زخیل عاشقان جا ماندهام من
رفیقان میروند نوبت به نوبت خدایا نوبتم کی خواهد آمد
الهی من بدم اما تو خوبی یقین دارم که ستارالعیوبی
حمید ناصری از دست ما رفت خدایا گل بود و هست ما رفت
سعید شعبانی جانش فدا شد از این دنیا فانی او رها شد
گلی از گلستان حق شد پرپر تنفس قدوسی شیر دلاور
امامی جان خود داده به جانان چو جدبی سرش در خون شد غلطان
بکرده جان فدا در راه ایمان شهید علیرضای نور و زیان
خدایا آگهی واماندهام من زخیل عاشقان جا ماندهام من
از آن یاران خوب و با وفایم نمانده یک نفر حتی برایم
امیدم این بود در روز محشر ببینم این عزیزان بار دیگر
بیا بنگر بشد پاره ز قرآن یکی صفحه جمال عطی نیا
چرا کرب و بلا از ما نمیشه چرا این راه بسته وا نمیشه
سر قبری زنی دیدم نشسته چنین میگوید او با قلب خسته
خدایا هم پسر هم شوهرم رفت خدایا آگهی نانآور رفت
گلی گم کردهام میجویم او را به هر گل میرسم میبویم او را
گل من یک نشانی در بدن داشت یکی پیراهن خونین به تن داشت
اگر جویم گلم را در گلستان به آب دیدگان میشویم او را
میون برکهای از خون شناور صدا زد پاسدار از ژرف سنگر
اگر از ما یکی باقی بماند بماند جاودان اللهاکبر
شهیدان حق را زنده کردند خدا راه تو را پاینده کردند
شهیدان زندهاند اللهاکبر به حق پیوستهاند اللهاکبر