تبیان، دستیار زندگی
محمدولی قرنی، نخستین رییس ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران، فروردین ۱۲۹۲ در تهران و در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش، میرزا آقاجان، از مدیران مخابرات تهران بود. وی در ده سالگی پدرش را از دست داد و از آن پس، در کنار مادرش زندگی سختی را ادامه دا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بیش از آنکه که به بازرگان نزدیک باشد، به امام نزدیک بود

راوی خاطراتی که پیش روی دارید،از همکاران شهیدسپهبد محمدولی قرنی در روزهای دشوار پس از پیروزی انقلاب اسلامی بوده وحالات ومنش او را درآن مقطع خطیر از نزدیک دیده است.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
title

او 37 سال پس از آن روزگاران،روایتگر روزهای پر التهاب ریاست قرنی بر ستاد مشترک ارتش شده است.

□جنابعالی از چه مقطعی وچگونه با شهید سپهبد قرنی آشنا شدید؟چه خصال وخصوصیاتی را در ایشان برجسته دیدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم.اولین بار چند روز مانده به پیروزی انقلاب، ایشان را در مدارس علوی و رفاه دیدم. قبل از آن، ایشان را به عنوان یک افسر مبارز و زندان رفته و مسلمانی فرهیخته و مردم دوست می شناختم و ارتباط نزدیکی با ایشان نداشتم. برای تیپ جوان ارتش بیشتر شبیه به اسطوره بود. در مدرسه علوی هم به قدری جمعیت زیاد بود که نتوانستیم ارتباط خاصی داشته باشیم و یکدیگر را بشناسیم.

چند روز مانده به پیروزی انقلاب، من و شهید اقارب پرست را به اقامتگاه امام خواستند و ما خود را به سرگرد محمدرضا رحیمی معرفی کردیم. قرار شد اسلحه ها و قطعات حساسی را که مردم از تانک ها و هلیکوپترها باز کرده بودند و می آوردند، تحویل بگیریم. همه نگران بودیم ارتش جمع و جور نشود و پس از انقلاب هرج و مرج شود. تلاش کردیم افسران مورد اعتماد را به کار بگیریم و ارتش را مجدداً سازماندهی کنیم، لذا شهیدان نامجو، کلاهدوز و آقایان فروزان، سلیمی و نجفی شبانه به مدرسه علوی احضار شدند. در این مرحله هنوز هم با شهید قرنی ارتباطی برقرار نشده بود. ما طرح انسجام ارتش را تهیه کردیم و توسط مرحوم احمد آقا خدمت حضرت امام فرستادیم. ایشان آیت الله ربانی شیرازی را به عنوان نماینده خود تعیین کردند و جلسات ما با حضور ایشان تشکیل شدند. روز 22 بهمن آیت الله موسوی اردبیلی ما را دیدند و پرسیدند: «اینجا چه کار می کنید؟ باید الان خدمت آقای قرنی باشید!» در آن دو سه روز هر وقت سراغ ایشان را گرفته بودیم، گفته بودند: جلسه دارند! کسانی که ستاد مشورتی ایشان را تشکیل داده بودند، از آگاهی و توانمندی لازم بهره ای نداشتند و با انقلاب غریبه بودند! در هر حال به ما دستور داده شده بود فقط با تیمسار قرنی کار کنیم و به دیگران کاری نداشته باشیم. وقتی آقای موسوی اردبیلی ما را به ایشان ارجاع دادند، هنوز نمی دانستیم این بزرگوار رئیس ستاد ارتش شده است!

□ظاهراً ایشان از قبل از پیروزی انقلاب به این سمت منصوب شده بود، اما خبر این قضیه پخش نشد.اینطور نیست؟

بله، همین طور است. آقای موسوی اردبیلی یادداشتی را به من و سرهنگ فروزان دادند و ما به ستاد مشترک در چهارراه قصر رفتیم.

□اولین واقعه بسیار جدی پس از انقلاب سقوط پادگان سنندج بود.درآن شرایط روحیات وحالات ایشان را چگونه دیدید؟

همین طور است. در اتاق تیمسار قرنی سه چهار تلفن با هم زنگ می خورد و ازدحام عجیبی بود!من درآن روزها توانسته بودم به دفتر ایشان راهی پیدا کنم که از سنندج خبر آمد: اگر در ظرف یکی دو ساعت فرمانده لشکر را تعیین نکنید، پادگان سنندج سقوط می کند و کومله و دموکرات شهر را تصرف می کنند! تیمسار قرنی و تیم همراه ایشان بسیار مضطرب بودند و کسی را هم نمی شناختند که بتواند این مشکل را حل کند. دوستان گفتند: سرگرد کتیبه در سنندج، بهترین گزینه است. شهید قرنی حکم فرماندهی ایشان را امضا کردند و حکم از رادیو قرائت شد. سرگرد کتیبه با همکاری آیت الله صفدری نماینده امام در سنندج، امنیت را حاکم کرد. این سرعت عمل سبب شد تیمسار قرنی به گروه ما اعتماد کند و از ما بخواهد با ایشان همکاری کنیم. من، سرهنگ فروزان و آقایان نامجو، رحیمی، اقارب پرست، کلاهدوز و چند نفر دیگر خدمت ایشان رفتیم. اولین سئوالی که شهید قرنی از ما پرسید این بود که: آیا نماز می خوانید؟ خدا را شکر کردیم که اولین سئوال نخستین رئیس ستاد ارتش نظام جمهوری اسلامی این است. در هر حال ایشان این گروه را به جای گروه قبلی منصوب کرد و ما به سرعت با پادگان ها مرتبط شدیم.

□شما به دلیل ارتباط نزدیکی که با شهید قرنی داشتید، با ویژگی های شخصیتی ایشان آشنایی کافی دارید. به این ویژگی ها اشاره ای بفرمایید؟

ایشان امتیازات بزرگی داشت که مهم ترین شان سعه صدر و مدیریت بحران بود. ایشان در آن زمان در آستانه 70 سالگی قرار داشت. در این سن و سال، هر کسی جرئت قبول چنین مسئولیت سنگین و پیچیده ای را ندارد. کل پایه های ارتش در ظرف سه چهار ماه قبل از انقلاب فرو ریخته بود، سلاح ها پراکنده و حکومت نظامی سبب شده بود ارتش نتواند مأموریت های اصلی خود را که نگهداری و آموزش بود، انجام بدهد. تانک ها و خودروها نیاز به تعمیر داشتند و کسی نبود که بتواند این کار را بکند.

گروهک ها هم در ارتش نفوذ کرده و در پی مقاصد شوم خود بودند. این اندکی از مشکلات فراوانی بود که شهید قرنی و همراهان شان با آن روبرو بودند. فرماندهان باتجربه و قدیمی رفته بودند و افسران جوان انقلابی هم تجربه چندانی نداشتند. در این شرایط ارتش به یک فرمانده متدین، شجاع و متعهد نیاز داشت و شهید قرنی این ویژگی ها را داشت.

□چگونه توانستید به امور ارتش سر و سامان بدهید؟ دراین مسیر با چه چالش هایی مواجه شدید؟

خوشبختانه گروه سرهنگ فروزان توانست کمک های شایان توجهی به شهید قرنی کند. خود ایشان هم متوجه توانایی ها و صداقت این گروه شده بود. در روزهای اول، نیروهای انقلابی حراست از پادگان ها را در دست گرفتند و جلوی اخلال گران و غارت بیشتر پادگان ها گرفته شد. شهید اقارب پرست مسئولیت تحقیق در باره فرماندهان انقلابی را به عهده گرفت، هنوز نیروهای سه گانه ارتش سر و سامان نداشتند و در واقع هسته های مقاومت، عهده دار حفظ این نهادها بودند. از همه بدتر وضعیت نیروی زمینی بود که کسی توان جمع و جور کردن آن را نداشت. سرهنگ فروزان، شهید فلاحی را که در آن زمان معاون مرکز پیاده در شیراز بود، پیشنهاد داد. انصافاً حضور سرهنگ فروزان مفید بود و گروه های انقلابی ارتش را عملیاتی کرد و ما که در آن شرایط به دنبال فرماندهان انقلابی بودیم، با عده زیادی از افسران و درجه داران انقلابی و داوطلب مواجه شدیم.

مشکلات ارتش بسیار فراوان بود و شهید قرنی همه را با سعه صدر تحمل می کرد و برای حل و فصل مشکلات تا جایی که امکان داشت، از روحانیت کمک می گرفت و مشکلات کلان را هم به عرض حضرت امام می رساند. در واقع ارتباط و اعتمادی که بین امام و شهید قرنی برقرار شده بود، توانست ارتش را سر پا نگه دارد و جلوی فروپاشی این نهاد بزرگ را بگیرد. قرائن نشان می داد تیمسار قرنی از سال ها پیش با روحانیون و به خصوص حضرت امام رابطه خوبی داشته است. ایشان یک نظامی صادق و وفادار به انقلاب و در آن مقطع بهترین گزینه برای مسئولیت ستاد ارتش بود.

□شما درآن دوره چه مسئولیتی داشتید؟

ما همه تلاش می کردیم به ایشان کمک کنیم و من رابط بین کمیته انقلاب ارتش و شهید قرنی بودم. آن روزها شهربانی ها و کلانتری ها منحل شده بودند و کمیته ها امور را اداره می کردند. نیروهای انقلابی مشکلات را با ما مطرح می کردند و ما هم تا زمانی که پادگان ها سر و شکل درستی گرفتند و دارای فرمانده شدند، به آنها کمک و راهنمایی شان می کردیم.

مدتی که گذشت، متوجه شدیم نیروهای انقلابی به تدریج در کار فرماندهی دخالت می کنند. در این موقع بود که سرهنگ فروزان به ما گفت: مأموریت ما در اینجا تمام شده و بهتر است به محل خدمت مان برگردیم! من مأمور شدم اداره روابط عمومی ستاد مشترک را برای عقیدتی و سیاسی سازماندهی کنم. پس از آنکه حجت الاسلام صفایی ریاست این اداره را به عهده گرفتند، مدتی معاون ایشان بودم و بعد به جبهه های جنگ رفتم.

□اشاره ای هم به شیوه های مدیریتی شهید قرنی کنید.ایشان در این مقام چگونه عمل می کردند؟

ایشان فوق العاده صمیمی، مخلص، باهوش و چهره شناس بود و به محض اینکه کسی را می دید شخصیت اش را می شناخت. زندان های قبل از انقلاب ایشان را خسته و فرسوده کرده بود. موهای متمایل به خاکستری و قیافه جدی و جذابی داشت.

□به نظر شما شهید قرنی منصوب امام بود یا دولت موقت؟

ایشان با اغلب اعضای دولت موقت آشنا بود، اما به نظرم بیش از آنچه که به مرحوم مهندس بازرگان نزدیک باشد، به امام نزدیک بود. ایشان یک نظامی مردمی و انقلابی بود که واقعاً یک سوم وقت خود را صرف ملاقات با علمای اعلام و یا سران انقلاب می کرد. ایشان به همراه سرتیپ علی اصغر مسعودی در شورای انقلاب هم حضور داشت.

شهید قرنی فوق العاده صمیمی و دوراندیش بود و همواره سعی می کرد خشم خود را کنترل کند. در باره هیچ کس قضاوت نمی کرد. شمّ اطلاعاتی فوق العاده بالایی داشت. البته این مهارت برمی گشت به اینکه ایشان خود فردی اطلاعاتی و رئیس رکن 2 ارتش بود. فقدان ایشان در آن روزها در ارتش خلاء بزرگی بود.

□به نظر شما چرا ضد انقلاب ایشان را ترور کرد؟

به دلیل ایستادگی و استقامتی که در کردستان به خرج داد. ضد انقلاب در کردستان به ما تیراندازی می کرد و ما فقط اجازه تیراندازی هوایی داشتیم! عده ای در وزارت کشور و دولت موقت به ایستادگی ارتش در کردستان اعتراض داشتند، در حالی که وظیفه ارتش دفاع از حریم و امنیت پادگان های نظامی است.

□پس از استعفای شهید قرنی چه حالتی در ارتش به وجود آمد؟

طبعا ما متأسف بودیم و مهندس بازرگان را مقصر می دانستیم. به نظر ما باید برای نگهداری شهید قرنی سرمایه گذاری بیشتری می کرد و او را به این آسانی ها از دست نمی داد. در هر حال تمام سعی کمونیست ها و منافقین در این بود که ارتش را در اختیار بگیرند و بدیهی است شهید قرنی مانع بزرگی بر سر راه آنان بود. ایشان قربانی نگاهی شد که ارتش را همواره در سایه می خواست! یادم هست بنی صدر و قطب زاده دشمن درجه یک ارتش بودند و بنی صدر حتی قبل از رئیس جمهور شدن اش هم، دائماً رأی به انحلال ارتش می داد! همه گروه های چپ و راست ضد انقلاب در این نقطه که ارتش باید منحل شود، اشتراک داشتند.

□و سخن آخر؟

به اعتقاد من ارتش ما مردمی ترین و صادق ترین ارتش دنیاست و برای سرافرازی و اعتلای میهن هر جا که لازم باشد از جان فشانی و ایثار کوتاهی نخواهد کرد و جز رضای خدا هم آرزو و هدفی ندارد.


منبع:تازه ترین مطالب تاریخ شفاهی

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .