قدرت بی پایان ذهنتان(1)
مقدمه
سال ها قبل در كتابی از آنتونی رابینی خواندم كه دو دانشمند در پی علم جدیدی بودند, آنها از اینكه بعضی از افراد در زندگی و روابط خود با دیگران موفق بودند و بعضی دیگر این توانایی را نداشتند، متعجب بودند. چگونه بعضی از افراد با انسان های دیگر به راحتی می توانند ارتباط برقرار كنند و روی آنها تأثیر بگذارند و با داشتن این توانایی در كار و زندگی خود موفق شوند، ولی عده زیادی از مردم در برقراری ارتباط با دیگران ضعیف تر عمل می كنند. آنها در پی یافتن تفاوت ها بودند. چه چیزی باعث ایجاد این همه تفاوت در بین انسان ها می شود؟ چرا بعضی از افراد به نتایج بزرگی می رسند و بعضی دیگر در مشكلات خود غرق می شوند؟ همه انسان ها منابعی را در اختیار دارند ولی این چه نكته ای است كه باعث می شود، انسان ها در استفاده از این منابع متفاوت عمل كنند.
یادگیری
مسأله یادگیری یكی از مواردی بود، كه ذهنم را درگیر كرده بود. گاهی اوقات از افراد می شنیدم كه بعضی از دانش آموزان در مدرسه مشكل یادگیری دارند و خیلی سخت درس های خود را یاد می گیرند و معلم آنها در آموزش دادن آنها با مشكلات زیادی مواجه می شود.
برایم سوال بود كه مشكل كجاست؟
آیا مغز دانش آموزان با هم متفاوت هستند و یا مسأله دیگری مطرح است. بنابراین به دنبال مطالعاتی كه انجام دادم به این نتیجه رسیدم كه همه انسان ها با شرایط یكسان یادگیری به دنیا می آیند و از همان لحظه اولی كه قدم به دنیا می گذارند، شروع به یادگیری می كنند. و این در صورتی است كه مغز آنها سالم باشد.
من در اینجا در مورد بچه های سالم صحبت می كنم. ما یادگیری را از همان شروع زندگی خود آغاز می كنیم، ما حرف زدن را به مرور یاد می گیریم, راه رفتن كار دیگری است، كه می آموزیم. انسانی كه به این راحتی یاد می گیرد حرف بزند، چطور ممكن است نوشتن را به سختی یاد بگیرد؟ حتماً مسأله چیز دیگری است كه باعث می شود این تفاوت ها به وجود بیایند.
افراد باید متوجه این نكته بشوند كه در طول زندگی همه كارها را یاد می گیرند و باید رفتارها و كارهایی را كه دوست دارند، یاد بگیرند. انسانها در هر لحظه از زندگیشان در حال یادگیری هستند و این یادگیری تا آخرین ساعات عمرشان نیز ادامه دارد.
گیرنده های بدن ما
در بدن انسان پنج گیرنده یا حسگر وجود دارد كه او به وسیله این گیرنده ها به یادگیری در دنیای اطراف خود می پردازد و با این یادگیری ها است كه تجربیات او ساخته می شود. اگر خللی در هر یك از این حسگرها به وجود آید انسان در یادگیری و به دست آوردن تجربیات خود با مسائل و مشكلات زیادی روبرو می شود. مثلاً اگر كودكی كه به دنیا می آید مشكل شنوایی داشته باشد، در یادگیری زبان و حرف زدن ناتوان خواهد بود، زیرا نمی تواند حرفهای پدر و مادر خود را بشنود و با شنیدن است كه كلمه ها و حرف ها را یاد می گیرد و اگر نتواند بشنود، نمی تواند حرف زدن را یاد بگیرد. پس اختلال در هر یك از این حواس باعث نقص در یادگیری انسان می شود. انسان ها باوجود این حواس از دنیای واقعی نقش هایی را در ذهن خود رسم می كنند كه از آن به عنوان نقشه ذهنی یاد می شود. تفاوت در كمیت و كیفیت این حواس باعث تفاوت در نقشه های ذهنی افراد می شود، بنابراین نقشه های آنها با هم متفاوت هستند.
بارها این جمله را شنیده ایدكه نقشه با واقعیت و سرزمین یكی نیست. یعنی هر انسانی با توجه به مدل ذهنی كه دارد اطلاعات دنیای اطراف را دریافت میكند و اطلاعات دریافتی هركس با اطلاعات دریافتی دیگران متفاوت هستند. اطلاعات دریافتی هر فرد با توجه به احساسات و حالات او با افراد دیگر كاملاً متفاوت است.
قوی و ضعیف بودن نقشه های ذهنی ما به دلیل سه ساز و كار تصفیه كننده تعیین میشوند و به دلیل قوی و یا ضعیف بودن این نقشه ها است كه افراد با هم تفاوت دارند. این ساز و كارها در زیر آورده شده اند.
1- حذف:
حذف وقتی اتفاق می افتد كه به قسمتی از تجربیات ذهنی خود توجه كمتری می كنیم و این كار باعث توجه بیشتر به تجارب دیگر می شود.
اگر در یك مهمانی شلوغی مشغول صحبت با دوستتان باشید و به همه مهمانان و افراد دیگر اهمیت نمی دهید، مشغول حذف اطلاعات ورودی دیگر به جز صدای دوستتان هستید. این شرایط تا موقعی ادامه دارد كه یكی از افراد شما را با صدای بلند صدا می زند و در آن لحظه تمام توجه شما به آن شخص جلب می شود.
فرایند حذف كردن در زندگی روزمره در حال روی دادن است. مغز انسان هر لحظه توسط محیط اطراف در حال بمباران اطلاعاتی است و اگر قرار باشد همه اطلاعات از دنیای اطراف وارد مغز انسان شود او یك ساعت هم دوام نخواهد آورد. زیرا ذهن خودآگاه انسان قابلیت تحمل این همه اطلاعات را ندارد و فقط اطلاعاتی كه برای او مهم هستند وارد ذهن خودآگاه انسان می شود و بقیه اطلاعات حذف می شوند.
در این هنگام فقط اطلاعاتی وارد مغز انسان می شوند كه شرایط زیر را داشته باشند.
الف-اطلاعاتی كه برای بقای انسان مهم باشند
فرض كنید در جنگلی مشغول قدم زدن هستید و صداهای زیادی می شنوید، شاید به بیشتر صداهایی كه می شنوید اهمیت ندهید ولی در بین انبوه صداها، ناگهان صدای غرش یك شیر شنیده می شود, شنیدن این صدا حواس شما را به سمت شیر، جلب خواهد كرد تا شما را از خطر حمله ناگهانی شیر نجات دهد.
ب-اطلاعات ورودی برای انسان تازگی داشته باشد
می توان اینطور بیان كرد كه در بین انبوه تصاویر تكراری كه می بینید دیدن تصویر جدیدی نظر شما را به خود جلب كند. مثلاً اگر در خانه جای اشیا را عوض كنید تا مدتی چیدمان خانه برایتان تازگی خواهد داشت، ولی بعد از مدتی، دیگر نظر شما به این اشیا جلب نخواهد شد تا اینكه دوباره چیزی جابه جا شود.
پ-اطلاعاتی كه محتوای احساسی بالایی دارند.
مثلاً در هنگام خواب ممكن صدای محیط و اطرافیان برای شما اهمیت زیادی نداشته باشد، ولی اگر فرزندتان به طور غیرطبیعی نفس بكشد، شما به سرعت احساس نگرانی می كنید و میخواهید بفهمید كه چه مشكلی می تواند وجود داشته باشد.
2- تغییر شكل
گاهی موقع اطلاعاتی كه از دنیای بیرون وارد مغز شما می شود آن طور كه در واقعیت روی داده است نمی باشد و این كار موقعی اتفاق می افتد، كه اطلاعات دریافتی از طریق حواستان را به اشتباه تفسیر می كنید و برای شرایط خاص معنایی درست می كنید كه شاید در واقعیت آنطور كه شما تفسیر می كنید، نباشد. این كار را تغییر شكل می نامند. به طور مثال هنرمندان به راحتی می توانند در اطلاعات ورودی خود تغییر شكل ایجاد كنند.
-3 تعمیم یا كلی سازی
كلی سازی هنگامی اتفاق می افتد، كه نتیجه ای را كه در تجربه خاصی به آن رسیده اید، در موقعیت ها و شرایط دیگر نیز درست بدانید و انتظار داشته باشید كه با انجام كاری به نتیجه مشابه برسید.
مثلاً اگر فردی در دوران مدرسه معلم بداخلاق و خشنی داشته باشد و همیشه از جانب آن معلم مورد آزار و اذیت قرار گرفته باشد, ممكن است به این نتیجه برسد كه همه معلم ها انسانهای بداخلاقی هستند. در این مثال بداخلاقی یك معلم به همه معلم ها تعمیم داده شده است.
ادامه دارد ...
بخش مرکز یادگیری سایت تبیان
تهیه: مرجان سلیمانیان، تنظیم: نیلوفر یاقوتی