خطابه حضرت زینب(س) افکار خفته مردم شام را بیدار کرد
به گزارش تبیان آیتالله سید میرتقی حسینی گرگانی، استاد حوزه علمیه قم، ضمن عرض تسلیت به مناسبت رحلت جانسوز حضرت زینب(س) در گفتوگو با کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، به نقش خطابه حضرت زینب(س) در پیروزی اسلام و آیین اهلبیت و ولایتمداری حضرت زینب(س) در ماندگاری دین اشاره کرد.
مدرس درس خارج ادامه داد: عقیله هاشمیین و عالمه غیر معلّمه و صاحب مقام رضا و تسلیم و ولایتمدار دوران اسارت کوفه و شام که خود مطابق برخی از اسناد، مطابق وصیت امامحسین(ع) دارای مقام ولایت ظاهری است و در خانواده نبوت و امامت پرورش یافته و جایگاه ولایت را با تمام وجودش لمس کرده و در آن به رشد و کمال و تعالی رسیده است، چگونه میتوان ولایتمداری آن بانو را توصیف کرد و از آثار پر برکت این مقام عظیم او سخن گفت، لذا عنان کلام را در این باره به خاندان نبوت و امامت واگذار میکنم.
آیتالله حسینی گرگانی افزود: شیخ صدوق به اسنادش از احمد بن ابراهیم نقل میکند که گوید در سال 262 هجری قمری بر حکیمه خاتون دختر حضرت جوادالائمه و خواهر امام هادی(ع) وارد شدم و از پشت پرده با وی سخن گفتم و از دینش پرسیدم، امام زمان(ع) را نام برد و از اسم مبارک او را بر زبانش جاری ساخت گفتم: آن مولود کجاست؟ گفت: مستور است. گفتم: پس شیعه به چه کسی مراجعه میکند؟ گفت: به جدّهی او، مادر امام حسن عسکری(ع) گفتم: آیا به کسی اقتدا کنم که به زنی وصیت کرده است؟ گفت: به حسین بن علی بن ابی طالب اقتدا کرده است؛ زیرا حسین (ع) در ظاهر به خواهرش زینب(س) وصیت کرد و دستورات علی بن الحسین(ع) به خاطر حفظ جانش به زینب(س) نسبت داده میشد.
استاد سطوح عالی حوزه گفت: ولایتمداری حضرت زینب(س) مورد اتفاق است و هیچ منصف آشنا به جریان کربلا و حوادث پس از شهادت امام حسین (ع) نمیتواند انکار کند، بلکه بیاختیار در برابر اراده آهنین و صبر و مقاوت آن بانوی بزرگ، سر تعظیم فرود میآورد؛ همانگونه که اطلاع دارید پس از شهادت امام حسین(ع) و یاران و فرزندان و وابستگان آن امام همام و بیماری شدید و ضعف طاقت فرسای حضرت سجاد(ع) سرپرستی و نگهداری زنان و اطفال بنی هاشم و دیگر یاران سید الشهداء(ع) برعهده زینب کبری(س) گذاشته شده بود، آن هم در حال اسیری و گرفتاریهای فراوان و در دست دشمن پلید و بی رحم بودن، یکی از درس آموز ترین رفتارهای آن خانم بزرگ جهان اسلام به ویژه برای زنان و مردان شیعه در تمام اعصار بخصوص در عصر کنونی است؛ هر چه دشمن فعالیت کند و از خود قدرت نشان دهد میتوانیم با صبر و مقاومت زینبی ایستادگی کنیم.
مدرس درس خارج ادامه داد: بانوی بزرگ اسلام در سفر پر مشقّت از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام و از شام تا کربلا و مدینه، پناهگاه و ملجأ برای تمام زنان و اطفال داغ دیده و عزیز از دست داده بودند، وی زنی موقعشناس و آگاه به حوادث و وقایع بودند؛ چون از حوادثی که در زمان امیرالمومنین(ع) و وقایعی که در دوران امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) اتفاق افتاده درس آموخته بودند که هر کاری را در موقع مناسب انجام دهند. حال چگونه میتوان تصور کرد شخصیتی که خود دارای مقام ولایت ظاهری است از گردونه ولایت خارج شود و یا رفتار و گفتارش ولایت مداری نباشد، این بانوی بزرگوار هنگامی که در کوفه دارد خطبه میخواند و مردم کوفه اعم از زن و مرد را تحت تأثیر قرار داده و اشکهای آنان را سرازیر کرده است وقتی که امام زمانش و حجت خدا میفرماید: عمه جان خاموش باش باقی ماندگان را باید از گذشتگان عبرت گیرند پس ایشان ساکت شدند.
استاد حوزه علمیه قم اضافه کرد: راوی میگوید: این سکوت در حالی بود که من مینگریستم که مردم کوفه از استماع این کلمات در حیرت بودند و دستها به دندان میگزیدند. این خود نشانه بسیار بزرگ و عالی است که وقتی که دشمن را تحت تأثیر خود قرار داده؛ اما چون امام زمانش و ولی خدا فرمان به سکوت میدهد و خاموش بودن میدهد این بانوی بزرگوار خاموش میشود و عقیله بنی هاشم فرمان امام را اطاعت میکند.
وی ادامه داد: در بعد از ظهر روز عاشورا هنگامی که خیام را آتش زدند، این بانوی بزرگوار و عقیله بنیهاشم خود را با عجله خدمت امام زینالعابدین رساند و کسب تکلیف کرد که زنان چه کنند؟ آیا در خیام بمانند و بسوزند و یا فرار نمایند؟ امام علیه السلام فرمود: فرار کنند پس از صدور فرمان امام و بیرون دویدنِ زنان، آن خانم والامقام امامش را رها نکرده و به گفته راویان مرتّب خود را به درون خیمه امام زین العابدین(ع) میرساند تا از احوال ایشان کاملاً در اطلاع باشد و از جان خود بیم ندارد.
آیتالله حسینی گرگانی اضافه کرد: در مجلس عبیدالله بن زیاد، هنگامی که عبیدالله دستور قتل علی بن الحسین(ع) را صادر کرد، حضرت زینب(س) سراسیمه و آشفته خاطر خود را به آن جناب رساند و بدنش را در بغل گرفت و فرمود: ای پسر زیاد! کافی نیست تو را این همه خون که از ما ریختی و دست به گردن حضرت سجاد(ع) در آورد و فرمود: به خدا قسم که از وی جدا نشوم، اگر میخواهی او را بکشی مرا نیز با او بکش.
وی ادامه داد: ابن زیاد ساعتی به حضرت زینب و امام زین العابدین نظاره میکرد و از روی تعجب گفت: عجب است از علاقه رحم و پیوند خویشاوندی، به خدا سوگند که من چنان دریافتم که زینب از روی واقع میگوید و دوست دارد که با او کشته شود، دست از علی باز دارید. این اعترافی است که کثیفترین و بی رحمترین دشمن حضرت زینب(س) چنین اعترافی میکند. پس از آن که یزید زنان و کودکان را نزد خویش خواند و آنها را پیش روی خود نشانید امّا با هیأتی دل خراش، روی کرد به مهین بانوی بنی هاشم و درخواست نمود که آن خانم بزرگوار سخن گوید، زینب سلام الله علیها به امام سجّاد اشاره کرد و فرمود: او سرور و سخن گوی ماست.
نقش خطبههای حضرت زینب(س)
استاد سطوح عالی حوزه تشریح کرد: زینب کبری(س) فرزند سوم خانه علی و فاطمه(س) است؛ وی در کانون وحی و ولایت در دامنِ آن دو بزرگوار رشد یافته و درسِ علم، تقوا، عفّت، خردمندی، تدبیر، شجاعت و مبارزه با انحراف را از پدر و مادرش به خوبی فراگرفته است.
