تبیان، دستیار زندگی
«علی زندوکیلی در آلبوم «یادی به رنگ امروز» با همراهی دوستان نوازنده و تنظیم کننده اش مجموعه ای از ماندگار ترین قطعات و تصانیف موسیقی ایرانی را با بیانی نو به مرحله اجرا درآورد.در ادامه هنر او را از بیان خودش می خوانید...»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نوستالژی علی زند وکیلی

علی زندوکیلی در آلبوم «یادی به رنگ امروز» با همراهی دوستان نوازنده و تنظیم کننده اش مجموعه ای از ماندگار ترین قطعات و تصانیف موسیقی ایرانی را با بیانی نو به مرحله اجرا درآورد.در ادامه هنر او را از بیان خودش می خوانید.

فرآوری: سمیه فروغی، بخش هنری تبیان
علی زند وکیلی

علی زند وکیلی فعالیت های هنری خود را از سه سالگی با نواختن تنبک و آواز شروع کرد و در سال ۱۳۷۷ به هنرستان موسیقی شیراز وارد شد و نواختن سنتور و پیانو را آموخت. سال ۱۳۸۱ به هنرستان موسیقی تهران وارد و از همان هنرستان فارغ التحصیل شد و در حال حاضر کارشناس موسیقی می باشد. وی به همراه برادر خود، محمد زند وکیلی گروهی را تحت عنوان زند بند تأسیس کرد. علاوه بر آن سابقه همکاری با گروه های دنگ شو، خموش، طلوع، نغمه کیمیا، شروندو گلبانگ را دارد و کنسرتهایی نیز به همراه این گروه ها برگزار کرده است.
وی یکی از جوانان فعال در عرصه آواز ایرانی است که توانسته در سال های اخیر جایگاه و سبک مورد علاقه خود را در دل مخاطبانش جا بیندازد. او پس از سال ها فعالیت در گروه های مختلف موسیقی ایرانی و موسیقی تلفیقی سال گذشته با آلبومی که «یادی به رنگ امروز» نام داشت توانست عده زیادی را متوجه صدایش کند. وی در مورد این آلبوم می گوید:
همه آدم ها سعی می کنند به کاری که انجام می دهند، باور داشته باشند. من نسبت به موفقیت «یادی به رنگ امروز» مطمئن بودم. هر چند نمی توانم در مورد  بازخوانی اثر میان مردم نظر دهم. این نکته را باید از واکنش های مردم متوجه شد. خوشبختانه در رونمایی آلبوم بازتاب زیادی که در شهرهای مختلف دیدم، بسیار مثبت بود و این طور نشان می داد که مردم از شنیدن آلبوم لذت برده اند. همین شرایط باعث خوشبینی بیشتر من در مورد آلبوم بود و درنهایت اطمینان داشتم، کار به بهترین نحو منتشر می شود، مردم آن را خواهند شنید و احتمالا کار با فروش مناسبی همراه خواهد بود که  خدا را شکر همین اتفاق هم افتاد.
وی همچنین در رابطه با مقایسه ی سبک بازخوانی اش و نوع خوانش قدیمی کارها بیان کرد: امروز آنچه را در گذشته برایش تلاش و پیش بینی اش را می کردم می بینم و به این خاطر به درگاه خداوند شکرگزارم. من همیشه می گویم کارهایی در ذهن تک تک ما وجود دارد که برایشان برنامه ریزی و تلاش می کنیم هرچه زودتر محقق شوند. این اهداف، درست مثل بذرهای گیاهی هستند که با تلاش و برنامه ریزی آنها را در دل خاک می کاریم و به میوه و محصولش دلبسته ایم. دید من از این هم فراتر است و به محصول بذری که کاشته ام، اعتقاد دارم. من می خواهم بذری را که کاشته ام، برداشت کنم. تلاش می کنم تا کارها یم را با دقت فراوان در تنظیم، شعر و تکنیک ارایه دهم. امروز از آنچه به آن  رسیده ام، راضی هستم. به هرحال، حرکت در این مسیر آبستن گردبادها و خطرات فراوانی است و می تواند هر کسی را از جا بلند کند و محکم بر زمین بزند. اما زمانی که آدم به کارش ایمان داشته باشد، برایش تلاش خواهد کرد و به آنچه می خواهد می رسد. امروز این مسأله برایم ثابت شده و در مورد خودم به وضوح آن را درک کرده ام.

من می خواهم بذری را که کاشته ام، برداشت کنم. تلاش می کنم تا کارهایم را با دقت فراوان در تنظیم، شعر و تکنیک ارایه دهم. امروز از آنچه به آن  رسیده ام، راضی هستم. به هرحال، حرکت در این می تواند هر کسی را از جا بلند کند و محکم بر زمین بزند. اما زمانی که آدم به کارش ایمان داشته باشد، برایش تلاش خواهد کرد و به آنچه می خواهد می رسد.

من احساس می کنم که گاهی اوقات رقابت های ناسالم ایجاد می شود و با خودمان روراست نیستیم. دلیل اصلی این ماجرا ترس است. هنر؛ چشم و هم چشمی و کل کل نیست. من نمی توانم برای این که خودم را ثابت کنم با کسی مبارزه کنم. اصلا هنر مبارزه نیست. هنر جریان پوریای ولی یعنی همان پرباری و افتادگی است. چرا من وقتی یک قطعه یا صدای خوب را می شنوم و از آن تأثیر می گیرم، نباید بگویم که کار خوبی است، البته خوب است که این جا در مورد رفاقت هم صحبت کنیم. ممکن است یکی از دوستان همشهری ام به من بگوید علی خوش به حالت که رفتی و داری حرکت می کنی. اما دوست من فقط دارد سختی هایی که خودش با آن مواجه است را می بیند و در زندگی علی زندوکیلی نیست. به نظر من علت دوم این است که خودمان را جای طرف مقابل مان قرار نمی دهیم، یعنی مثلا آقای ایکس جای من زندگی نمی کند تا ببیند دارم با چه سختی هایی جلو می روم. ما اگر چند ثانیه خودمان را جای دیگری بگذاریم، متوجه خواهیم شد که با چه مکانیزمی درحال پیشروی است، بنابراین هیچ وقت از رشد و پیشرفتش نمی ترسیم.
وی افزود: نوآوری یا خلاقیت یا نوگرایی در لحظه ای اتفاق می افتد که شاید خود هنرمند انتظارش را ندارد. این حرکت آنی است که اطمینانی در آن نیست. می توانم بگویم که خلاقیت و نوآوری نیاز به زمان دارد. مثل شعر نو یا شعر سپید که در لحظه خودش مورد توجه قرار نگرفت. حافظ تا مدت ها اشعارش را پاره می کرد و دور می ریخت تا بالاخره یک نفر از راه رسید و گفت این کار را نکن و قدر کلام خودت را بدان. نوآوری باید توسط زمانی که از آن می گذرد، فرصتی که به مردم برای آنالیز بیشترش داده می شود و انتخابی که توسط مردم صورت می گیرد، تأثیر خودش را بگذارد. نوگرایی که توهم باشد، قطعا تاریخ تولید و انقضایی خواهد داشت و عملا مصرفی خواهد بود. در مقابل یک نوآوری و خلاقیت استثنایی و خاص، مدت زمان طولانی را برای شنیده شدن توسط مردم خواهد داشت و بیشتر شنیده خواهد شد. امروز صد نفر، سال آینده دویست نفر، بعد هزاران نفر و پس از آن میلیون ها نفر آن نوآوری را درمی یابند و می شنوند. این جریان برای نوآوری واقعی به نسل های بعدی می رسد و کارهایی مثل «گلنار و منتظرت بودم» را معرفی می کند که نه تنها در زمان خودش که برای نسل های بعدی هم شنیدنی و دل انگیز خواهد بود. وقتی امروز نام هر کدام از این قطعات می آید من و شما لذت می بریم و بیان لطیف، تاثیرگذار و نافذش را ستایش می کنیم. گذر زمان و تحمل می تواند کمک کند تا نوآوری حقیقی خودش را نشان دهد.
وی که همواره نوستالژی را در آثارش در نظر گرفته در ادامه افزود: من خیلی در زندگی ام درگیر خاطره ها هستم. همیشه خاطرات یک انسان با موسیقی تداعی می شود. درست مثل بوی عطر گل یا ادکلنی که در کودکی احساسش کردید؛ مثلا  قطعه ناردونه، بخشی از زندگی شخصی من است. یاد آور درد و غم و سختی هایی که بعد از یک اتفاق تلخ در زندگی من ایجاد شد است، این خاطرات به دورانی برمی گردد که پدرم را از دست داده بودم و تنها کسی که در آن شرایط می توانست تکیه گاهی برایم باشد مادرم بود و همیشه کنارم ایستاد تا بیش از این صدمه بر من وارد نشود.  وی همچنین در مورد آلبوم آخر خود بیان داشت، به هرحال عطش و علاقه نسل جوان نسبت به موسیقی و ادبیات فاخر را به خوبی حس می کنم.  باید بگویم در مورد اجرای این آلبوم بسیار خوشبین بودم. بارها به تهیه کننده کار دلداری و روحیه می دادم و تضمین کرده بودم که از این آلبوم به بهترین شکل استقبال شود.
از جمله کارهای شاخص وی می توان به تیتراژ مجموعه های دزد و پلیس، پژمان (آخر قصه) و شاهگوش (زهره) اشاره کرد. او در زمستان ۱۳۹۲ آلبومی را تحت عنوان عبور از مه در ژانر سنتی با اشعاری از حافظ، زهرا پناهی، حسین منزوی و وحشی بافقی در ۱۴ قطعه منتشر کرد.


منابع:
- شهروند
- ساتین