تبیان، دستیار زندگی
فلسفه ی مضاف را اینگونه تعریف می کنیم: دانشی است که با روش عقلانی یا تاریخی به صورت فرانگرانه به تحلیل یا توصیف مضاف الیه خود می پردازد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چیستی‌شناسی فلسفه‌ی مضاف و اقسام آن

فلسفه فقه (۱)

فلسفه فقه

استاد ابوالقاسم علیدوست

«حلقه مفقوده‌ای بین دوره سطح و دوره خارج»

بحث پیرامون فلسفه فقه است راجع به ضرورت این بحث، علی‌الاجمال اشاره می کنم که: ما وقتی که اصول فقه می‌خوانیم، رجال را می‌بینیم، درایه را وارد می‌شویم، منطق و ادبیات را پشت سر می‌گذاریم و برای استنباط - و به وصف اینکه مجتهدیم - می‌خواهیم استنباط کنیم، با یک حلقه‌های مفقوده‌ای مواجه می شویم؛ نگاه می کنیم به گذشته تحصیلی خودمان؛ می‌بینیم این حلقه‌های مفقوده را در جائی بحث نکرده‌ایم؛ نه در اصول، نه در منطق و نه در رجال، نه در علوم الحدیث به طریق اولی، نه در ادبیات، معانی و بیان، صرف و نحو و... این حلقه‌های مفقوده، حلقه‌هایی هستند که فقدان آنها در روند استنباط، چالش َ‌های مهمی ایجاد می‌کند.
چند مثال:
۱. مثلاً در فرآیند استنباط، ممکن است این سؤال پیش بیاید که شارع مقدس وقتی فلان مطلب را بیان کرده، به وصف اینکه شارع بوده بیان کرده، یا به وصف اینکه یکی از مردم بوده؟ می‌دانید پاسخ این پرسش، تأثیر زیادی در نتیجه استنباط دارد اگر به وصف شارع بودن گفته باشد، این گزاره، یک معنای فرازمانی، فرامکانی، جهانی و جاودانی می‌یابد، و باید وارد صحن استنباط شود، ولی اگر به وصف اینکه یکی از مردم است این حرف را زده، خوب این کلام، دیگر جایگاه شرعی پیدا نمی‌کند و قهراً در صحن استنباط هم نباید بیاید.
۲. پس از این پرسش، یک مسأله مهم دیگری وجود دارد، که اسم آن را می‌گذاریم «گستره شریعت». در کتاب‌های اصول، بحثی از گستره شریعت نداریم. در کتاب‌های فقه هم نداریم. در رجال و درایة الحدیث و علوم قرآن و منطق هم که به طریق اولی نداریم. اینجا ما با این مسأله، که فرض این است که روند استنباط را با چالش مواجه کرده است، روبرو شدیم؛ در هیچ‌جا هم بحث نشده و صد پرسش دیگر.
 با تعریفی که ما از دانشی به نام فلسفه فقه ارائه خواهیم کرد، از نظر طبقه‌بندی علوم، این حلقه‌های مفقوده در این دانش می‌گنجند.[۱]

چیستی‌شناسی فلسفه‌ی مضاف و اقسام آن

این دانش، دانش فاخری است که باید کم کم شروع شود؛
 تلاش من بر ساده‌گوئی حداکثری است. اولین بحثی که داریم، چیستی‌شناسی فلسفه‌های مضاف، اقسام فلسفه‌های مضاف و فرق فلسفه‌های مضاف با فلسفه‌ی مطلق است؛ البته خودش سه بحث است.