آیتالله حسینی گرگانی ادامه داد: وی کمالات معنوی و درس تعالی انسانی را در حدّی آموخته بود که به لقب «عقیله بنی هاشم» معروف شد. صاحب اُسدالغابه در توصیف این شخصیت بزرگ و شاگرد پُر افتخار حضرت زهرا (س)، چنین مینویسد: زینب بانویی عاقل، خردمند بود.
وی اضافه کرد: زینب(س) در بلاغت، زهد و شجاعت نظیر پدر و مادررش بود؛ زیرا که سرپرستی امور خاندان امام حسین(ع) بلکه همه هاشمیان را بعد از شهادت امام حسین(ع) با رأی و تدبیر خویش هدایت میکرد.
استاد درس خارج گفت: شخصیت زینب کبری(س) دارای ابعاد گوناگونی است که هر کدام از آنها جداگانه قابل بررسی و واکاویاند، یکی از آن ابعاد برجسته، دانش و آگاهی آن بزرگوار در زمینه معارف اسلامی است، وی از بانوان محدّثه و عالمه بود که حضرت سجاد امام زین العابدین دربارهاش فرموده اند: «وأنتِ بحمد الله عالمة غیر معلَّمة، فَهِمة غیر مفهَّمة»؛ تو بحمدالله عالمهای هستی که تعلیم ندیدهای و دانایی هستی که دانایی را نیاموختهای. یعنی دانش و دانایی تو خدادادی است و عنایات الهی شما را به این مقام و مرتبه از درک و فهم و دانش رسانده است؛ چون هنگامی که آن خانم بزرگوار خطبه مادرش حضرت زهرا را شنیده بود، سنّی کمتر از هفت سال داشته، و بنی هاشم آن خطبه را از ایشان روایت میکنند، مثلاً امام علی بن الحسین علیهما السلام از حضرت زینب و ایشان از مادرشان فاطمه سلام الله علیهما.
وی ادامه داد: پس از شهادت امام حسین(ع) و بیماری شدید امام چهارم، مسائل و مشکلات را حلّ میکرد و از طرف آن حضرت ولایت و نیابت داشت و آنچه را که امام سجاد میبایست بیان کند آن بانوی بزرگوار، برای مردم و دولت مردان اموی اظهار میداشت.
استاد حوزه اضافه کرد: شخصیتی که در اسلام به مقام ولایت برسد و نیابت امام زمان خودش را بر دوش گرفته باشد از مقام و جایگاه علمی تربیتی و معنوی بس عظیمی برخوردار میباشد، او که در مراثی و اظهار حزن و اندوه خویش خدا و پیامبرش را مدام به رخ مردم و شنوندگان خود می کشید، ایشان که مرتّب، پیوند شهدای کربلا و زنان و اطفال اسیر را با پیامبر و علی و فاطمه علیهم السلام گوشزد می کرد و مردان خشن و کثیف را متذکّر می شد که اسیران و زنان و اطفال و فرزندان از خانواده پیامبر اسلام هستند.
وی ادامه داد: مثلاً در اوّلین روز اسارت هنگامی که از کنار اجساد مطهرهی شهدا عبور داده شدند، طبری در تاریخش مینویسد: قرّة بن قیس تمیمی گوید: از چیزهایی که هرگز فراموش نمیکنم گفتار زینب دختر فاطمه است. وقتی بر برادرش گذشت او را بر خاک افتاده دید، میگفت: یا محمداه یا محمداه درود ملائکه آسمان بر تو باد، این حسین توست که سرش را از قفا بریدهاند، عمامه و ردای او را ربودهاند، پدرم فدای آن کسی که سرا پردهاش را از هم گسیختند، پدرم فدای آن کسی که با لب تشنه شهید شد، پدرم فدای آن کسی که جدّش محمد مصطفی(ص) است. حضرت زینب از این گونه کلمات برای برادرش ندبه کرد تا آن که دوست و دشمن از نالهی او بنالیدند.
