تبیان، دستیار زندگی
(1) انقلاب اسلامی حرکتی بی نظیر و شکوهمند بود که موفق شد ضمن سرنگون ساختن رژیمی وابسته، خود به تأسیس نظام حکومتی نایل شود. عوامل متعددی در سقوط رژیم پهلوی تأثیر داشت که از جمله مهم ترین آنها می توان به وابستگی، انحر...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا انقلاب؛ چرا سقوط شاه؟ (1)


انقلاب اسلامی حرکتی بی نظیر و شکوهمند بود که موفق شد ضمن سرنگون ساختن رژیمی وابسته، خود به تأسیس نظام حکومتی نایل شود.

عوامل متعددی در سقوط رژیم پهلوی تأثیر داشت که از جمله مهم ترین آنها می توان به وابستگی، انحراف دینی و فساد اقتصادی و اخلاقی آن رژیم اشاره کرد.

مقاله حاضر به اختصار به برررسی نقش این عوامل در سقوط رژیم پهلوی می پردازد.

دستگاه پهلوی از معدود حکومت هایی بود که توسط بیگانگان در ایران پایه گذاری و تثبیت شد. همین امر، از ابتدا رژیم را که فاقد مشروعیت و پایگاه داخلی بود در تعارض با مردم قرار داد.

با فروپاشی امپراتوری روسیه و عثمانی در واپسین سال های جنگ جهانی اول، انگلستان خود را یکه تاز عرصه ی استعمارگری یافت و مصمم شد جهان و خاورمیانه را براساس مطامع خود اداره کند. در فضای جدید بین المللی طرح مهاجرت یهودیان به فلسطین و تأسیس دولتی یهودی، به علاوه طرح اشغال بین النهرین و کنترل کامل ایران از طریق مستعمره ساختن و یا روی کار آوردن دولتی وابسته و مقتدر، حلقه ای از زنجیره اقدامات انگلستان برای این منظور بود لذا با شکست قرارداد 1919 طرح روی کار آوردن چهره های وابسته با سرعت و جدیت به اجرا درآمد. به این ترتیب، تلاش برای یافتن فردی مناسب برای رهبری کودتا و دولت دست نشانده آغاز شد.

گره خوردن منافع شخصی شاه با منافع امریکا وضعیتی را پیش آورده بود که تمامی مسائل داخلی ایران را تحت الشعاع خود قرار می داد.

از میان تمام گزینه ها قزاق قدرت طلب بی هویتی به نام رضا میرپنج که با همکاری اردشیرجی و عین الملک هویدا (از چهره های شاخص بهائیان در ایران) به طراحان اصلی کودتا معرفی شده بود، به عنوان دیکتاتور ایران انتخاب شد. او با همکاری سفارت انگلستان و عوامل داخلی آن ابتدا در راس قوای نظامی کودتا و اندکی بعد، به عنوان چهره شاخص کودتاگران که مسئولیت کودتا را می پذیرفت، تعیین شد و به تدریج با خلع قاجاریه از سلطنت و صعود رضاخان بر تخت پادشاهی ایران، سلسله ای در ایران حاکمیت یافت که مشروعیت خود را از بیگانگان می گرفت.

پهلوی اول به آیرونساید و اردشیرجی قول داده بود که کاری بدون اجازه آنان انجام ندهد. وی که بنا بود به نام ایرانی و ایرانیت تحقق دهنده اهداف بیگانگان باشد ضمن اعتراف به این که انگلیسی ها او را بر سر کار آورده اند، تلاش داشت وانمود کند که پس از آن به وطن خود خدمت نموده است. نمونه ای از اقدامات او عبارتند از سرکوب آزادی های سیاسی، تعطیلی مشروطیت، فرمایشی کردن مجلس شورای ملی، سرکوبی ایلات و عشایر، تعطیلی مطبوعات، غارت اموال و املاک مردم، غارت منابع نفتی و مراتع کشور، هجوم به مبانی و شعائر دینی با اجرای قانون کشف حجاب و منع عزاداری، تحت فشار گذاشتن کانون های فرهنگی دینی، ترویج باستانگرایی، ترویج هرزگی و بی بند و باری، قتل های سیاسی و...

استعفا و تبعید دیکتاتور که به منظور خام کردن مردم و آماده ساختن آنها برای پذیرش اشغال کشور صورت گرفت؛ می توانست سرآغازی باشد بر اعتلای مجدد ایران اسلامی ولی با ترفند استعمار و امپریالیسم سرخ و سیاه و با تفویض سلطنت به محمدرضا پهلوی از سوی آنان، روند وابستگی حاکمیت به بیگانگان نه تنها قطع نشد بلکه پیچیدگی های آن نیز فزونی یافت.

