مکبث به روایت تصویر
نگاهی به شیوه روایت بصری در «مکبث» ساخته جاستین کورزل
سراغ گرفتن از «مکبث» به عنوان یکی از شهیرترین متون دراماتیک تاریخ ادبیات، تاتر و حتی سینما به خودی خود امری سهل و ممتنع است و به همان میزان که می تواند امری ساده و امتحان شده تلقی شود، این قابلیت را دارد تا به باتلاقی برای کارگردان یا فیلمنامه نویسان بدل شود تا از قابلیت همراهی برانگیز بودن اثر بی بهره بمانند.
به بیان بهتر سراغ گرفتن از اثری که مخاطب چه به شکل متن و چه با شمایل تصویر خاطرات برداشت های غنی بسیاری از آن در ذهن دارد و به هیچ عنوان احساس غریبگی با آن نمی کند، خطر ناموفق بودن را به همراه دارد. به بیان دیگرکارگردان سینما یا تئاتری که تصمیم به بهره گیری از نمایشنامه ای در اندازه ای «مکبث»را دارد می بایست یک اصل را در نظر داشته باشد و آن اینکه چه حرف تازه ای را می خواهد که بزند. این اولین قدم برای سراغ گرفتن از اثری با این مختصات است. هنرمند می بایست یا سراغی از شمایل بصری تازه و بدیع بگیرد و به شیوه خودش روایتی بصری از این نمایشنامه را به تصویر بکشد، یا اینکه از منظری تازه و بعد از درونی کردن لایه های تو در توی این اثر کلاسیک، به بیانی تازه از همان محتوا دست بزند. ورنه هر آن چیزی که ارائه کند در مقایسه با اقتباس های پیش از خودش اثری تکراری و حتی متظاهرانه تلقی می شود. این خطر که سراغ گرفتن از اثری چون «مکبث»که امتحان خودش را برای همراه کردن مخاطب بارها و بارها پس داده است، صرفا با هدف پنهان شدن پشت تمام داشته های اثر اصلی(original) و سوار شدن بر دوش داشته های غنی آن برای کمتر دیده شدن نقصان در خلق اثری تازه و بیان حرفی نو را به همراه دارد.
نسخه ای که جاستین کورزل از مکبث اثر ویلیام شکسپیر و بر مبنای فیلمنامه ای به روز شده از این اثر ساخته است ، جز آن دسته از اقتباس های است که حتما با برچسب موفقیت از آنها یاد نمی شود. در واقع نسخه کورزل از «مکبث»به شیر بی یال و دم اشکمی می ماند که تنها و تنها بر بال داشته های خود متن ارجینال و نه بدعتی تازه و خلاقیتی شم نواز روایت شده باشد. فیلمنامه اقتباسی از نمایشنامه «مکبث» تقریبا وفاداری کاملی به اثر اصلی را در پیش گرفته و بی هیچ کم و کاستی همان روند و ورال را روایت کرده است. پس چیزی تحت عنوان بیان روایی مدرن و امروزی از اثری کلاسیک در کار نیست. در این موقعیت تنها پس و پیش کردن برخی دیالوگ ها و یا اندکی کوتاه یا بلند تر نمایش دادن برخی صحنه ها و سکانس ها به کار بسته شده است که آن هم حداقل کاری است که برای تبدیل یک اثر نمایشی به نمونه سینمایی به کار بسته می شود.اما این عدم موفقت به معنای بی ارزش بودن کار نیست. در واقع مراد این است که اثری ماندنی و قابل ارجاع درآینده به کار نیست. بلکه تلاشی قابل احترام برای بیان بصری تراژدی «مکبث» در کار است که حتما قابلیت یکبار تماشا کردن را دارد.
تمام داشته های نسخه تازه «مکبث» بر دوش شمایل روایی و شیوه بهره گیری کارگردان از فضاسازی های بصری است.این شدت و حدت در فضاسازی تا جایی پیش رفته است که اثر طعنه به موزیک ویدئوهای خوش آب و رنگ این روزها باب شده میزند.جدای از اینکه این خصیصه را مثبت یا منفی تلقی کنیم می توان گفت که «مکبث» تازه بیش از آنکه سراغ متن و پرگویی و دیالوگ های تو در تو و برود، سراغ بیان بصری ماجرا رفته و تمام تلاشش را صرف نمایش کشمکش درونی مکبث و لیدی مکبث کرده است.
