تبیان، دستیار زندگی
تو خیابان انقلاب منتظر تاکسی بودم، شلوغ بود و ترافیک، گرمای هوا هم بی تابم کرده بود، اولین تاکسی که برام بوق زد، پریدم و سوار شدم
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زینب عشقی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نگرشی متفاوت

تو خیابان انقلاب منتظر تاکسی بودم، شلوغ بود و ترافیک، گرمای هوا هم بی تابم کرده بود، اولین تاکسی که برام بوق زد، پریدم و سوار شدم.

زینب عشقی - بخش زیبایی تبیان
تاکسی متفاوت

موبایلمو تو کیفم گذاشتم و سرم رو بالا آوردم، تمام ماشین پر بود از جمله های زیبا، شعرهای پر معنا، انرژی مثبت...

تاکسی متفاوت

یکی یکی مطلب های روی تکه های کاغذ رو می خوندم و برام جالب بود که توی یه تاکسی، اینهمه معنا و زیبایی باشه.

تاکسی متفاوت

از آقای راننده اجازه گرفتم که از این جملات عکس بندازم، خندید و گفت: بله عکس بنداز دخترم، اصلا من اینها رو برای تو و بقیه جوون ها نوشتم که بخونیدشون، عکس بندازین ازشون، یاد بگیرین زندگی رو، عکس بنداز، به همه دوستاتم نشون بده.

تاکسی متفاوت

ازش پرسیدم: چرا این کارو انجام دادین؟ این همه شعر رو کاغذ نوشتین و زدین به تاکسیتون؟
با کمی ته لهجه که صفای مردم پشت کوه رو می رسونه، با خنده گفت: ما جوون های خوبی داریم اما ناشکر، نمی دونن تو چه زمان خوبی دارن زندگی می کنن، شکم هاشون سیره، سقفی بالای سرشونه، لباسی برای پوشیدن دارن، امنیت دارن و هیشکی با اسلحه جونشونو تهدید نمی کنه، درسته شاید بیکاری باشه، ترافیک باشه، اما من نمی دونم چرا جوون های ما، فقط اون چیزایی که ندارن رو می بینن و اون نعمت هایی که دارن رو نمی بینن.
خانمی که کنارم نشسته بود گفت: راست می گی حاج آقا، به خدا ما بچه بودیم، اگه از بیرون می اومدیم و می دیدیم که روی گاز قابلمه ای هست و غذا پختنی داریم، کلی ذوق می کردیم.
بعد رو به من کرد و گفت: نداشتیم خانوم، پول نون رو پدرم به سختی جور می کرد، هر روز نون و ماست یا نون و کشک یا نون و روغن، پختنی نمی خوردیم، اما حالا قورمه سبزی برای ناهار درست کنم، بچه هام شب نمی خورن و می گن، ایش...غذای تکراری
آقای راننده گفت: بله خانوم، فرمایش شما متین، جوون های امروزی خیلی پر توقع شدن، اما دنیا بزرگ شده، پیشرفت کرده، همه جای دنیا، آپولو هوا می کنن، دیگه مثل اون زمان ها نیست که خر مش قربون، تنها وسیله حمل و نقل به روستا باشه، جوون های ما کار خوب می خوان، حقوقی می خوان که از پس زندگیشون بر بیان، با این اجاره خونه های سرسام آور، زندگی می خوان، تفریح می خوان، اما این نباید باعث ناشکری باشه.
ادامه داد: دخترم، من کاستی های زندگی شما جوون ها رو می فهمم، اما وقتی می بینم یه جوونی که الان موقع شادی و خوشیشو، سوار تاکسی من می شه و غم دنیا رو دلشه، طاقتم نمی گیره بهش نصیحت نکنم که قدر زندگیشو بدونه، یادش بندازم دنیا محل گذره، ببینه زیبایی های زندگی رو، بعد به یکی از نوشته های روی داشبورد اشاره کرد و گفت:
دل نوشته ام بخوان و دلگرم شو                       از غم درآی و آرام شو

یه حس خوب

وقتی از ماشین اون آقای راننده پیاده شدم، یه حس خوبی داشتم، اصلا دوست داشتم که ترافیک بیشتر باشه تا منم بیشتر حرفای اونو بشنوم.
اونجا بود که فهمیدم راننده تاکسی بودن، شغل مهمیه، می شه تو ماشین سیگار کشید و صدای ضبط رو که آهنگ های داریوش و هایده که من چقدر بدبخت و تنها و بیچارم و همه خوشبختن و من دارم میمیرم رو گوش کرد و  جلوی بقیه ماشین ها پیچید و سر صد تومن، دویست تومن، با مسافرا چونه زد، می شه مثل این راننده مهربون، به فکر گذاشتن یه لبخند رو صورت یه جوون بود.
کاش هممون توی شغلی که داریم، اینقدر مهربون باشیم و زیبایی های زندگی رو ببینیم و به همه هم نشونش بدیم، کاش حس های قشنگ زندگی رو دست به دست و دل به دل، بچرخونیم.


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.