بحث نخست: تفاوت فلسفه مضاف با فلسفه مطلق

فرق فلسفه‌ی مضاف با فلسفه‌ی مطلق چیست؟ در توضیح این سؤال، من از آخر شروع می‌کنم: ما یک فلسفه‌ی اولی داریم که از قدیم می‌گفتند فلسفه‌ای که ما اسم آن را فلسفه مطلق می‌گذاریم، خودِ فلاسفه به آن می‌گفتند فلسفه اولی. مرحوم ملاصدرا در اسفار، فلسفه را فلسفه‌ی اولی نامیده است. گاهی هم به آن می‌گویند فلسفه اعلی، که همان فلسفه‌ی معروف است که مخالفان جدی و موافقان جدی دارد.
فلسفه‌ی مطلق دانشی است که از «موجود بما هو موجود» بحث می‌کند؛ ملاصدرا در تعریفش می‌گوید: «باحثة عن اصول الموجود بما هو موجود و اقسامه الاولیة»؛ این، فلسفه است. در متون فلسفی - مثل اسفار و شرح منظومه‌ی ملاهادی و بدایة الحکمة و نهایة الحکمة جناب علامه طباطبایی (ره) - از چه چیزی بحث می‌شود؟ از اول تا آخر، بحثِ وجود و ماهیت و اصالة الوجود مطرح می‌شود: وجود مشکک است یا متواطی، وجود واجب و ممکن و ممتنع، وجود خارجی، وجود ذهنی، بعد در بخش الهیات هم که از ذات مقدس الهی صحبت شده، به عنوان وجود مطلق و وجود بی‌تعین بحث شده؛ بنابراین اگر دقت کنید، تمام این بحث‌ها، حول وجود است، منتهی نه وجود متعین و خاصی مثل وجود انسان، بلکه از وجود مطلق (محض الوجود) که همان وجود بی‌ماهیت است بحث می‌کند. البته از اقسام اولیه‌ی وجود (به قول صدرا اقسام اولیه) هم، بحث می‌کند؛ اقسامی مانند ممکن، واجب، ممتنع، و الا می‌دانید که وجود، اقسام زیادی دارد: موجود یا انسان است یا حیوان است یا شمس است یا فلک است... به قول صدرا، فلسفه از وجود، موجود بما هو موجود و اقسامی که به وجود بدون تعین مربوط است، بحث می‌کند؛ چون اگر وجود، همراه با تعین باشد، دیگر می‌رود و در سایر علوم - مثل ریاضی، طبیعیات، زیست فیزیک، شیمی و... - بحث می‌شود.[۲] به عبارت دیگر، اگر تعین پیدا کند، می‌شود مخصوص علوم. ریاضی از چه چیزی بحث می‌کند؟ از یک موجود متعین «کمّ»؛ « عدد ». زیست‌شناسی، از حیاتِ موجود حی.
در مقابلِ فلسفه‌ی مطلق، فلسفه‌های مضاف را داریم، مانند فلسفه‌ی فقه، فلسفه‌ی حقوق، فلسفه‌ی اخلاق، فلسفه‌ی زبان، فلسفه‌ی ذهن، فلسفه‌ی سیاسی، فلسفه‌ی دین.

بحث دوم: چیستی فلسفه‌های مضاف

فلسفه‌های مضاف هم، مثل فلسفه‌ی مطلق، یک دانش هستند؛ یک شیء خارجی مثل سنگ و... نیستند؛ مثل خود فلسفه‌ی مطلق، مثل اصول فقه و نحو، یک دانش هستند.

فلسفه‌ی مضاف را اینگونه تعریف می‌کنیم: دانشی است که با روش عقلانی یا تاریخی به صورت فرانگرانه به تحلیل یا توصیف مضاف‌الیه خود می‌پردازد

