منصور نظری «قصه مردان شهادت طلب» را سرود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1395/03/18
منصور نظری «قصه مردان شهادتطلب» را سرود
«قصۀ مردان شهادتطلب» عنوان سروده منصور نظری، شاعر آئینیسرا است که آن را به شهدای سرافراز مدافع حرم «رضا رستمیمقدم»، «قدرت عبدیانی» و «مرتضی مسیبزاده» که اخیراً عاشقانه در نبرد با تروریستهای تکفیری در استان حلب به شهادت رسیدند، تقدیم کرده است. این شعر را در ادامه میخوانید:
قاصدک آورده خبر از حلب قصۀِ مردان شهادتطلب
قصۀِ ایثار و شکوه و شرف قصۀِ مردان خدا را هدف
قصۀِ مستانِ میِ لمیزل خورده زِ مینای شهادت عسل
قصۀِ مردانِ خریدار عشق مست انالحق به سَرِ دار عشق
قاصدک آورده خبر از فدک کوچه، حرامی، تنِ زهرا، کتک
عطرِ نفسهایِ غمآلود یاس در گذرِ کوچۀِ تنگِ هراس
زمزمهای مصطفوی از حرا شور ظهورانه جهان را فرا
منتظرِ یوسفِ آل عبا کرب و بلایی به حلب کرده پا
موج جنون در دل دریای خون کرب و بلایِ زِ ازل تاکنون
شور عطش بر لبِ مهتابها سوخته از غم جگرِ آبها
بر سرِ نِی غرقهبهخون ماهها پَر زِ ملک سوخته از آهها
آمده از کینِ جگرخوارها غرقهبهخون قامت سردارها
گُمشده خورشیدِ به اشراقها پنجره دق کرده از این داغها
غرقِ گُل لاله شده کوه و دشت خاک حلب بَس که به خون غرقه گشت
میرسد از کرب و بلایِ دمشق پیکر گلگونِ شهیدان عشق
عشقِ گلِ یاسِ کبودِ علی از رخ خونینِ شهیدان جلی
باز کفنکرده شقایق به تن کُشته مسیحی شده دور از وطن
کرده پریشان دلِ دریا غمی پیکرِ خونینِ رضا رستمی
خُرم از او خاطره آبادها تا به ابد زندۀِ در یادها
نوشِ بلا کرده ز جامِ رضا کُشتۀِ در جنگ حلب، مرتضی
حافظِ حُرمِ حَرمِ یاسها مستِ میِ غیرتِ عباسها
فاطمه را مُنتقم درد و رنج خاطرۀِ یوسف و دست و ترنج
بسته حرم را به حرامی رَه او گشته ز اسرار بلا آگه او
جلوهای از قدرتِ عشق است او شتۀِ در جنگِ دمشق است او
میسِپُرَد قافلهای در دمشق لایتناهی رَهِ خونبار عشق
بسته به محمل تنِ آلالهها قوم به زهرا و علی والهها
کرده به پا محشرِ عشقی به شور فاطمیون را تبِ تند ظهور
این همه لشکر به دمشق آمده فاطمه را در پیِ عشق آمده
لشکر موعودِ ظهور است این جلوۀِ زیبایِ غرور است این
عطر خوش کرب و بلا کرده مست هر که به عشقِ علوی گشته هست
فاطمیون لشکر زهرا پرست بیرق سبزِ علوی را به دست
تیغ دو دم بسته میان صیقلی رده به پا محشر عشق علی
رنگ ظهورانه علمها به دست بیرق خونینِ خراسانی است
آمده اِی قاصدکِ از دمشق اِی خبر آورده زِ غوغایِ عشق
سویِ شهیدان خبر از ما بِبَر خونجگر، داغِ دل و چشمِ تر
قومِ گذر کرده ز جان را بگو کرده به خونِ دلِ خود اِی وضو
ما زِ خُمِ عشق شما کرده نوش همچو شما مست و علمها به دوش
دست دعا کرده به سرها فراز کرده روان خون ز دو چشم نیاز
در طلب منجیِ آخر همه دست به دامان شده بر فاطمه
منتقم خون شهیدانِ عشق ره بِسِپاریم بهسوی دمشق
رَهروِ راه شهداییم ما دلشدۀ کرب و بلاییم ما
بیرق سبز علوی را به دست از میِ گلگونِ بلا گشته مست
فاطمه را مست می انتقام روی بهسویِ حلب آریم و شام
شور ظهورانۀِ عشق آوریم فتحِ حلب همچو دمشق آوریم
فتح حلب وعدۀِ ما با ولیست هدیۀِ عشاق به سید علیست»
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .