرف رهبر، او حكم كند. در دولت وزیری كه رئیس جمهور تعیین می كند و مجلس تایید می كند، او حرف بزند. این خیلی مهم است. الان وزارت نفت، نفتی كه می فروشد، مقدار مزدش و مقدار وجهش معلوم است كه به حساب كجا ریخته می شود، در وزارت خارجه به من معاون هیچ قدرتی در كره زمین حق ندارد دستور بدهد غیر از شخصیت های ما فوق من در نظام خودمان و حاكمیت خودمان.

اینگونه نبوده است كه در مقابل یك خارجی بنشینیم و از موضع قدرت حرف بزنیم، اصلا اینگونه نبوده است. ضعف و ذلت و خاری از سر و روی نظام و تشكیلات نظام می ریخته است.ارتشبدش در اختیار یك گروهبان و یا یك ستوان آمریكایی بوده است. یعنی یك گروهبان آمریكایی به یك تیمسار ایرانی دستور می داده است. این ها واقعیت هایی است كه فقط من و بزرگترهایی كه آن دوران را درك كرده اند نمی گوییم. اینها را اسناد می گوید. یك زمانی من در تركیه سفیر بودم و آنجا برای یكی از وزرا جلد سیزدهم اسناد لانه جاسوسی را باز كردم و خواندم كه ببیند كه خدمتی كه انقلاب به شما كرده یكی اش این است كه اینجا ما سند داریم كه مامور سیا در تركیه كه بوده است. (او هم سر تكان داد، خودش می دانست) كه فلان آقا مامور سیا در تركیه بوده است و این كارها را علیه شما می كرده است. چون ایران مركزیت داشته است برای آمریكا، از طریق سفارت آمریكا در ایران اطراف را هم كنترل می كردند، لذا در اسناد لانه جاسوسی بود كه مامور سیا در تركیه چه كسی است و او موظف است هر روز یا در هر هفته چند بار به مامور درتهران كه رئیس او هم هست گزارش دهد.

وقتی شهید رجایی را ترور كردند، جالب بود كه 40 ساعت كسی به ما تسلیت نگفت. یعنی همه فكر می كردند. انقلاب تمام شد.

ببینید خدمتی كه انقلاب اسلامی كرد نه تنها به ایران بود؛ بلكه به كشورهای اطراف به لحاظ نشان دادن چهره آمریكایی ها و اروپایی ها در به زنجیر كشیدن و تحقیر كردن كشورها نیز خدمت كرد.

این یك حركت بسیار بزرگ است.از این موارد زیاد می توان گفت. اما خلاصه اینكه همانطور كه در قرآن هم داریم عزت مربوط به خدا و پیامبر و مومنین است و این عزت را از مردم ما گرفته بودند.

چند وقت پیش در یك اجلاس در بحرین بودم از طرف دولت من رفته بودم و قرار بود در سطح من شركت شود نه اینكه من همتای آنها بودم . در آنجا وزیر دفاع انگلیس با من محاجّه می كرد. من پشت تریبون بودم و ایشان به عنوان سوال كننده بلند شده بود كه ایشان باید به سوالات من جواب بدهد محاجّه ای كه من با او كردم خیلی تند بود. بعد از سخنرانی ها عده ای می آیند جلو و در مورد سخنرانی صحبت می كنند كه خوب بود و یا ... . چند نفری كه مربوط به كشورهای مختلف بودند به من گفتند ضمن اینكه خوب جواب دادی ما داشتیم فكر می كردیم كه فرق شما ایرانیان با ما دراین است كه ما هم این صحبت هایی كه شما می كنید بلدیم اما ما جرات نمی كنیم این حرفها را بزنیم. تو چطور جرات می كنی به وزیر دفاع انگلیس چنین حرف هایی بزنی.

ببینید این چیزها را چه كسی به ما داده است اینها را انقلاب به ما داده. اینها آموزش هایی است كه امام به ما داده است. خون شهدا به ما داده است كه ما در مقابل چنین كسانی با جرات حرف بزنیم.