فلسفه‌ی مضاف، دانشی است که پیرامون مضاف‌الیه خودش، هم بحث روش‌مند می‌کند، هم تحلیل می‌کند، هم توصیف می‌کند، هم تعریف می‌کند و ٦؛ مثلاً در فلسفه‌ی حقوق، فیلسوف حقوق، حقوق را با روش عقلی تحلیل می‌کند؛ یعنی: اولاً حقوق را تعریف می‌کند، ثانیاً منابعش را پیدا می‌کند، ثالثاً گستره‌اش را بررسی می‌کند، رابعاً مسائل آن را گونه‌شناسی و دسته‌بندی می‌کند. بنابراین، فیلسوفِ حقوق، بیرون از حقوق می‌ایستد و وارد خودِ حقوق نمی‌شود. حتی گاهی وقت‌ها، هیچ دفاعی از حقوق نمی‌کند، ولی حقوق را تحلیل می‌کند. فلسفه‌ی مضاف را اینگونه تعریف می‌کنیم: دانشی است که با روش عقلانی یا تاریخی به صورت فرانگرانه به تحلیل یا توصیف مضاف‌الیه خود می‌پردازد.
 مثلاً امروزه در دنیا گرایشی داریم به نام فلسفه‌ی دین که یکی از فلسفه‌های مضاف است. فلسفه‌ی دین، یک رشته است. این دانش، دین را دنبال می‌کند؛ یعنی اولاً با روش عقلی یا تاریخی، بحث می‌کند که این دین چه آثاری داشته و چه آثاری می‌تواند داشته باشد و عموماً فیلسوفِ یک علم، وقتی که عقلی بحث می‌کند، تحلیل می‌کند و وقتی که تاریخی بحث می‌کند، توصیف می‌کند. در تاریخ، از هست‌ها گفته می‌شود؛ ولی وقتی عقلانی بررسی می‌کند، تحلیل می‌کند. فیلسوف دین، از بیرون دین، دین را تحلیل می‌کند. لذا نگاهِ او، می‌شود یک نگاهِ فرانگرانه. جالب است که بدانید حتی ممکن است فیلسوفِ دین، یک ملحدِ محض، یا یک ماتریالیست باشد.
 در فلسفه‌ی فقه، همین پروژه پیدا می‌شود؛ یعنی یک فیلسوفِ فقه هم، بیرون از فقه می‌ایستد و فقه را - با همان مسائلی که گفتیم که یک نمونه‌ی آن هم گستره‌ی شریعت است - تحلیل می‌کند. فیلسوفِ فقه، کارِ مجتهد را نمی‌کند؛ یعنی عهده‌دارِ استنباط نیست و نتیجه‌ی کارش هم این نیست که مثلاً نماز، واجب است یا مستحب است. بلکه فیلسوف فقه، مثلاً به این نتیجه می‌رسد که فقهاء، در چه حوزه‌هایی وارد شده‌اند و در چه حوزه‌های دیگری باید وارد می‌شدند.
 البته بعضی می گویند که فلسفه‌های مضاف، نباید توصیه داشته باشند؛ باید تحلیل داشته باشند. بعضی‌ها هم می‌گویند می‌تواند توصیه داشته باشد، می‌تواند راهکار داشته باشد، هم تحلیل و هم توصیف، هم توصیه.
فلسفه‌ی مضاف، از موجودِ خاص یعنی همان مضاف‌الیه - بحث می‌کند؛ یعنی بر خلاف فلسفه‌ی مطلق، از یک موجود تعین یافته بحث می‌کند.

بحث سوم: اقسام فلسفه‌ی مضاف

فلسفه‌های مضاف، به تعداد مضاف‌الیه‌ها می‌توانند تکثر بیابند؛ حتی تا ۲۰۰ عدد برسند. مثل فلسفه‌ی زبان، فلسفه‌ی ذهن، فلسفه‌ی دین، فلسفه‌ی اخلاق، فلسفه‌ی فقه، فلسفه‌ی اصول و... ولی نمی‌توان گفت که فلسفه‌ی مضاف، ۲۰۰ قسم است، بلکه باید گفت فلسفه‌ی مضاف دو قسم است:
فلسفه‌ی مضاف به دانش: یک قسم فلسفه‌ی مضاف به دانش داریم؛ یعنی مضاف‌الیهِ ما، خودش یک دانش است، آن هم یک دانشِ نظام‌مند با سیستمِ به‌اصطلاح نظام‌وار، که فلسفه به آن اضافه می‌شود.
فلسفه‌ی مضاف به غیردانش: فلسفه‌ی مضاف به غیرعلم؛ غیرعلم، هر چیزی که می‌خواهد باشد، مثلاً در «فلسفه‌ی دین»: دین، یک دانش است یا یک پدیده است؟ بنا بر این [که یک پدیده است]، فلسفه‌ی دین می‌شود یک فلسفه‌ی مضاف به غیرعلم. فلسفه‌ی زبان، فلسفه‌ی یک دانش نیست، اما فلسفه‌ی حقوق، فلسفه‌ی اصول فقه؛ اینها، فلسفه‌های مضاف به دانش هستند.