شاهد این مدعا را می توان واگویه های شخصیت ها با خودشان دانست که در نماهایی کم تحرک و نماهای آهسته (slow motion) یا حتی نماهای ثابت رخ می دهد. به بیان دیگر در نسخه تازه مکبث تلاش نویسندگان و کارگردان بر آن بوده تا با حذف دیالوگ های طولانی و متعدد که ذات نمایشنامه های شکسپیر را شکل می دهند، سراغ بیان تصویری بروند وبا حذف دیالوگ های بلند و پناه بردن به موجز گویی، تلاش کنند تا با مدد تصاویر مبهوت کننده و پرکنتراست و گرم، فضاسازی را در پیش بگیرند.
محدودیت لوکیشن ها یکی دیگر از ویژگی های این اثر است.شیوه کارگردانی، انتخاب اندازه نماها و حتی محدود بودن لوکیشن ها همگی در خدمت وفاداری کارگردان به فضای تئاتری اثر است. در واقع جاستین کورزل همزمان که بنا داشته به بیانی بصری از کشمکش های درونی مکبث و لیدی مکبث که منجر به جنون و مرگ و تراژدی می شود، دست پیدا کند، دقت داشته است تا با سراغ گرفتن از لوکیشن های متعدد و رنگ به رنگ و حرکات سریع دوربین، محوریت شخصیت ها و حضور فیزیکی و ذهنی شان در اثر را از دست ندهد و همواره به مخاطب یادآوری کند که مهمترین بخش ماجرا دغدغه های مکبث و لیدی مکبث، اقدامشان و درنهایت مواجه شدنشان با عواقب این اقدام است .در این اتمسفر کورزل برای آنکه همزمان به اصل بیان بصری پایبند باشد و شخصیت ها را به فرع نراند، سراغ نماهای کم تحرک و کادرهای باز و نماهای متوسط (medium shot) و بلند(long shot) رفته است.
کارکرد این شیوه کارگردانی زمانی معنا پیدا می کند که در نظر داشته باشیم، مکبث و لیدی مکبث هر دو بیش از آنکه در حضور یکدیگر کشمکش را تجربه کنند، درگیر کشمکش های درونی خودشان با خودشان هستند و این دقیقا مقدمه جدا افتادگی و ایزوله شدن آنها از یکدیگر و در ادامه محیط اطراف است. کلیدی ترین نماهای فیلم مربوط به خلوت کردن لیدی مکبث در محیطی معنوی است. این نماها غالبا به صورتی باز و با طراحی صحنه و نورپردازی های گرم و پرکنتراست تصویری شده است.مخاطب در این سکانس تصویر در سکون نشسته لیدی مکبث را می بیند و واگویه هایی ذهنی او را در غالب صدای رو تصویر می شنود. در این نماهای مثالی ، کارگردانی در تلاش است تا چیدمان صحن طوری باشد که لیدی مکبث و مرکزیت او از میان نرود، واگویه های او محل اصلی توجه مخاطب باشد وهمزمان فضاسازی در خدمت بیان درونیات شخصیت و دنیایی که او را در بر گرفته باشد.همین ویژگی در مورد مکبث هم رعایت شده است. نماهای نبرد مکبث و توجهش به خواهران پیش گو یا پسرکی که در جنگ کشته شده است، نمونه مثالی این مدعا ست. در این نماها با بهره گیری از نمایش آهسته تصویر و جدا (ایزوله) کردن مکبث از کلیت صحنه نبرد، کارگردان تمام توجهش را به بیان بصری درگیری ذهنی مکبث با حضور پیش گو ها قرار می دهد.در واقع دراین نماها، بیش از آنکه کلیت صحنه نبرد و عظمت و شکوه آن اهمیتی داشته باشد، دلمشغولی های مکبث است که معنا می یابد و توجه مخاطب به آن هدف اصلی کارگردان بوده است.
در همین مسیر باید اشاره کرد که در روایت تازه بصری از «مکبث» درونیات شخصیت ها بیش از پیش جنبه بیرونی پیدا کرده اند. به بیان بهتر از یک سو دیالوگ های مطول که ابزاری ادبی برای بیان درونیات شخصیت ها و بهره گیری از اصل کشمکش برای پیش برد درام بوده اند، کنار گذاشته شده اند و از سوی دیگر درونیات شخصیت ها و اثرات رفتار و سکناتشان در شمایلی تصویری و با کمک رنگ، نور، اندازه نما، بازی درونی بازیگران، شیوه راه رفتن و نشستن آنها، شکل نگاه کردن در سکوتشان، زاویه نگاه دوربین و هرآن چه که قابلیت ایجاد برداشت ذهنی و درک حال کلی حاکم بر اثر را به مخاطب می دهد، به کار بسته شده است. کارگردان تلاش کرده تا مکبث را از مرحله بیان ادبی با محوریت کلمات به مرحله بیان بصری با محوریت ویژگی های بصری سوق دهد.