در حالی كه بعضی ازاین نماینده های كشورها حتی در مقابل آنها نمی توانند جز با فروتنی و تواضع بایستند، چه برسد به اینكه بخواهند حرفی به آنها بزنند.

این روحیه را انقلاب به ما داده است.

در هر حال غیر از سیاست، در زمینه های اقتصادی پیشرفت هایی داشتیم ، آمریكایی ها به ایران گفته بودند شماها برنج نكارید، برنج كاری كار سختی است، ما برنج به شما می دهیم بنابراین در همه خانه ها، حتی خانه فقرا برنج آمریكایی به وفور و بسیار زیاد بود؛ كیلویی 7 تومان در همه جا پیدا می شد. نتیجه چه شد، تمام كشتزارهای برنج ما، كه یكی از مطبوع ترین برنج های دنیاست به لحاظ طعم و بو و پخت كه ما الان وقتی می خواهیم به سفرای خارجی هدیه بدهیم، برنج هدیه می دهیم، از بین رفت.

و سالهای سال كاشت برنج درایران فراموش شد و مقدار كمی تولید می شد. اینها می خواستند ما برای غذا و خوردن هم دستمان را جلویشان دراز كنیم.

گفتند كه برای چه می خواهید گندم بكارید، ما از آرژانتین و استرالیا می خواهیم كه به شما گندم بدهد.اما انقلاب اسلامی موجب شد كه ما در این زمینه ها هم به خودكفایی برسیم.اگرچه طول كشید اما بالاخره دو سال پیش شنیدیم كه ما به خودكفایی گندم رسیدیم.

یعنی ایران ده میلیون تن نیاز به گندم دارد، همین مقدار یا 14 میلیون تن تولید می كند. خود اینكه انسان از نظر غذا و قوتش دستش را جلوی آمریكایی یا دیگری دراز نكند چقدر مایه عزت است. چقدر خوب است كه غذای خودمان را خودمان تولید كنیم.

در این زمنیه ها خیلی می توان صحبت كرد. اصلاً من از كجای آن بگویم. بنابراین با یك مورد دیگر پاسخم را خاتمه می دهم. امروز به ما می گویند شما برای چه می خواهید انرژی هسته ای داشته باشید، ما این را به شما می دهیم، شما بدنبال سوخت نروید، چه فرقی دارد هسته ای امروز با برنج و گندم آن روز! همانطور كه گندم یك كالای استراتژیك برای ماست؛ سوخت بدن جامعه ما را تامین می كند و ما باید خودمان آنرا داشته باشیم تا دستمان را دراز نكنیم. امروز هم موضوع هسته ای برای ما مثل گندم است.امروز هم به ما پیشنهاد می دهند كه حالا شما بیش از اندازه مقاومت نكن و فشار نیاور، یك راه حل اینست كه ما به شما سوخت می دهیم. چرا می خواهید بروید دنبال تولید و اینهمه تحمل فشار؟! این دقیقاً مثل همین است كه به ما بگویند برنج و گندم نكارید. بنابراین در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی اینگونه عرض كنم كه شرف و حیثیت و آبرو را انقلاب در زمینه های مختلفی برای كشور فراهم كرده است.

چه زمانی به ما اجازه می دادند كه ما اتومبیل بسازیم، تانك بسازیم. تفنگ و هلی كوپتر و سد بسازیم. خب امروز ما این تولیدات را نه تنها در داخل كشور كه در خارج كشور هم داریم.

من در سوریه سفیر بودم ، برای دوستان سوری ما سد می سازیم و پول هم می گیریم، مجانی كار نمی كنیم الان كارخانه اتومبیل سمند را در آنجا زدیم، كارخانه سیمان آنجا می زنیم و برای همه آنها هم پول می گیریم، یعنی صنعتمان را به بیرون كشور بردیم. الان در حوزه كاری من در سنگال این كار شده است.

چه زمانی به ما اجازه می دادند كه ما در داخل كشور خودمان اینكارها را انجام دهیم، چه برسد به اینكه در خارج این كارها را انجام دهیم.

