تبیان، دستیار زندگی
زمانی که در یک نوشته (نظم یا نثر) کلمه هایی متناسب و معمولا هم مکان به کار روند مراعات نظیر گویند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نکات مهم درس بخوانیم و بنویسیم((آرایه های ادبی))

نکات مهم درس بخوانیم و بنویسیم((آرایه های ادبی))

1)مراعات نظیر:زمانی که در یک نوشته (نظم یا نثر) کلمه هایی متناسب و معمولا هم مکان به کار روند مراعات نظیر گویند.
مثال: در نوا آیم چون بلبل مستی که صباش خبر از ساغر میگون به گلستان آرد
(بلبل،گل،صبا،گلستان،نوا)

2)تلمیح:به کار بردن داستانی از قرآن کریم یا به حدیث و داستانی مشهور(مثل یوسف و زلیخا،لیلی و مجنون و...)اشاره دارد..
مثال: گفت چنین خانه و مهمان کجاست مورکجا؟ مرغ سلیمان کجا؟ (اشاره با داستان مور و سلیمان)

3)ضرب المثل: در زبان فارسی به جمله های کوتاه، شیرین و دل چسب، مثل یا ضرب المثل می گویند که شاید از حرف ها و نوشته های طولانی موثرتر باشد.
مثال: چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟

4)جان بخشی به اشیا: درست است که چیزهای بی جان با ما سخن نمی گویند اما نویسنده و شاعر می تواند به آنها جان بدهد و از زبان آنها حرف بزند یا با آنها سخن بگوید. این کار را جان بخشی به اشیا می گویند.
مثال: گفت شبی پنجره با من اشک مریز بر روی هر دامن

5)تشابه: به واژه های مشخص شده دقت کنید.
او از جابرخاست. دلش می خواست به مسافرت برود. / هرچیزی که خوار آید، یک روز به کار آید. خرما نتوان خورد از این خوار که کشتیم.
می بینیم که با شباهت آوایی، معنای واژه ها با هم متفاوت است. از این قبیل واژه ها: خوان،خان- خویش ،خیش و ... را متشابه می گویند.

6) تضاد: به کار بردن دو واژه در یک بیت که با یکدیگر متضاد هستند را تضاد گویند.

انواع اسم از نظر دستوری:
1)اسم جمع: اسمی است که به ظاهر مفرد است ولی در حقیقت بر یک گروه یا دسته دلالت می کند.
مثال: گله مردم سپاه
2)اسم نکره: اسمی را گویند که ناشناخته است. یعنی مشخص نیست درباره چه چیزی یا چه کسی است.
را ه های تشخیص اسم نکره:

1)در آخر اسم حرف ((ی)) می آید. مثل مردی کتابی

2)آوردن واژه (( یک)) بیش از اسم . مثل یک روز یک نفر

3)آوردن (( یک)) بیش از اسم و ((ی)) در آخر آن. مثل: یک هیجانی ایجاد شد.
نکته برای جمع کردن کلماتی که در آخرشان ((ه)) قرار گرفته است: دراین کلمات هنگام جمع بسته شدن با ((ان)) ، ((ه )) تبدیل به ((گ)) می شود. مثل : آواره + ان = آوارگان

همه اسم ها را می توان با ((ها)) جمع بست. اما فقط اسم جانداران و برخی اسم های دیگر را می توان با ((ان)) جمع  بست.

اسم اشیاء را معمولا با ((ها)) جمع می بندند. مثل سنگ ها
اسم انسان و جانوران معمولا به ((ان)) جمع بسته می شود.

ضمیر: واژه ای است که به جای اسم در جمله می آید و جلوی تکرار را می گیرد. به مثال های زیر توجه کنید.
الف)درخت زیبا همچنان پا برجا بود.درخت زیبا با خود سخن می گفت.
ب)درخت زیبا همچنان پابرجا بود.او با خود سخن می گفت.
همانطور که می بینید از تکرار واژه درخت در جمله دوم جلو گیری شده و به جای آن ضمیر ((او)) آمده است.

مرجع ضمیر: به اسم هایی می گویند که ضمیر به جای آنها به کار می رود. در جمله های بالا مرجع ضمیر کلمه (درخت) است.

انواع ضمیر، ضمیر به سه گونه است:

1)ضمیر جدا(منفَصل)

2)ضمیر پیوسته (متصل)

3)ضمیر مشترك

1)ضمیر جدا(منفصل) : به ضمیری می گویند که خود به صورت جداگانه به کار رفته باشد و به واژه  دیگری متصل نشده باشد.
انواع ضمیر جدا : ( من، تو، او، شما، ایشان، آنها، وِی، آنان)
 انواع ضمیر متصل : (م، ت، ش // مان، تان، شان ))

برای فهمیدن ضمیر منفصل به جملات زیر دقت کنید.
1)علی کتابش را به سعید داد. این جمله در حقیقت به شکل (علی کتاب علی را به سعید داد) که برای جلو گیری از تکرار دوباره اسم از ضمیر ((ش)) استفاده شده است. ((ش)) در جمله ضمیر و ((علی )) مرجع ضمیر است.

2)ساسان مدادت را پس داد. (( ت)) ضمیر است. ما درسمان را می خوانیم. ((مان )) ضمیر است.

3)ضمیر مشترك: به کلمات ((خود، خویش و خویشتن )) ضمیر مشترك می گویند.
جمله : هر جمله ممکن است از یک کلمه یا بیشتر از آن تشکیل شده است.
در هر جمله ترتیب کلمات باید رعایت شود. به گونه ای که ابتدا فاعل می آید، سپس مفعول و در آخر فعل می آید.

جمله بدون فعل معنی ندارد.
شبه جمله :
به کلماتی که به تنهایی می توانند یک معنی خاص را داشته باشند شبه جمله می گویند. مثل : آخ ٓ وای و...
مفعول :کلمه ای است در جمله که مار برر روی آن انجام می شود.
مثال: محمد آب را خورد. در این جمله محمد فاعل و آب مفعول است. چون عمل فعل که خوردن باشد، بر روی آب روی داده است.

راه تشخیص مفعول: در جمله بعد از مفعول نشانه مفعول، یعنی ((را)) به کار می رود. یعنی حرف بعد از ((را )) حتما مفعول است.
راه دوم:از فعل دو سوال ((چه کسی را ؟)) یا ((چه چیزی را؟)) را بپرسیم. جواب سوال می شود مفعول.
مثال: محمد در را بست. چه چیزی را بست؟ در را پس کلمه در مفعول است.
مادرم حسین را صدا زد. چه کسی را صدا زد؟ حسین را پس حسین مفعول است.

نکته مهم:
حرف ((را)) همیشه نشانه مفعول نیست و ممکن است در بعضی جاها معنی متفاوتی داشته یاشد که آنگاه به آن ((حرف اضافه)) می گویند.


مثال 1: حاتم طایی را گفتند. در اینجه ((را)) به معنی ((به )) به کار رفته است.
مثال 2: حاتم طایی را مهمان آمد. در اینجا ((را)) در معنی ((برای )) به کار رفته است.
مثال 3 : حاتم طایی را پرسیدند. در اینجا ((را)) در معنی ((از )) به کار رفته است.

گروه مدرسه اینترنتی سایت تبیان
گردآوری و تنظیم: مرجان سلیمانیان