استاد حوزه علمیه قم اضافه کرد: در حدیث مشهور از زائده روایت شده از امام زین العابدین علیه السلام که فرمود: چون در طفّ و عاشورا بر ما رسید آنچه که رسید، پدرم با همراهان و فرزندان و برادران و سایر کسانش کشته شدند و زنان و حرم آن امام همام را بر جهاز شتران سوار و به جانب کوفه روانه کردند، من کشتگان را بر زمین افکنده دیدم و اجساد پاک ایشان را به خاک سپرده نشده یافتم، برایم گران بود و از آنچه دیدم سخت آشفته گردیدم، نزدیک بود جان از تنم بیرون رود، عمهام زینب دختر بزرگ علی(ع) چون مرا بدین حال دید، پرسید که این چه حالت است که در تو میبینم ای یادگار پدر و مادر و برادران من!؟ مینگرم تو را که می خواهی جان تهی کنی. گفتم: ای عمّه! چگونه جزع و اضطراب نداشته باشم و حال آنکه میبینم سید و آقای خود و برادران و عموها و عموزادگان و اهل و عشیرت خود را که آغشته به خون در این بیابان افتاده و اجساد ایشان عریان و بی کفن است و هیچ کس برای دفن ایشان اقدام نکرده گویا ایشان را از مسلمانان نمی دانند؟
وی ادامه داد: عمهام گفت: از آنچه میبینی دل نگران مباش و جزع مکن، به خدا قسم که این عهدی بود از رسول خدا (ص) به سوی جدّ و پدر و عموی تو، رسول خدا(ص) مصایب هر یک را به ایشان خبر داده، به تحقیق که حقّ تعالی در این امّت پیمان گرفته از جماعتی که فرعونان زمین آنها را نمیشناسند، لکن فرشتگان آسمانها ایشان را می شناسند، آنان این استخوانهای پراکنده را فراهم میکنند و با این پیکرهای خون آلود به خاک میسپارند و در این طفّ برای قبر پدرت سید الشهداء نشانی بر پا میدارند که اثر آن کهنه نمیشود و رسم آن با گذشت شبها و روزها ناپدید نمیگردد، پیشوایان کفر و پیروان گمراهی در محو آن بکوشند امّا با این حال آن اثر ظاهرتر میشود و کار بالا میگیرد.
آیتالله حسینی گرگانی گفت: این حدیث شریف از اخبار غیبی و معجزات که از دهان پُر گوهر آن گوهر ثمین بیرون جهیده، این حدیث گویای مقام عالی و رتبهی الهی عقیله بنی هاشم است.
حال کسی که با این مقامات و مرتبهی بالای علمی از اهل بیت سخن میگوید و افکار آنها را برای مردم در مناسبتهای مختلف چون مجلس عبید الله بن زیاد و یزید بن معاویه مطرح میسازد و به گوش مردم در کوچه و بازار کوفه و شام و در خرابهی شهر شام باز میکند، نقش بسیار کارساز را دارد.
وی اضافه کرد: عقیلهی حریم رسالت و هدایت و رضیعهی پستان نبوت و ولایت علیا مکرمه زینب کبری دختر امیر مؤمنان علی(ع) در خطبهی شریفهی خود در کوفه و شام اسلام و آئین اهل بیت (علیهم السلام) را برای مردم تبیین نمود و جنایات سپاهیان یزید و ابن زیاد را برای شنوندگان بر ملا ساخت.
استاد حوزه ادامه داد: بی شک افشاگری و بیدار سازی بازماندگان حادثهی عظیم کربلا به ویژه عمّهی سادات حضرت زینب کبری (س) تمام نقشههای پلید مزدوران و قدرتمندان دولت اموی را خنثی و نقش بر آب کرد و جلوی تبلیغات ضدّ خاندان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و فرزندانش را گرفت و از تحریف نهضت عاشورا جلوگیری کرد، از نظر سیاسی و تبلیغاتی گرداندن زنان و اطفال اسیر در شهرهای مختلف، با توجّه به حماقت و بی فکری یزید، علیه دستگاه حاکمه تمام شد.