شاه جدید در آغاز راه از هر نوع اقدامی که در انظار عمومی بیانگر روحیات استبدادی باشد پرهیز می کرد. نزدیکی و گفتگو با مخالفان سیاسی به همراه اقداماتی نظیر بازگرداند املاک غصب شده توسط رضاخان به دولت، آزادی نسبی مطبوعات، احزاب و... این گمان را در برخی پدید آورده بود که فرزند رضاخان با توجه به تجربه سلطنت پدر طریق مردمی خواهد پویید.

زمینه سازی های امریکا برای نفوذ در ایران از 1332 تا ابتدای دهه چهل، جایگاهی ویژه به آن کشور در تحولات ایران داد؛ تا جایی که خواستار ایجاد تغییرات گسترده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در ایران گردید.

به رغم این تصور و مناسب نبودن شرایط برای اعاده دیکتاتوری، شاه در آذرماه 1321 با اصرار بر برکناری احمد قوام و روی کار آوردن دولتی نظامی سعی داشت امور را تحت کنترل خود در آورد. هر چند، این اقدام با مخالفت سر ریدر بولارد، وزیر مختار انگلستان در ایران ناکام ماند. اما او با تأکید بر این که دموکراسی برای مردم ایران زود است، مترصد فرصت هایی برای جلب نظر اشغالگران به نفع استقرار مجدد دیکتاتوری فردی در ایران بود. برخی از مأموران امریکایی هم همنوا با شاه اظهار می داشتند: «ایران کودک خردسالی است که نیاز به یک دست قوی برای حکومت کردن دارد.»

همراهی و همکاری بیگانگان تنها راه رسیدن شاه به خواسته های خود بود و در این میان، امریکا بیشترین همنوایی را با او داشت. موقعیت استراتژیک ایران، وجود منابع غنی و نیز همسایگی با شوروی، امریکایی ها را متقاعد کرده بود حضور جدی تری در ایران داشته باشند. براساس گزارش طراحان نظامی امریکا، با توجه به موقعیت استراتژیک ایران و اهمیت بین المللی این کشور «سوای هر گونه دلایل عاطفی و حتی اصول دموکراتیک که بسیار با ارزش است. ایالات متحده ناچار است در ایران منافع دائمی داشته باشند.»

تشکیل مجلس مؤسسان در اردیبهشت 1328 و تغییر چند اصل از قانون اساسی، قدرت شاه را عملاً افزایش داد. او با شرکت در جلسات دولت، اختیارات نخست وزیر را کاهش داد و در جزئی ترین امور نیز دخالت می کرد.

طوفان ملی شدن صنعتی نفت، جدی ترین مانع در مقابل رسیدن به قدرت مطلقه توسط شاه بود که به طور موقت تمام برنامه های وی را متوقف ساخت. روی کار آمدن دکتر مصدق با پشتیبانی آیت الله کاشانی. مجلس و مردم، شاه را به کنج دربار راند و از او موجود ضعیفی ساخت که توان دفاع از خود را نیز نداشت. شاه سال های ملی شدن نفت را بدترین سال های زندگی خود به حساب می آورد و آن را از سال های اشغال ایران نیز بدتر می دانست. اشرف پهلوی اندکی پس از کودتای 28 مرداد درخصوص آن سالهای می نویسد: «قبل از هر چیز باید به شما تبریک بگویم که بالاخره بعد از دو سال سختی و بیچارگی در ظل عنایات پروردگار روزگار سیاه ما روشن شد...

در جریان کودتای 28 مرداد، امریکا و انگلیس به این نتیجه رسیده بودند که برای شکست نهضت ملی کردن نفت، شاه می بایست شخصاً وارد میدان شود. لوی هندرسن، سفیر امریکا در ایران هنگام تسلیم اعتبار نامه جدید خود به شاه از سوی چرچیل و آیزنهاور به او تذکر داد که: گذشته ها گذشته ولی از این پس دیگر یا شاه بایستی برای سرنگونی مصدق خود شخصاً وارد عمل و مبارزه گردد و یا اگر مانند گذشته بخواهد با تردید و ترس و تعلل وقت بگذارند باید توجه داشته باشد که [شخص] دیگری به حکم اضطرار برای این کار برگزیده خواهد شد و در این صورت چه بسا که مقام سلطنت به خطر افتاده و دنیای غرب نیز نتواند قدمی به نفع شاه بردارد این پیام هم متضمن تهدید بود و هم فرصتی بود برای شاه که از انزوا خارج شده و به کمک بیگانگان یک بار دیگر خود را در راس امور ببیند. این معامله ای بود که بهای آن با اسارت ملت ایران و غارت منابع کشور پرداخت می شد.

با موفقیت کودتاگران در سرکوب نهضت ملی شدن نفت، دوران طلایی دیکتاتوری محمدرضا پهلوی آغاز شد. وی که تاج و تختش را مدیون بیگانگان می دانست. چهار روز پس از کودتا به کرمیت روزولت اظهار می دارد: «من تاج و تختم را از برکت خداوند، ملتم، ارتشم و شما دارم.» وی همچنین در جمع نمایندگان کنسرسیوم اظهار داشت: «هم حکومت ایالات متحده و هم حکومت بریتانیا به من تضمین داده اند که معامله منصفانه ای خواهد بود و از حفظ و بقای رهبری من حمایت خواهند کرد.»

در پس کودتای 28 مرداد، امریکا شاه را وامدار خود ساخته بود و مزد این کمک، مشارکت امریکایی ها در نفت و سیاست ایران بود که به سرعت گسترش یافت. آلن دالس، رئیس سازمان سیا در زمان کودتا صراحاتاً در برابر کنگره امریکا اظهار داشت که «من کودتای 28 مرداد را اجرا کردم. شاه را به ایران برگرداندم. علی امینی را بر مسند نخست وزیری نشاندم.»

زمینه سازی های امریکا برای نفوذ در ایران از 1332 تا ابتدای دهه چهل، جایگاهی ویژه به آن کشور در تحولات ایران داد؛ تا جایی که خواستار ایجاد تغییرات گسترده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در ایران گردید. وابستگی عمیق محمدرضا پهلوی به آنها نیز رژیم پهلوی را در مسیر بی بازگشت مقابله با فرهنگ و سنت های بومی و دینی قرار داده و شتابان، به سمت نابودی ایران پیش می برد. طرح انجمن های ایالتی و ولایتی، آزادی زنان، انقلاب سفید، کاپیتولاسیون، هجوم به مبانی ارزشی و دینی و هنجارهای اجتماعی، نابودی اقتصاد سنتی ایران و... اقداماتی همه جانبه برای غربی کردن جامعه ایران بود که با واکنش مردم متدین به رهبری علمای اسلام مواجه شد. در این تهاجم نیز شاه دلگرم به حمایت و پشتیبانی امریکا بود. اولین تلگراف پس از برگزاری رفراندوم مربوط به انقلاب سفید در بهمن 1341 از سوی کندی به شاه مخابره شد محمدرضا پهلوی در پاسخ به وی نوشت: «یقین دارم که ما در اجرای طرح های اجتماعی-اقتصادی خودمان می توانیم به حسن نیت دوستان امریکایی خویش اطمینان داشته باشیم.»

با خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس و تسلیح ارتش، شاه نقش ژاندارم منطقه را بر عهده گرفت و با مداخله در امور سایر کشورها به ماشین نظامی امریکا در منطقه تبدیل گردید و در مسائل منطقه ای و بین المللی به ایفای نقش به نفع ایالات متحده پرداخت.

طوفان ملی شدن صنعتی نفت، جدی ترین مانع در مقابل رسیدن به قدرت مطلقه توسط شاه بود که به طور موقت تمام برنامه های وی را متوقف ساخت.

گره خوردن منافع شخصی شاه با منافع امریکا وضعیتی را پیش آورده بود که تمامی مسائل داخلی ایران را تحت الشعاع خود قرار می داد. ابوالحسن ابتهاج در این زمینه اظهار می دارد: «زمانی یکی از مقامات بلندپایه ایران اتخاذ خط مشی جدیدی را پیشنهاد کرد که کاملاً به مسائل داخلی ایران مربوط می شد [شاه پرسید] آیا فکر می کنید امریکایی ها این طرح را بپذیرند.»

علم نیز در خاطرات خود درخصوص برنامه توسعه پنج ساله کشور می نویسد: ناهار در تخت جمشید در کنار شاه نشسته بودم. گفتم برنامه توسعه پنج ساله آینده مراحل نهایی را گذراند و انتخاب نیکسون اکنون به آن معنی است که برنامه سیاسی چهار سال از پنج سال کاملاً روشن است. شاه با سر تایید کرد.

منبع: ویژه نامه ایام

لینک مطالب مرتبط:

بیانات امام خمینی در بهشت زهرا سال 57

مرغ دل من

گذر از رنج‌ها

آن روزها چه شد ؟

ناکامی «سیا» در ایران جدی بود

رژه افسران نیروی هوایی با شاخه های گل