در زمینه های مختلف صنعت، صنعت فولاد و غیره، خیلی كار شده و به نظرم در سالگرد انقلاب حتماً وزارت خانه های مختلف هر كدام می آیند و توضیح می دهند كه چه كارهایی انجام شده است و در زمینه سیاست خارجی استقلال مهمترین دستاورد انقلاب است و اینكه دنیا یك توجه ویژه به ایران كرده است.الان دنیا با نام ایران یاد خاویار و پسته نمی افتد. البته كه خاویار و پسته و فرش ایران معروف است، اما الان ایران را به عنوان یك كشور مستقل، شجاع و تاثیرگذار می شناسند. آنچه كه شما اكنون در لبنان و عراق و فلسطین می بینید، حاصل همین عزتی است كه جمهوری اسلامی پیدا كرده و به مسلمان ها داده است. خب به طور قطع در برابرش یكسری تهدیدات و مقاومت هایی هم هست و ان شاءالله در این نبردی كه به وجود آمده جمهوری اسلامی پیروز می شود.

تبیان: دغدغه ای كه اكنون خیلی از افراد جامعه و كاربران ما نیز دارند، بحث شرایط فعلی كشور در عرصه بین المللی به طور عام و بحث پرونده هسته ای به طور خاص است. ما می خواهیم بدانیم كه اكنون ما در چه مرحله ای هستیم و فارغ از این جوسازی هایی كه رسانه های بیگانه می كنند، شرایط فعلی چگونه است و راه برون رفت از این چالش چیست؟

ما به دلیل نیازهایی كه در كشورمان هست و در آینده این نیازها زیاد خواهد شد، چاره ای جز اینكه كشور را به سوی هسته ای شدن در عرصه انرژی ببیریم، نداریم. خود اینهایی كه به ما ایرادی می گیرند كه شما منابع مهم نفتی دارید پس انرژی هسته ای نمی خواهید، خودشان بزرگترین نیروگاه های هسته ای جهان را در اختیار دارند. مثلاً آمریكا و روسیه، بزرگترین تولید كنندگان نفت در جهان هستند اما می بینیم كه از سال های بسیار دور آنها به فكر انرژی هسته ای بودند و امروز هم به عنوان قدرت های هسته ای و اتمی مطرح هستند، نه تنها خودشان هسته ای شدند بلكه بمب اتم هم ساختند.

ما هیچ راهی جز ا طی این مسیر نداریم. به هر حال روزی این انرژی فسیلی خاتمه پیدا می كند و یا جایگزینی بهتر از هسته ای نداریم و اطلاع دارید كه در زمینه های مختلف پزشكی و علمی و صنعتی قابل استفاده است و ضرورت رسیدن به این قدرت را ما داریم. طبیعی است كه عكس العمل هایی را به همراه داشته باشد و همانطور كه اطلاع دارید در مقابل ما صف كشیده اند كه ایران قدرتمند نشود. واقعیت هم این نیست كه آنها می ترسند كه ایران بمب اتم بسازند. مسئله صرفاً سیاسی است. بالاخره 27 سال است كه مردم دنیا با ایران و این كشور اسلامی آشنا شدند و خیلی هم به ما علاقمند هستند. هر جای دنیا كه شما می روید برخلاف تبلیغاتی كه هست ملت ها  ایران و انقلاب را دوست دارند.

حال بایست ایران الگو نشود! مسئله این است!

ما هیچ راهی جز ایستادگی در برابر قضیه هسته ای نداریم. یك قدم عقب بیاییم آنها ده قدم می آیند جلو. فكر نكینم كه اگر عقب نشینی كنیم مشكل حل می شود.