استاد سطوح عالی حوزه تشریح کرد: عظمت خطابهی امام سجاد و حضرت زینب(س) آنگاه تبلور مییابد که شما به عمق تبلیغات معاویه در شام آگاهی یابید، مثلاً ابن ابی الحدید مینویسد: پس از استقرار حکومت ابوالعباس سفاح عباسی، ده تن از امرای شام نزد وی آمدند و همه سوگند یا کردند که ما تا موقع کشتن مروان، آخرین خلیفه ی اموی نمیدانستیم که رسول خدا به غیر از بنی امیه خویشاوندی داشته است که از او میراث ببرد تا آنکه شما امیر شدید.
وی ادامه داد: این خود باز حاکی از بی اطلاعی آنان است که از خاندان نزدیک تر پیامبر یعنی نوادگان و فرزندان حضرت علی و فاطمه (علیهما السلام) اطلاع ندارند، یا مسائل سیاسی را لحاظ کردهاند.
استاد حوزه اضافه کرد: خطابهی حضرت زینب (س) آنقدر اهمیت دارد که تبلیغات مسموم و پُر خطر معاویه ظرف چهل سال کار و تلاش علیه خاندان پیامبر را از بین برد و چهرهی زشت حکومت اموی را به خوبی معرفی کرد و افکار خفتهی مردم شام را بیدار و متوجّه حقایق کرد.
در همین راستا حرکتهای انقلابی دینی در نامهای مختلف همانند توابین، یالثارات الحسین و... در شهرهای مختلف از قبیل کوفه و مدینه به راه افتاد. و نیز مصونیت خاندان امامت و فرزندان فاطمه از راه آوردهای آن است در نهضت حرّه در مدینه و لشکر کشی یزید با فرماندهی مسلم بن عقبه، خانه ی امام زین العابدین و بنی هاشم از تعرّض او در امان بودند و تعداد زیادی از خانوادههای مسلمان به آنجا پناهنده شده بودند.
وی ادامه داد: عبیدالله بن زیاد مردم کوفه را در مسجد بزرگ کوفه گرد آورده بود و می خواست قدرت نمایی کند و اطلاع رسانی نماید و چهرهای مذهبی به خود بگیرد با ستایش و سپاس خدا، شروع به سخن کرد و گفت: خدا را شکر می کنم که حق را پیروز کرد و یزید را یاری نمود و دروغ گو پسر دروغ گو را کُشت. استاد حوزه اضافه کرد: حضرت زینب و امام سجاد که از شگرد تبلیغی او آگاه بودند، همین پایگاه فکری دشمن را هدف قرار دادند و با سخنان و استدلال های خود با شدّت هرچه تمامتر با آن مقابله نمودند.
وی ادامه داد: عبیدالله پس از شناخت حضرت زینب(س) رو به آن حضرت کرد و گفت: سپاس خدا را که شما را رسوا ساخت و کشت، و دروغهایتان را آشکار ساخت. بانوی بزرگ اسلام جواب داد: سپاس خدا را که ما را به واسطه ی پیامبر خود ( که ما فرزندان او هستیم) گرامی داشت و از پلیدی، پاک گردانید، جز فاسق رسوا نمی شود و جز بد کار، دروغ نمی گوید، و الحمدلله که او ما نیستیم، دیگرانند (یعنی تو و دستگاه حاکمهی یزیدی هستید)
آیت الله حسینی گرگانی اضافه کرد: حضرت زینب(س) درست افکار پلید و زشت او را هدف قرار داد و استدلال ابن زیاد را که گفته بود: «هر کس در جبههی نظامی غالب آمده، او حقّ است؛ چرا که حقّ شکست نمی خورد» در هم شکست و فرمود: معیار برتری و پیروزی، شرف و فضیلت، حقیقت جویی و حقیقت طلبی است، نه قدرت نظامی ظاهری و کسی که در راه خدا به شهادت رسیده رسوا نیست؛ چون رسوا کسی است که ستم میکند و از حقّ و حقیقت منحرف میباشد.
