تبیان، دستیار زندگی
ینم حاشا كه من جدا ز شه كربلا شوم حاشا كه من مخالف اهل ولا شوم بیگانگى چرا كنم از شاه انس و جان با دشمنان دین خدا آشنا شوم؟ ابن زیاد كیست كه ما را دهد پناه؟ حاشا كه من مطیع به شمر دَغا شوم ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

من خادم حسینم

حاشا كه من جدا ز شه كربلا شوم

حاشا كه من مخالف اهل ولا شوم

بیگانگى چرا كنم از شاه انس و جان

با دشمنان دین خدا آشنا شوم؟

ابن زیاد كیست كه ما را دهد پناه؟

حاشا كه من مطیع به شمر دَغا شوم

هرگز جدا نمى‏شوم از شاه كربلا

بایست با گروه بلا هم صدا شوم

آیا رواست دامن پاكش كنم رها؟

دور از طریق و صحبت اهل وفا شوم؟

آخر كدام رتبت از این بیشتر كه من

بر نور چشم فاطمه صاحب ‏لوا شوم

صد بار اگر دو دست من از تن جدا شود

حاشا كه من جدا ز شه نینوا شوم

در راه دوست گر بكشندم هزار بار

باز آرزو كنم كه به دینم فدا شوم

با بذل جان، به عرش رسانم سریر فخر

گر مایه سرور دل مصطفا شوم

آخر كدام رتبت از این خوبتر كه من

خدمتگزار آل رسول خدا شوم

این فخر را به مُلك دو عالم نمى‏دهم

كاندر جهان، غلام شه كربلا شوم

در راه دوست از سر و از جان گذشته‏ام

حاشا كه در خیالِ سر و دست و پا شوم

در راه دوست، هرچه رسد بهر من نكوست

گر من فداى آن شه گلگون‏ قبا شوم

عین‏الحیات را نكنم اعتنا یقین

گر خضروار بر لب آب بقا شوم

آب فرات چیست كه لب تر كنم از او؟

آن به كه پیرو خَلَفِ مرتضا شوم

آیا رواست تشنه بود پیشواى من

من آب خورده، بى‏خبر از پیشوا شوم

من با خداى خویش چنین عهد كرده‏ام

كاماج تیر و نیزه و تیغ بلا شوم

بر هر بلا كه روز ازل گفته‏ام بلى

باید به آن بلا و مِحَن مبتلا شوم

مِهر حسین در رگ و خونم گرفته جاى

من آن نِیَم ز خیل شهیدان، سوا شوم

پروانه‏ام به شمع حقیقت، چه غم مرا

در عشق اگر بسوزم و یكسر فنا شوم

من خادم حسینم و جانم فداى اوست

این فخر بس كه خادم میر هدى شوم

یارب! روا مدار كه روزى در این جهان

من از گروه صبر و سعادت جدا شوم

آماده‏ام به راه خدا بذل جان كنم

باید صبور در همه جور و صفا شوم

در آستان ما كه «رسولى» مدیحه‏گوست

او را شفیع جرم به روز جزا شوم

عباس رسولى
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.