تبیان، دستیار زندگی
یکی بود یکی نبود در سال های نه خیلی دور در جنگلی زیبا و سرسبز روباهی تنها و بدون دوست زندگی می کرد. هیچ کس او را دوست نداشت تا این که......
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روباه تنها

یکی بود یکی نبود در سال های نه خیلی دور در جنگلی زیبا و سرسبز روباهی تنها و بدون دوست زندگی می کرد. هیچ کس او را دوست نداشت و با روباه کوچولو دوست نمی شد.اسم روباه قصه ما روباهک بود. روباهک بسیار مهربان بودو همه حیوانات جنگل را دوست داشت.

شهرزاد فراهانی-کودک ونوجوان تبیان

روباه تنها

روباهک دوست داشت به همه مخصوصا حیوانات پیر کمک کند. ولی یه مشکل بزرگ داشت ،هر چیزی را که از کسی می شنید برای همه تعریف می کرد.مثلا چند روز  پیش راز خرگوشی و برای جغد تعریف کرده بود وخرگوشی با گریه با روباهک قهر کرده بود.

 و همین طور راز خرس مهربون و برای زرافه پیر تعریف کرده بود و یه عالمه کارهای بد انجام داده  بود . حالا همه روباهک و شناخته بودند و هیچ کس دوست نداشت باهاش دوست باشه و حرفای دلش و بهش بزنه. روباهک تنها شده بود تا این که تصمیم گرفت پیش فیل دانا برود و از فیل کمک بگیرد،چون فیل از همه داناتر بود.

پس نزد فیل رفت .فیل با این که تمام ماجرا را می دانست ولی منتظر بود خود روباهک از کارش پشیمون بشه .وقتی روباهک همه ماجرا را برای فیل دانا تعریف کرد فیل دانا گفت:دوست داری راز هایی که به من گفتی و برای همه تعریف کنم؟ روباهک گفت:نه. اون موقع آبروم پیش همه دوستام می ره.فیل دانا به روباه گفت:تو از این که من حرفای تورو پیش دوستات بزنم ناراحت می شی ولی تو راحت آبروی دوستات و بردی راز هایی که به تو گفنندو برا ی همه تعریف کردی . به حیوانات جنگل حق بده از دستت ناراحت باشن. روباهک رفت و یک عالمه فکر کرد و متوجه شد که چه اشتباه بزرگی کرده و چه قدر دوستای مهربونش و ناراحت کرده.

 فردا صبح با فیل دانا به جنگل رفتند و روباهک از همه معذرت خواست و آقا فیل هم به حیوانات گفت: روباهک از کارهایی که کرده پشیمون شده و از این به بعد دوست خوبی برای شما  می شه. حیوانات دور روباهک حلقه زدند و با هاش دوست شدند . از آن روز روباه قصه ما دیگر تنها نبود و یاد گرفت باید هر حرفی را هر جا نزند.

روباه تنها

koodak@tebyan.com

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.