وی با تاکید بر اینکه، کوفه با دمشق بسیار تفاوت دارد تشریح کرد: کوفه شهری است که چندی قبل مرکز حکومت علی(ع) بود، و نیز مرکز شیعیان بود، کوفیان طالب آزادی و طرفدار علی(ع) بودند امّا متأسفانه حاضر نبودند که بهای سنگین آزادی و سبک زندگی علوی و پیروان راستین آن امام بر حقّ را بپردازند. به دنبال ثروت و ریاست و زندگی دنیوی بودن با آزادی از زیر یوغ ستمگر با یکدیگر سازگار نیستند، بنا به گفتهی برخی از نویسندگان؛ کوفیان دچار نوعی تضاد درونی و شخصیتی دوگانه شده بودند، کوفی ها مردمی بودند که از امام حسین(ع) دعوت کردند، سران و بزرگان آنها چنان پیگیر بودند که در نامههای خود نوشته بودند اگر به شهر ما نیایید در قیامت نزد پیغمبر خدا از شما شکایت خواهیم نمود، هم اینان هنگامی که هدف تهدید ابن زیاد قرار گرفتند عقب نشینی کردند و کمر به قتل امام حسین(ع) بستند، لذا میبایست ایشان را بیدار ساخت و متوجّه خطاهایشان کرد.
مدرس درس خارج گفت: وظیفهی بیدارسازی از میان زنان برعهدهی حضرت زینب و از میان مردان امام سجاد بود؛ چون زنان میان سال و یا کمتر از چهل سال جایگاه و مقام علمی و خانوادگی حضرت زینب را میشناختند و چهرهای آشنا برای ایشان بود، حتی مردان کوفه احترام و حرمت او را در دیدهی علی (ع) مشاهده کرده بودند. از آن دوران بیش از بیست سال نگذشته بود که اکنون آن دختر علی و فاطمه و آن بانوی بزرگ در میان خیل اسیران به کوفه وارد شده است، ناخواسته خاطرات گذشته زنده میشود.
وی ادامه داد: زینب کبری(س) از این فرصت کمال استفاده را نمود و شروع به سخن گفتن کرد، مردم صدا و آهنگی آشنا میشنوند، گویا علی(ع) از نجف سر از قبر بیرون آورده و صحبت میکند. به برخی از سخنان آن خانم بزرگوار میپردازیم: سوگندهاتان را دست آویز فساد کردهاید، چه دارید جز لاف زدن و نازش و دشمنی و دروغ، و مانند کنیزان چاپلوسی نمودن و چون دشمنان سخن چینی کردن؟ شما گیاه سبز و ترو تازه ای را میمانید که بر توده سرگین رسته باشد، و مانند گچی هستید که گوری را بدان آلایش کرده و ظاهرش را زیبا نموده باشند، اما در باطن گندیده
شاعر گوید:
ظاهرش چون گور کافر پُر حُلَل باطنش قهر خدا عزّ و جلّ
برای خود بد توشه ای پیش فرستادید که خدا را به شما به خشم آورد و در عذاب جاودان مانید...
ننگی به بار آوردید که با هیچ آبی شسته نخواهد شد، چه ننگی بدتر از کشتن پسر پیغمبر و سید جوانان اهل بهشت؟ مردی که چراغ راه شما و یاور روز تیرهی شما بود، بمیرید و سر خجالت را فرو بیفکنید، به یکباره گذشتهی خود را بر باد دادید و برای آینده هیچ چیز بدست نیاوردید، از این پس باید با خواری و سر شکستگی زندگی کنید، و خشم خدا را برای خود خریدید، کاری کردید که نزدیک است آسمان بر زمین فرود آید و زمین بشکافد و کوهها در هم بریزد.
میدانید چه خونی را ریختید؟ میدانید این زنان و دختران که بی پرده در کوچه و بازار آوردهاید چه کسانی هستند؟ میدانید جگر پیغمبر خدا را پاره کردید؟ تعجب میکنید که از آسمان قطرههای خون بر زمین میچکد؟ اما بدانید که خواری و عذاب رستاخیز سختتر خواهد بود.
استاد حوزه اضافه کرد: مصیبتی دشوار و بزرگ و پیچیده و شوم را که راه چاره آن بسته شده، پدید آوردید، پس تأخیر و مهلت عذاب شما را چیره نکند که خدای تعالی از شتاب و عجله منزّه است.
چه خواهید گفت هنگامی که رسول خدا (س) به شما میفرماید: این چه کاری بوده است که با خانواده و فرزندان و عزیزان من انجام دادهاید؟ برخی آغشته به خون و بعضی اسیرند. پاداش من که نیک خواه شما بودم این نبود.
وی ادامه داد: راوی گوید: مردم را حیران دیدم که دستها را به دندان میگزیدند، پیرمردی در کنار من بود، میگریست و محاسنش از اشک چشمش تر شده بود و دست سوی آسمان برداشته، می گفت: پدر و مادرم فدای ایشان باد، سال خوردگان ایشان بهترین سال خوردگان و خردسالان آنها بهترین خردسالان و زنان ایشان بهترین زنان و نسل آنها والاتر از همه و فضل آنها نیز بالاتر از تمام مردمان است.
استاد سطوح عالیه حوزه گفت: پس از سخنان حضرت زینب(س) امام زین العابدین(ع) با مردم سخن گفت و پس از معرفی خویش و گوشزد کردن جنایات و پیمان شکنی ایشان، صدای مردم به گریه بلند شد و به یکدیگر میگفتند که هلاک شدید و نفهمیدید... امام سجاد فرمودند: اسوه و الگوی ما خاندان پیامبر، خود پیغمبر خدا میباشد، همه گفتند: یابن رسول الله! ما فرمان برداریم و پیمان تو را نگاه داریم، دل به جانب شما داریم و هوای تو در خاطر ماست، فرمان خویش بفرمای که ما جنگ کنیم با هر که جنگ تو خواهد و آشتی کنیم با هر کس که تو با او صلح کنی و قصاص خون تو را از آنها که بر تو و ما ستم کردند بخواهیم.
وی ادامه داد: یزید سر امام حسین(ع) را پیش روی خود نهاد و زنان را پشت سر خویش بنشانید تا سر را مشاهده نکنند، زینب(س) چون سر را بدید دست به گریبان برد و به آواز سوزناک فریاد زد: ای حسین! ای حبیب خدا! و ای فرزند مکه و منی! ای پسر فاطمهی زهرا سرور زنان! فرزند دختر مصطفی!
استاد حوزه اضافه کرد: راوی گوید: به خدا قسم هر کس را که در مجلس بود تحت تأثیر قرار داد و تمامی به گریه افتادند، ولی یزید خاموش نشسته بود.
و در مجلس یزید فرمود: ای پسر آن مردی که جدّ من اسیرشان کرد و سپس آزادشان نمود! از عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده نشانی و دختران رسول خدا (ص) را اسیر به این سو و آن سو و در کوچهها و شهرها به چرخانی و رو بند آنان را بگشایی و دشمنان، آنها را از شهری به شهری برند و مردم بومی و غریب، چشم بدانها دوزند و مردمان پست و شریف چهرهی آنان را بنگرند، از مردان آنها به پرستاری و نه یاوری مانده است، نگهدار و مددکاری ندارند. چگونه امید دل سوزی باشد از آن که دهانش جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش را خون شهیدان روییده؟
آیتحسینی گرگانی افزود: خون ذرّیهی پیغمبر خدا (ص) را ریختی که ستارگان زمین بودند، اکنون یاد اسلاف و نیاکان خود افتادهای و آنان را خواندی، غم مخور که در همین زودی نزد آنان روی آوری، و آرزو نمایی که ای کاش دستت خشک شده بود و زبانت گنگ که آن سخنان را نمیگفتی.
وی ادامه داد: خدایا داد ما را بستان و از این ستمگر انتقام ما را بگیر، به خدا قسم که پوست خودت را شکافتی، گوشت خودت را پاره پاره کردی و نزد رسول در آیی با کوله باری از جنایات و ستم که بر دوش گرفتهای؛ چرا که خون دودمان او را ریختی و حرمت عترت او را شکستی و پارهی تن او را به قتل رساندی. یزید ای دشمن خدا و پسر دشمن خدا! سوگند به خدا، تو در دیدهی من ارزش آن را نداری که سرزنشت کنم و کوچکتر از آن هستی که تحقیرت نمایم، اما چه کنم اشک در دیدگان حلقه زده و آه در سینه زبانه می کشد. پس از آن که حسین کشته شد و حزب شیطان ما را از کوفه به بارگاه حزب بی خردان آورد تا با شکستن حرمت خاندان پیغمبر پاداش خود را از بیت المال مسلمانان بگیر، پس از آن که دست این دژخیمان به خون ما رنگین و دهانشان از پاره گوشتهای ما آکنده است.
به خدا من جز از خدا نمیترسم و جز به او شکایت نمیبرم، هر کاری میخواهی بکن، هر دشمنی که داری نشان بده، به خدا این لکه ی ننگی که بر دامن تو نشسته است هرگز زدودنی نیست.
استاد حوزه علمیه قم تشریح کرد: عکس العمل این چنین گفتار که از جگری سوخته دلی سرشار از تقوا و محبّت به خاندان خود توان می گرفت معلوم است که سختترین دل را در مقابل ایمان راستین ناتوان میکند و قدرت حریف را تبدیل به زبونی مینماید، بدیهی است که سکوت مرگبار سراسر کاخ یزید را فراگیرد و آثار ناخوشایندی در چهرهی حاضران مشاهده گردد.
وی ادامه داد: یزید هنگامی که دید حاضران از کار او ناراضی هستند، و خرسندی آنها مبدّل به نارضایتی شده، گفت: خدا بکُشد پسر مرجانه را، من راضی به کشتنِ حسین نبودم.
استاد حوزه اضافه کرد: سینههایی که پُر از سخط الهی و جایگاه شیطان گردیده بود و جانهای طاغی و دلهای سنگینِ پر از کینه را از حرکت بازداشت، بلکه برخی را وادار نمود که در مقابل یزید به نفع عترت پیامبر موضع گیری کنند.
وی ادامه داد: اندکی نگذشته بود که دشمنی مردم و لعن و نفرین و دشنام آنان را یزید شنید، پشیمان شد و میگفت: چه زیان داشت اگر رنج و آزار او را تحمّل میکردم و او را در سرای خویش میآوردم و قرابت رسول خدا را رعایت میکردم. خدا لعنت کند پسر مرجانه را که راه چاره بر حسین بست و او را به قتل رسانید، و با کشتنِ وی مرا مبغوض مسلمانان نمود و تخم دشمنی مرا در دل آنها کاشت، برّ و فاجر بر من دشنام می گویند.
آیتالله سید میرتقی حسینی گرگانی در پایان گفت: مردم پس از شناخت اسیران و پی بردن به بزرگواری ایشان و اینکه از خاندان رسول خدا(ص) هستند، کار یزید را مورد نکوهش قرار دادند و به اهل بیت روی آوردند.
علیرضا برومند