کیک مادربزرگ
مادربزرگ مهربانش که مشغول پختن کیک بود از پسر کوچولو پرسید : کیک دوست داری؟
پسر کوچولو پاسخ داد: البته که دوست دارم.
مادر بزرگ پرسید:روغن چطور؟روغن دوست داری؟
پارسا گفت: نه!از روغن اصلا خوشم نمیاد.
مادر بزرگ گفت: و حالا دو تا تخم مرغ.
پارسا گفت:نه مادربزرگ!تخم مرغ خیلی بی مزست.
حالاآرد چی؟ از آرد خوشت می آید؟ جوش شیرین چطور؟
مادربزرگ! حالم از همه شان به هم می خورد. بله پسرم، همه این چیزها به تنهایی بد به نظر می رسندو تو هیچ کدام را دوست نداری اما وقتی به درستی با هم مخلوط شوند، یک کیک خوشمزه درست می شود. خداوند مهربان هم به همین ترتیب عمل می کند.
خیلی از اوقات تعجب می کنیم که چرا خداوند باید بگذارد ما چنین دوران سختی را بگذرانیم اما او می داند که وقتی همه این سختی ها را به درستی در کنار هم قرار دهد، نتیجه همیشه خوب خواهد بود.