قدرت بی پایان ذهنتان(2)
در مقاله قبل آموختیم که مسأله یادگیری یكی از مواردی بود، كه ذهنم را درگیر كرده بود. گاهی اوقات از افراد می شنیدم كه بعضی از دانش آموزان در مدرسه مشكل یادگیری دارند و خیلی سخت درس های خود را یاد می گیرند و معلم آنها در آموزش دادن آنها با مشكلات زیادی مواجه می شود. در این مطلب به ادامه مبحث می پردازیم...
شیوه های ارتباطی
انسان ها با توجه به حواس پنجگانه و سازوكاری كه دارند، به چهار گروه تقسیم بندی می شوند و شناختن خصوصیات و شیوهی تفكر آنها می تواند در برقراری ارتباط با آنها شما را یاری كند. اگر بتوانید شیوه رفتارها و خصوصیات آنها را بشناسید می توانید به راحتی با آنها ارتباط برقرار كنید و این توانایی در شما ایجاد می شود كه با انسان هایی با خصوصیات اخلاقی مختلف ارتباطات مفیدی را داشته باشید و از این ارتباطات در زندگی و كار به درستی استفاده كنید.
این تقسیم بندی بدین صورت است.
-1 افراد دید محور
-2 افراد شنود محور
-3 افراد لامسه محور یا احساس محور
4- افراد منطق محور
همانطور كه از اسم این گروه ها مشخص است این افراد با توجه به گروهی كه در این تقسیم بندی در آن قرار دارند، میتوانند خصوصیات فكری و اخلاقی متفاوتی داشته باشند و با توجه به خصوصیات و ویژگیهای موجود، برقراری ارتباط با آنها می تواند آسان و یا مشكل باشد. ما در اینجا قصد نداریم كه به تشریح خصوصیات آنها بپردازیم, فقط هدف از بیان این تقسیم بندی این است كه برای برقراری ارتباط موثر با افراد مختلف باید به ویژگی های آنها دقت و توجه كافی را داشته باشید.
همان طور كه در ارتباط با انسان ها به ویژگی های آنها باید توجه كنید در مسأله آموزش و یادگیری آنها نیز باید به خصوصیات آنها توجه نمایید. شاید بارها دیده و یا شنیده باشید، كه بعضی از كودكان درمقوله یادگیری در مدرسه مشكل دارند و شما به محض شنیدن این مطلب به این نتیجه رسیده باشید، كه به احتمال زیاد مشكل یادگیری آنها، به دلیل كندذهن بودن آنهاست.
چطور ممكن است بچه ای كه به این راحتی توانسته است، بدون وجود حتی یك وسیله ی كمك آموزشی حرف زدن را به این راحتی یاد بگیرد، نتواند باوجود ابزارهای كمك آموزشی خواندن و نوشتن را بیاموزد؟ شاید این مسأله به نحوه آموزش دادن ما مربوط باشد. شاید ما در آموزش آنها ناتوانیم و این ناتوانی را به بچه نسبت می دهیم.
لازم می دانیم بگوییم كه اگر شما بچه ای داشته باشید كه فكر می كنید، خیلی پرجنب و جوش است و نمی تواند در یك جا بنشیند و آرام بگیرد، شاید به این نتیجه رسیده باشید كه مشكل ذهنی دارد و برای درمان او به روان پزشك مراجعه كرده باشید، و روانپزشك هم فورا به فرزند شما ریتالین داده است. اگر شما پدر و یا مادری باشید كه به عواقب و عوارض مصرف دارو در فرزند خود اهمیت ندهید فورا ریتالین را به فرزند خود داده و از اینكه كودكتان چقدر آرام شده است احساس خوشحالی كرده اید, كم نیستند والدینی كه فكر می كنند به فرزندشان لطف می كنند و برای آرام كردنشان به آنها دارو می دهند.
بسیاری از والدین فكر می كنند مصرف دارو فرزند آنها را معالجه می كند، غافل از اینكه این دارو فقط حركات اضافه بچه ها را مهار می كند و باعث می شود كه آنها در جایی ساكت بنشینند. اگر به جای اینكه به فرزند خود دارو بدهیم بدانیم كه چطور باید با آنها رفتار كنیم و چگونه به آنها آموزش دهیم دیگر سراغ این داروها نمی رویم. اگر شما والدین تنبلی هستید و نمی توانید نیازهای فرزند خود را تأمین كنید، به آنها دارو بدهید و كودكی شان را آنها را بگیرید و خلاقیت را در آنها بكشید.
یكی از موهبت هایی كه خداوند در اختیار انسان قرار داده است این است كه مغز انسان را طوری آفریده است كه با سرعت زیادی یاد میگیرد. مغز انسان قادر نیست به كندی یاد بگیرد، بنابراین برای اینكه به راحتی مطالب را یاد بگیرید باید اطلاعات را به سرعت وارد مغز خود كنید.
بیماران فوبیایی ( ترس های بیمارگونه ) ترسیدن را به همین شكل یاد می گیرند, یعنی با سرعت بسیار زیاد. .شاید یك بیمار فوبیایی با دیدن صحنه ای از حمله مار به شخص دیگری، فوبیای ترس از مار را پیدا كرده باشد. حتی دیدن تصویر مار ممكن است او را بترساند. به نظر شما چه چیزی باعث می شودكه او از دیدن تصویر مار هم بترسد. بله، او با دیدن صحنه حمله مار به افراد دیگر یاد میگیرد، از مار بترسد.
در بحث فوبیاها، اشاره كردیم كه بیمار فوبیایی ترسیدن را یاد می گیرد و در اینجا این مطلب را تكمیل می كنیم كه اگر انسانی به این راحتی یاد می گیرد كه بترسد، به همان سرعت هم می تواند یاد بگیرد كه نترسد. بعضی از افراد بر این باورند كه ترسیدن یك انسان ذاتی و ارثی است، یعنی اینكه، ترسیدن از مار در همان كودكی در وجود او بوده است، باید در جواب این افراد بگویم كافی است امتحان كنید. می توانید یك مار غیر سمی را كنار یك نوزاد بگذارید و به این نكته پی ببرید كه كودك انسان از مار نمی ترسد. تحقیقاتی كه به عمل آمده است نشان می دهند كه انسان ها فقط با دو ترس به دنیا می آیند و این ترس ها هم به دلیل حفظ بقای انسان در وجود او قرار داده شده اند.
-1 ترس از افتادن
-2 ترس از صدای بلند
نحوه ثبت خاطرات در ذهن
قبل از اینكه به مسأله كنترل احساسات و ذهن بپردازیم، باید تعریفی از ذهن داشته باشیم و بدانیم كه مغز انسان در ثبت خاطرات و یادگیری چگونه عمل می كند.
اطلاعاتی كه از طریق حواس پنجگانه وارد مغز می شود از طریق بخش بادامی شكل مغز، وزن احساسی گرفته و برای پردازش به بخش هیپوكامپوس مغز فرستاده می شود و از بخش هیپوكامپوس مغز به قسمت نیوكورتكس ارسال و در آنجا ثبت می شود.
اگر به هر دلیلی اطلاعات ورودی بار احساسی زیادی داشته باشند بخش بادامی مغز نمی تواند این اطلاعات را به هیپوكامپوس ارسال كند بنابراین این اطلاعات در فضایی بین بخش بادامی و هیپوكامپوس مغز سرگردان می مانند، به همین دلیل است كه خاطرات وحشتناك و خاطراتی كه بار احساسی زیادی دارند انگار همیشه در ذهن انسان هستند و فراموش كردن این خاطرات بسیار مشكل می باشد. برای درمان این مشكل كافی است كه كاری كنیم مغز قادر باشد از بار احساسی این اطلاعات كم كند. اگر بار احساسی این خاطرات كم شود، در این صورت می توان كاری كرد، كه این خاطرات از ذهن پاك شوند. همانطور كه قبلاً گفته شد اطلاعاتی كه از طریق حواس پنجگانه بدن ما از دنیای بیرون گرفته می شود برای پردازش وارد مغز می شوند. با توجه به قسمت هایی كه مربوط به این حواس، در مغز موجود است و وظایفی كه این بخشهای مغز بر عهده دارند اطلاعات ورودی در مغز پردازش شده و با توجه به این اطلاعات و اطلاعاتی كه از قبل موجود است واكنشی ساختهشده و به دنیای بیرون انتقال داده می شود.
قدرت ذهن ناخودآگاه
اگر ذهن انسان را به كوه یخی شناور در آب تشبیه كنیم، قله این كوه ذهن ناخودآگاه و چندین برابر این قله كه در زیر آب است و شما آن را نمی بینید، ذهن ناخودآگاه انسان را تشكیل می دهد. شما فقط قله این كوه را می بینید و از قسمت بزرگ این كوه یخی كه در درون آب پنهان است،آگاهی ندارید. شما از اینكه ذهن ناخودآگاه تان چقدر قدرتمند است بی خبرید.
با توجه به اینكه بخش عمده ای از ذهن انسان مربوط به ذهن ناخودآگاه است پس انتظار می رود كه كنترل بخش خودآگاه ذهن انسان نیز توسط ذهن ناخودآگاه انجام شود كه در واقعیت هم همینطور است و برای اینكه شما بتوانید كنترل بخش بزرگ اتفاقاتی كه در مغز می افتد را به دست بگیرید، باید یاد بگیرید كه ذهنتان را اداره كنید و این اتفاق موقعی می افتد كه از طریق ذهن خودآگاه خود بتوانید ذهن ناخودآگاه تان را اداره كنید نه اینكه مغز شما كنترل شما را به دست بگیرد.
مغز انسان مثل دستگاهی است كه وقتی شروع به كار كرد هیچوقت دست از كار برنمیدارد و همچنان به كار خود ادامه میدهد تا اینكه انسان این دنیا را ترك كند.
انسانها معمولاً با تكرار و تمرین یاد می گیرند و اگر كاری را به خوبی یاد گرفتهاند به طوریكه آن كار جزئی از ناخودآگاه شان شده است به دلیل تمرین و تكرار بوده است. به یاد بیاورید وقتیكه بلد نبودید بنویسید چگونه قلم را به دست می گرفتید و چگونه با دقت حروف و كلمات را می نوشتید، چگونه سعی می كردید فاصله كلمات را به صورت صحیح رعایت كنید. ولی اكنون چگونه می نویسید.
می توانید چشمانتان را ببندید و بنویسید و اصلاً هم نگران این نیستید كه غلط بنویسید و یا فاصله ها را رعایت نكنید.
این ها همه ی و همه ی نتایج سرعت عمل مغز در فرایند یادگیری است. همانطور كه گفتیم، یادگیری های نامطلوب به دلیل معطل گذاشتن مغز اتفاق افتاده است و به معنی معیوب بودن مغز نیست. ان.ال.پی به افرادی كه این مشكلات را دارند به عنوان یك بیمار نگاه نمیكند. نگاه ان.ال.پی به این افراد اینگونه است كه آنها افرادی هستند كه قسمتی از اطلاعات را به اشتباه حذف، تحریف و یا كلی سازی كرده اند و باید كاری كرد كه بتوانند این اطلاعات را بازیابی كنند، در صورت دستیابی به اطلاعات ازدسترفته مسائل آنها حل خواهد شد. این افراد یاد گرفته اند كه كاری را به صورت ناصحیح انجام دهند و اگر یاد بگیرند كه هر كاری را درست و به موقع انجام دهند مشكلات آنها حل می شود. برای ترك عادت ها و كارها و رفتارهای نامطلوب انسان نیاز دارد تغییر كند.
ایجاد تغییرات دلخواه
باید در نظر داشت كه تغییر رفتار كاری نیست كه بتوان آن را به راحتی انجام داد. برای اینكه بتوان تغییری را ایجاد كرد باید شرایطی ایجاد شود كه انسان تصمیم به تغییر بگیرد. در بیشتر مواقع،یك رفتار آنقدر تكرار شده است كه به یك رفتار ناخودآگاه (عادت) مبدل گردیده است. این رفتار را به راحتی نمی توان تغییر داد. برای اینكه تغییر حاصل شود باید شرایط تغییر ایجاد گردد. مورد دیگری كه مانع تغییر می شود این است كه مغز به گونهای ساخته شده است كه دوست دارد در همان حالت قبلی خود بماند و دوست ندارد كه تغییر كند و خودش را به چالش بیندازد. در شرایطی كه ایجاد تغییر اینقدر مشكل است پس چه چیزی باعث می شود كه بعضی از افراد به راحتی و با سرعت زیادی تغییر كنند. چگونه است كه افراد ناگهان تصمیم می گیرند كه از چیزی كه هستند به انسانی تبدیل شوند كه دوست دارند باشند. آیا در ذهن انسان هایی كه به یكباره تغییر كرده اند اتفاقی افتاده است؟ چه تحولی روی داده است كه آنها تغییر كرده اند؟ برای پی بردن به این مسأله لازم است كه با شرایطی كه باعث ایجاد تغییر می شوند آشنا شوید.
ادامه دارد ...
بخش مرکز یادگیری سایت تبیان
تهیه: مرجان سلیمانیان، تنظیم: نیلوفر یاقوتی