آمریكایی ها اول سعی كردند كه انقلاب را نگذارند شكل بگیرد، موفق نشدند و علی رغم تلاشی كه كردند انقلاب پیروز شد. بعد فوری تلاش كردند انقلاب را از بین ببرند، اقداماتی كه آن روزها كردند، بوسیله جریانات سیاسی و قومیت ها و اختلافات داخلی و گروهك منافقین. ترورها، ترور ائمه جمعه ، شخصیت ها، نخست وزیر ، رئیس جمهور، همه این تلاش ها را انجام دادند تا این انقلاب نوپا را از بین ببرند. وقتی شهید رجایی را ترور كردند، جالب بود كه 40 ساعت كسی به ما تسلیت نگفت. یعنی همه فكر می كردند. انقلاب تمام شد. حتی دوستان اطراف ما احتیاط می كردند به ما تسلیت بگویند، فكر می كردند كه الان رژیم عوض می شود و اگر تسلیت بگویند بعداً آمریكایی ها به آنها معترض می شوند یا رژیم جدید ایران بعداً رابطه اش با آنها خراب می شود. اینقدر باورشان بود كه كار تمام شد.

جنگ را هم برای همین به راه انداختند، دیدند با جنگ هم نتوانستند انقلاب ایران را از بین ببرند. حال چند سالی است كه می گویند سعی كنیم در داخل خودش این انقلاب را كنترل كنیم و نگذاریم از مرزهایش بیرون برود. اما در این سیاست هم موفق نبودند و انقلاب اسلامی آنسوی مرزها را هم تسخیر كرده است. الان می گویند لااقل نگذاریم الگو شود، هر كسی در هر كشور دور و نزدیك به ایران؛ كشور اسلامی یا غیر اسلامی می تواند فكر كند كه ایران انقلاب كرد، آزاد شد موفق شد و امروز هم یك قدرت شده است. پس ما هم می توانیم، یعنی فلان كشور فكر می كند كه ما هم امكاناتش را داریم، جوان هایمان هم هستند، پس ما چرا اینكار را نكنیم.

ببینید در زمینه فیلم سازی چقدر جلو رفتند، در زمینه صنعت چقدر جلو رفتند، در زمینه المپیادها چقدر جلو رفتند. در زمینه هسته ای چقدر پیش رفتند ، پس ما هم می توانیم.

پس با چنین استدلالی باید نگذارند این اتفاق در ایران بیفتد كه در نهایت كشورهای دیگر به این نتیجه برسد كه بگوید اینكه ایران بود و نفت داشت و قدرت داشت و امام خمینی داشت و جمعیت اینچنینی داشت و انقلابی بود، آخرش این است پس بنشین سرجایت و لازم نیست قیام كنی. این را می خواهند به وجود آورند. بنابراین در هر زمینه ای می خواهند ما را محدود كنند از جمله ما در زمینه هسته ای برای خیلی كشورها الگو نشویم. لذا آمدند و فشار به ما می آورند كه ما دست برداریم و آمدند برای ما قطعنامه صادر كردند. این چیز خوبی نیست ما هم راضی نیستیم و به عنوان یك عضو وزارت خارجه می فهمیم كه صدور قطعنامه كار سنگینی است و دلمان نمی خواست قطعنامه بگیریم. الان هم تهدید می شویم به اینكه قطعنامه دیگری صادر كنند. البته واقعیت این است كه ما از اینكه دو تا قطعنامه تا به حال گرفتیم ناراحتیم، اما از این قطعنامه ها قبلاً هم به ما داده اند. الان ممكن است بگویند كه شما معاملات و كارهای بانكیتان با برخی كشورها محدود می شود. بعضی سفرهایتان محدود می شود از این حد كه بیشتر نمی روند و نمی توانند جلوتر بروند. ما این محدودیت ها را زمان جنگ هم داشتیم. ما به این فشارها عادت داریم. ببینید گفتم 1- مایل نبودیم . 2- الان كه شده خوشحال نیستیم اما. 3- عزا هم نگرفته ایم. چون آن روزی كه ما با تمام قوا با اینها می جنگیدیم، صدام عروسك اینها بود پشت صدام همه كسانی بودند كه به او كمك می كردند و عضو این ماشین جنگی بودند و ما با اینها می جنگیدیم و همه چیزمان را در صحنه برده بودیم، محاصره هم بودیم، جنس هم به ما نمی فروختند، تبلیغات هم علیه ما می كردند اما الان جنگ كه نداریم شرایط اقتصادیمان هم بهتر از زمان جنگ است. ضمن اینكه از این وضع خرسند نیستیم. اما عاجز هم نیستیم و عزا هم نگرفته ایم. ما باید بایستیم، تصمیم نظام هم این بود، ما هیچ راهی جز ایستادگی در برابر قضیه هسته ای نداریم. یك قدم عقب بیاییم آنها ده قدم می آیند جلو. فكر نكینم كه اگر عقب نشینی كنیم مشكل حل می شود مثل اینكه اخیراً یكی از اساتید دانشگاه یك مقاله ای نوشته است كه"ایران بماند یا هسته ای بشویم"آن آقای استاد دانشگاه كه قبلاً هم متاسفانه حرف ها و نوشته های دل خالی كننده جوانان كم نزده است. ایشان بداند و بشنود این حرف من را، امروز كه شما می گوئید كه به خاطر اینكه ایران بماند پس دست برداریم از مسئله هسته ای شدن، بدان فردا می آیند و می گویند تو برای چه هلی كوپتر می سازی؟ تو حق نداری كه در زمینه مخابرات فلان كار فیبر نوری را انجام دهی، این با فلان ماده مغایرت دارد. در یك كلمه به ما خواهند گفت تو چرخ گوشت درست كن، جارو برقی درست كن، اما بیش از این حق نداری. بنابراین ما به دنیا گفتیم و می گوئیم كه شما اگر از ما اطمینان می خواهید ما به شما اطمینان می دهیم. البته ممكن است تبلیغات رسانه های خارجی بر مردم داخل هم اثر بگذارد مثل شایعات اخیر كه در مورد مسئولین بلند مرتبه مملكت بود كه مریض هستند و حالشان بد است و هر روز یك مسئله ای را می گویند و اثر می گذارند كه حتی حرف من را مبنی بر اینكه من دیروز دیدمشان قبول نمی كنند. بنابراین بمب باران تبلیغات ممكن است روی مردم اثر بگذارد. اما اندیشمندان و صاحب نظران ما بدانند كه اگر ما در موضوع هسته ای كوتاه بیاییم حتماً در همه اركان جامعه حتی در تحقیقات دانشگاهی ما هم دخالت می كنند. حتی خواهند گفت در دانشگاه امیركبیر كارهای خلافی انجام می شود و یا فلان فرمول شیمیایی را نباید بدست آورید پس ما باید یك نفر در دانشگاه شما مستقر كنیم تا شما را كنترل كند همان روش های قدیم به سبك جدید عزت ما را مخدوش می كند. لذا ما باید بایستیم، تجربه هم نشان داده است كه اگر ایستادیم بردیم. شما ببینید یك سگ هاری نشسته شما اگر دیدی او به سمتت نیم خیز شد و شما فرار كردی دنبالت می كند و آنقدر دنبالت می كند تا پایت را بگیرد ولی اگر شما ایستادی و به خصوص یك سنگ هم برداشتی، حال سنگ یعنی قدرت، یعنی انرژی هسته ای، اهرم های سیاسی و از این نوع، نمی گویم سگ می ترسد، نه سگ هار از آدم نمی ترسد اما ملاحظه پیدا می كند. دیپلماسی ما اینجا شروع می شود.

ما باید هنر دیپلماسیمان را بكار بگیریم، از ملاحظه سگ هار كه به ما نمی پرد استفاده كنیم و روابطمان را تنظیم كنیم. لذا تردید نكنید كه امریكا و اسرائیل سگ هار هستند. ما مجبوریم كه این سگ هار را كنترل كنیم و از ملاحظه اش، از احساس نگرانیش بهره برداری كنیم جز این هیچ چاره ای نداریم.

تبیان: از اینكه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید و در شرایط حساس فعلی فرصتی را به سایت تبیان دادید متشكریم.

من هم خوشحال شدم ، ان شاءالله موفق باشید.


لینك مطالب مرتبط:

سختی‌های مبارزه از زبان رهبری

مصاحبه خواندنی با یار دیرین رهبری

عبور از دریای آتش و خون!

ناگفته هایی از زنان و زندان

موزه عبرت به روایت تصویر 1

آن روزها چه شد ؟

گذر از رنج‌ها