فلسفه‌هایی که مضاف به دانش هستند دانش درجه دو محسوب می‌شوند؛ چون ابتدا یک دانش فرض کردیم و فلسفه‌ی آن دانش، یک دانش دومی است که ناظر به آن است و درباره آن بحث می‌کند

فلسفه‌هایی که مضاف به دانش هستند دانش درجه دو محسوب می‌شوند؛ چون ابتدا یک دانش فرض کردیم و فلسفه‌ی آن دانش، یک دانش دومی است که ناظر به آن است و درباره آن بحث می‌کند؛ مثلاً فقه را یک دانش فرض کنید که فلسفه‌ی فقه - که خودش هم دانش است - دانشی که ناظر به این دانش است، پس، دانش درجه دو است. اما دانشی که ناظر به دانش دیگری نباشد، یک دانشِ درجه‌ی یک شمرده می‌شود. بنابراین، فلسفه‌هایی که مضاف به «غیرِدانش» هستند، خودشان دانش درجه‌ی یک حساب می‌شوند.
 پس چیستی فلسفه‌ی مضاف معلوم شد: دانشی است عقلانی، تاریخی، تحلیلی، توصیفی، فرانگرانه، که یا مضاف به یک پدیده است یا مضاف به یک دانش است. فرقش هم با فلسفه‌ی مطلق معلوم شد هذا تمام الکلام راجع به سؤال اول، که حاوی سه مطلب بود.
چیستی فلسفه‌ی فقه را گفتیم؛ یعنی فلسفه‌ی فلسفه‌ی فقه را گفتیم. ان شاءالله در جلسات آینده، ضرورتش را و مسائلش را می‌گوئیم و نسبت این دانش را با دانش اصول فقه و دانش فقه بررسی می‌کنیم.
برای جلسه آینده، چند سؤال مطرح می کنم؛ رویش کار کنید:
۱- مسائل فلسفه‌ی مضاف را در بیاورید و ببینید چه حلقه‌های مفقوده‌ای بین اطلاعات علمیِ ما و فرآیند استنباط وجود دارد؟
۲- مطلبِ دیگر، مناسبت دانش فلسفه‌ی فقه با دانش اصول فقه است؛ این دو یکی هستند؟ متباین هستند؟ یا عام و خاص مطلق هستند؟ اگر عام و خاص هستند، کدام عام است؟

بخش بعدی را اینجا ببینید


پانوشت‌ها:
[۱] البته اگر کسی بگوید من اصول فقه را توسعه می‌دهم و اینها را در آنجا، جا می‌دهم، اشکال ندارد. ما بعداً خواهیم گفت که مخالف نیستیم ولی ممکن است کسی بگوید ما به اصول فقهِ موجود، دست نمی‌زنیم اینها را در دانش دیگری، مثل فلسفه‌ی فقه به بحث می‌گذاریم.
[۲] صدرا می‌گوید: فلسفه‌ی مطلق باحثة عن اصول الموجود بما هو موجود و عن اقسامه الاولیة ای التی یمکن ان یعرض للموجود من غیر ان یصیر ریاضیاً او طبیعیاً او فیزیکیاً او شیمیائیاً او هندیسیاً

منبع: پایگاه اطلاع رسانی استاد علیدوست (سلسبیل)

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان