عاشورا و واژه های گداخته - 5
طلیعه تاسوعا و عاشورای حسینی بر پویندگان راستین طریق بیداری و معرفت تسلیت و تعزیت باد ...
آب ، شرمنده ایثار " علمدار " تو شد
آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک ، گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید ؟
که زمان ؛ مویه کنان از گذر خاک گذشت
سر خورشید ، بر آن نیزه خونین می گفت :
که چها بر سر آن پیکر صد چاک ، گذشت
جلوه روح خدا در افق خون تو دید
آنکه با پای دل از قله ادراک گذشت
مرگ ، هرگز به حریم حرمت راه نیافت
هرکجا دید نشانی زتو ، چالاک گذشت
" حر " آزاده شد از چشمه مهرت سیراب
که به میدان عطش ، پاک شد و پاک گذشت
آب ، شرمنده ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت
بود لب تشنه لب های تو صد رود فرات
رود بی تاب کنار تو ، عطشناک گذشت
بر تو بستند اگر آب ، سواران سراب
دشت ، دریا شد و آب از سر افلاک ، گذشت
با حدیثی که ملائک ، ز ازل آوردند
سخن از قصه عشق تو ز لولاک گذشت ...
نصرالله مردانی
***
بنویس که با شتاب باید برسد
فورا ببرش ، جواب باید برسد
لبهای رقیه ( س ) از عطش خشک شده
این نامه به دست آب باید برسد
***
سرهای بریده نعش بی سر ، دجله
تنها و غریب و بی برادر، دجله
یک سوی حسین ( ع ) و سوی دیگر ، عباس ( ع )
یک چشم فرات و چشم دیگر ، دجله
جلیل صفربیگی
در دوزخ ترس ، عهد خاکستر شد
یک سایه فقط غریب را یاور شد
مهتاب نشست کوچ شد بی سایه
سردار غریب عشق ، تنهاتر شد
محمد رضا سنگری
***
بر نیزه ایستاد و به شمشیر دست داد
درسی به آن جماعت راحت پرست داد
قربانت ای حسین ، که هرپاره تنت
از عشق ، یک نمونه کامل به دست داد ...
علی رضا سپاهی لائین