تبیان، دستیار زندگی
رفتار و یا مسأله كنونی باید به حدی زجرآور و غیرقابل تحمل شده باشد كه انسان تصمیم به تغییر بگیرد. گاهی وقتها افراد از مشكلات به تنگ آمده و دیگر قادر به تحمل آنها نیستند ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قدرت بی پایان ذهنتان(3)

قدرت بی پایان ذهنتان(3)

شرایط موردنیاز برای ایجاد تغییر

-1 رفتار و یا مسأله كنونی باید به حدی زجرآور و غیرقابل تحمل شده باشد كه انسان تصمیم به تغییر بگیرد.
گاهی وقتها افراد از مشكلات به تنگ آمده و دیگر قادر به تحمل آنها نیستند, در این لحظه است كه آن ها به یكباره تصمیم می گیرند كه تغییر كنند.

-2 فرد از دیدگاه دیگری به مسأله خود نگاه كند.
كسی كه می خواهد تغییر كند باید از دید شخص دیگری به خودش و مسأله ای كه وجود دارد نگاه كند و اگر این اتفاق بیافتد دراین صورت شرط دوم برای تغییر برقرار شده است.

-3 فرد باید بداند كه اگر تغییر كند به چه كسی تبدیل خواهد شد.( شرایط بعد از تغییر باید قابل لمس و با حواس پنجگانه قابل اندازهگیری باشد.) اگر شخصی كه می خواهد تغییر كند باید برایش مشخص شود كه بعد ازاینكه تغیر كرد به چه چیزی تبدیل می شود و شرایطش چگونه خواهد شد. اینكه بعد از تغییر چه اتفاقی می افتد و چه نتیجه ای حاصل می شود، بسیار مهم است.

آنتونی رابینز در كتاب خود قدرت بیكران میگوید:

جوان چاقی بودم كه در اتاق زیرشیروانی یك آپارتمان زندگی می  كردم یك روز خود را از دیدگاه دیگری نگاه كردم و به خود گفتم » كه چرا من باید اینگونه زندگی كنم؟ آیا من نمی توانم بهتر از این زندگی كنم؟ با خود گفتم كه اگر تغییر كنم چگونه خواهم بود و به چه انسانی تبدیل خواهم شد؟ وقتی كه این سوالات را از خودم پرسیدم دریافتم كه باید تغییر كنم. قدم اول این بود كه تصمیم بگیرم. قدم دوم تصور چیزی بود كه باید تبدیل به آن می شدم. و قدم سوم این بود كه باید دست به كار می شدم. تصمیم گرفتم كه به فردی تبدیل بشوم كه دوست داشتم باشم و كاری را كردم كه نیاز بود برای رسیدن به هدفم انجام دهم. پس فورا دست به كار شدم و نگفتم كه از فردا شروع می كنم. این از فردا شروع كردن ها باعث رها كردن كار و یا اقدام نكردن های زیادی شده است. تصمیمی كه می گیرید را همین الآن عملی كنید، كار را شروع كنید. زحمت كار را با شیرینی رسیدن به نتیجه همراه سازید و این را بدانید كه اگر ارزش وزنی نتیجه ای كه حاصل می شود بیشتر از ارزش وزنی زحماتی باشد كه برای رسیدن به نتیجه متحمل می شوید، باشد، تغییر رخ خواهد داد.

تونی رابینز، می گوید كه همه چیز از یك دیدگاه شروع می شود و از یك فكر. اگر به این فكر كنید كه چقدر ضعیف هستید از بودن در وضعیت قبلی خود متنفر می شوید و كمكم به این نتیجه می رسید كه باید تغییر كنید و چارهای جز تغییر نیست.


بیشتر مردم دلشان می خواهد كه تغییر كنند، ولی هدفی ندارند, نمی دانند كه باید به چه چیزی برسند. آینده برایشان روشن و واضح نیست. اگر كسی پیدا شود و نقطه روشنی از آینده را برای آن ها ترسیم كند قطعاً تغییر برایشان آسان خواهد شد.

گاهی وقت ها افراد تصمیم به تغییر می گیرند و برای این منظور هدفی برای خود تعیین می كنند و این هدف ملموس و قابل اندازه گیری و در دسترس می باشد, ولی آنها دوست ندارند كه از منطقه امن خود خارج شوند. آنها از اینكه دست به اقدام بزنند و برای رسیدن به هدف خود كاری انجام دهند می ترسند. به همین دلیل است كه بیشتر انسان ها دوست ندارند كسی به آنها كاری داشته باشد افراد دوست دارند در جایی كه هستند باقی بمانند و به زندگی هرچند مشقت بار خود ادامه دهند ولی تغییر نكنند.

انسان ها دوست دارند بمیرند ولی تغییر نكنند. اگر ایجاد تغییر راحت بود، همه ی تغییر می كردند و نیازی نبود كه افراد برای حل مشكلات از یكدیگر كمك بگیرند. اینگونه است كه تغییرات به سختی شكل می گیرند. فرایند تغییر به خودی خود سخت نیست بلكه كسی كه باید تغییر كند تغییر را دوست ندارد. دلیلش هم این است كه ذهن ناخودآگاه در فرایند تغییر تنبل و بدجنس است. انسان ها منتظر می مانند كه زمانی برسد كه ناچار به پذیرش تغییر باشند.

با این توضیحات، می توان گفت تغییری پایدار است كه خود شخص تصمیم به انجام آن بگیرد و خودش به این نتیجه رسیده باشد كه باید تغییر كند و اگر غیر این باشد یا فرایند تغیر انجام نخواهد شد و یا اینكه آن تغییر پایدار نخواهد ماند.

هدف و هدف گذاری

بیشتر مردم بدون داشتن هدفی كه آینده را برای آنها روشن كند، زندگی می كنند. اینطور زندگی كردن مثل این است كه خود را در رودخانه خروشانی كه مسیر حركت آن نامشخص است، رها كرده باشند و اجازه دهند كه این آب آنها را به هر جا كه دلش خواست ببرد. آنها نمی دانند كه شاید در انتهای این رودخانه آبشاری سهمگین منتظر آنها باشد تا آنها را در كام خود فرو برد. و یا رودخانه به دریایی عظیم ختم شود و او را در خود ببلعد.


انسان بدون هدف مثل فردی است كه آینده نامعلومی دارد و زندگی پر از استرس و همراه با نگرانی را برای او در پی خواهد داشت، زیرا نمیداند كه چه چیزی انتظارش را می كشد و در آینده چه اتفاقی برایش خواهد افتاد. ولی فردی كه هدفی دارد مثل این است كه آیندهای پیش بینی شده را می خواهد و برای دستیابی به آن تمام تلاش خود را خواهد كرد.

هدف گذاری شرایطی دارد كه باید برقرار شوند تا اینكه بتواند انسان را گام به گام به سمت پیشرفت هدایت كند، و اگر این شرایط برقرار نشوند افراد، در میانه راه دلسرد شده و از اینكه به نتیجه مطلوب نرسیده اند ناامید می شوند و كمكم دست از تلاش برمی دارند.
با این توضیحات، لازم است، اهدافی كه انتخاب می شوند شرایط یك هدف خوش ساخت و قابل قبول را داشته باشند تا انسان را به سوی پیروزی و دسترسی به این اهداف رهنمون شوند.

شرایط یك هدف خوب و خوش ساخت

-1 هدفها باید طوری انتخاب شوند كه قابل دسترس باشند.
اگر هدف به گونهای انتخاب شود كه دور از دسترس باشد نمیتواند هدف خوبی باشد. مثلاً رفتن به سیاره مریخ. این هدف شاید هدف بزرگی باشد ولی دور از دسترس است. زیرا منابع لازم برای رسیدن به آن را در اختیار نداریم و اگر هم منابع لازم موجود باشد، شرایط دشوار دیگری وجود دارد كه این اجازه را نمی دهند كه ما به سیاره مریخ قدم بگذاریم.


پس اولین شرط هدف خوب این است كه باید در دسترس باشد. البته بستگی دارد كه چه كسی هدف گذاری می كند و چه هدفی را دنبال می كند. مثلاً برای كسی كه شرایط مالی كافی ندارد كه یك پراید بخرد، خرید یك اتومبیل بنز در كوتاه  مدت یك هدف قابل دسترس نخواهد بود. زیرا این شخص منابع لازم را ندارد ولی ممكن است برای شخصی كه تمكن مالی دارد این هدف، هدف پیش پا افتاده ای باشد. پس هدفهای افراد با یكدیگر متفاوت هستند و ممكن است هدفی برای یك شخص باارزش و برای شخص دیگری بی ارزش باشد. یا هدفی كه برای شخصی قابل دسترس می باشد ممكن است برای فردی دیگر غیرقابل دسترس باشد. پس هر شخصی می تواند با توجه به شرایط و منابعی كه دارد، هدفی كه دلخواهش هست را تعیین كند.

2 برای رسیدن به اهداف باید مهلت و زمان دقیق تعیین شود.

اگر هدفی را انتخاب كنید و برای رسیدن به این هدف زمانی را تعیین نكنید، نمی توانید برای دستیابی به این هدف امیدوار باشید.
زیرا مشخص نیست كه چه زمانی می خواهید به این هدف برسید. لازم است بگوییم، هدفی كه برای شخصی، یك روز زمان لازم دارد، ممكن است برای شخص دیگری یك هفته زمان لازم داشته باشد و این، كاملاً بستگی به منابع و شرایط هر شخص دارد. لازم است كه افراد برای اهداف خود مهلت واقع گرایانه تعیین كنند.


اهدافی كه تعیین می شوند، ممكن است بلندمدت و یا كوتاه مدت باشند. بهتر است اهداف بلندمدت را به اهداف كوچكتر تقسیم بندی كنید. با این عمل در مهلت های زمانی كوتاهی به اهدافی كه دلخواه تان است می رسید. و از نرسیدن به اهداف بلندمدتی كه زمان زیادی لازم دارد دلسرد نمی شوید. به تقسیم كردن اهداف بزرگ و بلندمدت به اهداف كوچك و كوتاه مدت، خرد كردن اهداف میگویند. البته این عمل فقط برای بعضی از اهداف، ممكن است قابل انجام باشد. ولی برای نوشتن یك كتاب، می شود این كار را انجام داد. مثلاً نوشتن ده صفحه از كتاب در یك روز و همینطور ده صفحه در روز دیگر. ادامه یافتن این روند در روزهای دیگر به نوشته شدن یك كتاب می انجامد.

-3 اهداف واقعگرایانه انتخاب شوند.

اگر اهداف به صورت غیرمعقول و دور از ذهن انتخاب شوند، دستیابی به آنها بسیار دشوار و یا غیرممكن جلوه می كند. كسی كه هدفی دور از ذهن انتخاب می كند، خوب می داند كه توان دستیابی به هدف انتخابی خود را ندارد، لذا برای دستیابی به آن زحمتی را متحمل نمی شود بنابراین به هدفش نخواهد رسید.

-4 اهدافی كه انتخاب می شوند باید واضح و روشن بیان شوند.
اگر هدف انتخاب شده مبهم باشد نمی توان به وضوح فهمید كه منظور از این هدف چیست و شخص در پی دستیابی به چه چیزی است؟ به طور مثال اگر كسی بگوید می خواهم به موفقیت برسم و خودش هم نداند كه منظورش از موفقیت چیست، چگونه می تواند برنامه ریزی كند و به هدفش برسد؟ پس باید هدف او قابل لمس باشد. منظورمان از قابل لمس بودن این است كه با حواس پنجگانه بتوان این هدف را اندازه گیری كرد. ممكن است موفقیت از دید فردی، داشتن یك خانه هزار متری در شمال تهران باشد و یا برای كسی دیگر، موفقیت گرفتن مدرك دكتری از دانشگاه معتبر فلان شهر باشد. پس موفقیت یك كلمه انتزاعی است و قابل اندازه گیری نیست. به اینگونه اهداف كه دقیقا مشخص نمی كنند كه منظور از بیان آنها چیست اهداف مبهم می گویند و شرایط اهداف خوب و خوش ساخت را ندارند.

5 هدف باید نوشته شود.
هدفی كه تعیین شده است، حتماً باید نوشته شود و در جایی یادداشت گردد. بهترین كار این است كه اهداف خود را با خط درشت بنویسید و در جایی قرار دهید كه مقابل چشمتان باشد.
نوشتن اهداف و قرار دادن آنها در معرض دید مزایایی دارد كه در زیر به بیان بعضی از آنها می پردازیم.
-1 از اینكه هرروز اهداف خود را می بینید، آنها را فراموش نمی كنید و با یادآوری اهداف خود روز به روز برای رسیدن به آنها مشتاق تر میشوید.
-2 با دیدن اهداف خود متوجه می شوید كه نباید وقت خود را بیهوده تلف كنید و به این نكته كه باید برای رسیدن به اهداف خود تلاش كنید، بیشتر دقت می كنید.
-3 ذهن ناخودآگاه شما برنامه ریزی می شود كه شما را به اهدافی كه تعیین كرده اید برساند. باید به ذهن خود، اهدافتان را نشان دهید.


برای ذهن ناخودآگاهتان مهم نیست كه اهداف شما چه چیزهایی هستند, فقط راه رسیدن به اهداف را بداند كافی است. شما با نوشتن اهدافتان در اصل راه رسیدن به آنها را برای ذهن خود مشخص می كنید. ذهن شما در این راه همراه شما خواهد بود و مثل مشاوری دلسوز شما را برای نزدیك شدن به اهدافتان یاری خواهد كرد.
ادامه دارد ...


قدرت بی پایان ذهن -  قسمت اول

قدرت بی پایان ذهن -  قسمت دوم

قدرت بی پایان ذهن -  قسمت سوم

قدرت بی پایان ذهن -  قسمت چهار

قدرت بی پایان ذهن -  قسمت پنج


بخش مرکز یادگیری سایت تبیان

تهیه: مرجان سلیمانیان، تنظیم: نیلوفر یاقوتی