تبیان، دستیار زندگی
گفتگوی خود با استاد گرانقدر حضرت آیة الله سیدحسن مصطفوی را در خصوص موضوع جبر و اختیار در نهمین و آخرین شماره با نقد سخنان علامه مجلسی درباره موضوع امر بین الامرین پایان می دهیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم جعفری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پسر یزید مدافع اهل بیت؟!

گفتگوی خود با استاد گرانقدر حضرت آیة الله سیدحسن مصطفوی  را در خصوص موضوع جبر و اختیار در نهمین و آخرین شماره با نقد سخنان علامه مجلسی درباره موضوع امر بین الامرین پایان می دهیم. در بررسی دیدگاه شیعه به این نتیجه رسیدیم که نظر نفی جبر مطلق و اختیار مطلق بود و نظر سومی که اختصاص به شیعه دارد یعنی امر بین الامرین ثابت شد که این اثبات قابل نقد است.

مصاحبه از: دکتر جعفری - بخش اعتقادات شیعه تبیان
حضرت آیة الله سیدحسن مصطفوی

نقد دیدگاه علامه  مجلسی:

در عین حال که به بزرگان احترام می گذاریم، قول واگذاری کار به ما و دخالت خدا تنها در توفیق و خذلان قابل قبول نیست. زیرا محال است که خدا عمل را به ما واگذار کند. عمل های ما نسبت به خدا مثل سایر موالی نیست. موالی دیگر فرمان هایشان تعلق وجودی به آنها ندارد لذا دخالت هم نمی کنند. اما خدا امکان ندارد در کار ما دخالت نکند زیرا وجود و هستی ما وابسته به خداست پس نمی توان حدیث را اینطور معنا کرد.
هستی و حیات را خدا به ما داده و اگر هستی و حیات نداشتیم هیچ کاری نمی توانستیم انجام بدهیم. خدا هستی را آن به آن می دهد. حیات هم آن به آن است. این طور نیست که حیات به ما بدهند و هفتاد سال متصل به هم حیات داشته باشیم. حیات ما مثل نیروی برق است که آن به آن از نیروگاه می آید.
فرض کنید آدم خیری که الآن کار خیر می کند، کمک و احسان می کند اگر حیات و وجود نداشت نمی توانست کار خیر انجام دهد. پس آن به آن خدا به او وجود و حیات می دهد و در کارش هم ناظر است، منتهی می گوید این وجود و حیات را به تو دادم، آزاد و مختاری هر طور که می خواهی این حیات و وجود را یا در مسیر خیر بینداز یا در مسیر بد "انا هدنیاه السبیل اما شاکرأ و اما کفورا" به هر دو گروه مؤمن و کافر می دهد. منتهی یکی آن را در مسیر خیر به کار می اندازد یکی همین را در مسیر بد به کار می برد.
شخص ظالمی که مشت خود را گره کرده و بر سر کسی می زند این قدرت را چه کسی به او داده؟  پاسخ معلوم است خدا داده، اما نداده که تو سر مردم بزند بلکه می گوید این قدرت را دادم  و راه را هم به تو نشان دادم. با این دست و قدرت، بیچاره زمین خورده، نابینا و درمانده را کمک کن. اما اگر تو سر کسی زد جلوی او را نمی گیرد. آزادی او محفوظ است ولی در عین حال مقصر است زیرا در راهی خرج کرده که می توانست نکند .

وجود من یعنی فعل من، حیات من یعنی فعل من، چون اثرش هست. لیکن وجود حیات از خداست، هم فعل خداست هم فعل من است. فعل خداست چون خدا وجود و حیات داده و قوام عمل من به فعل خدا وابسته است. این معنای بین الامرین است

بنابر این می گوییم افعال ما قسمت عمده اش مال خداست خصوصاً اگر حیات و وجود نداشتیم هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم. بعد از نعمت حیات، خدا این سرمایه را به ما داده می گوید این سرمایه را این طوری خرج کن. یکی می رود کربلا و امام حسین (علیه السلام) به او می گویند برو، نمی رود چون می خواهد در رکاب حضرت بجنگد و سرمایه اش را آنجا خرج کند و تا دم مرگ می رود و می جنگد.
این سرمایه الهی است که آن به آن به او داده شده. شمربن ذی الجوشن هم خدا آن به آن به او قدرت می دهد، حیات می دهد. اگر خدا می خواست، دستش را فلج می کرد و او نمی توانست خنجر به دست بگیرد. اما خدا او را فلج نمی کند می گوید قدرت و نیرو را به دست و بازویت دادم، می توانی در هر راهی خرج کنی، اختیار دست خودت هست.
چرا امام حسین (علیه السلام) آنقدر او را نصیحت کرد به او گفت می دانی من کی هستم؟ پسر چه کسی هستم؟ فردای قیامت از تو شفاعت می کنم. او هم به خاطر سوء سریره اش گفت من یک دینار جایزه یزید را به صد شفاعت پدر و جدت ترجیح می دهم.
پس این حرف خوبی است همانطور که وجود، مال ماست ولی به خدا هم نسبت دارد. همان طور که می گوئیم وجود من یعنی فعل من، حیات من یعنی فعل من، چون اثرش هست. لیکن وجود حیات از خداست، هم فعل خداست هم فعل من است. فعل خداست چون خدا وجود و حیات داده و قوام عمل من به فعل خدا وابسته است.
این معنای بین الامرین است و آیات "لیهلک من هلک عن بینة و یحیی من حی عن بینة" و "کلا نمد هؤلاء و هؤلاء"  هم این معنا را می رساند. به ندرت پیش بیاید خداوند مانع شخصی بشود.
بنابراین اگر "بین الامرین" را این طور معنا کنیم صحیح است. نه آن معانی که علامه از اخبار برداشت می کنند که البته از اخبار هم چنین دلالتی فهمیده نمی شود.

صفای باطن را خدا به عده ای داده و به عده ای نداده و حتی به برخی مخالف آن را داده، این چگونه توجیه می شود؟
مرحوم علامه می گوید ما جهت آن را نمی دانیم و نمی توانیم بفهمیم پس صفای باطن یک شخص از چیست و ریشه آن کجاست؟
 آباء و اجداد انسان کارهائی کرده اند که در انسان موثر است. همانطور که چیزهای بدنی مثل ژن ها که از پدر و مادر به ارث می بریم. عمل های خوبی که پدرها و مادرها داشتند نیز در بچه تأثیر می کند و اگر خوب بودند بچه هم دارای صفای باطن می شود.

اما در یک خانواده هم بچه خوب و هم بد هست این چگونه است؟
گاهی در زمان انعقاد نطفه عواملی مثل غذای بدی که خورده شده، در فکر معصیت بودن یا شرایط جوی بد مثل باران تند یا طوفان و .... تأثیر دارد.
عوارض خارجی آن را می توان فهمید مثلا کسانی که در میدان جنگ بودند و برخی افراد که زن و بچه آنها نیز در جنگ بودند سبب شده بچه ناقص الخلقه و فلج به دنیا بیاید. پس آن صداها تأثیر داشته است.
در روایات داریم در طوفان های سهمگین، ماه گرفتگی، خورشید گرفتگی، قمر در عقرب، نطفه ای منعقد نشود، چرا که همه اینها تأثیر دارد. به همین دلیل است که گاهی در یک خانواده بچه هائی با روحیات متفاوت دیده می شود، یک بچه صفای باطن دارد و دیگری ندارد. متاسفانه این اثرها را جدی نمی گیریم.
در روایت آمده برای نطفه هایتان انتخاب خوب کنید فقط به فکر ازدواج نباشید. سفارش شده از خانواده نجیب و خانواده اصیل باشند ولو فقیر باشند. تربیت نقش محدودی دارد.
وجود آباء و اجداد و تربیت، جبر ایجاد نمی کند. اگرچه اصلاح و درست شدن سخت می شود اما جبر نیست. مربی خوب، محیط خوب، تربیت خوب، آثار آباء و اجداد را کم رنگ می کند.
از یزید بدتر چه کسی است؟ جد در جد بد بوده، زنش هم بد بوده، اما پسرش معاویة بن یزید بعد از به درک واصل شدن یزید وقتی که خواست با مردم بیعت کند گفت: مردم پدر جد من ابوسفیان است با پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) بد بود گرفتار اعمالش شد.
پدربزرگ من معاویه است، با بهترین خلق خدا علی بن ابیطالب در افتاد و حالا گرفتار اعمالش است.
پدرم یزید هم این خیانت را مرتکب شد سپس گریه کرد و گفت این خلافت را نمی خواهم و خود را خلع می کنم هر کار کردند نپذیرفت. سپس گفت اگر این خلافت غنیمت بود دیگر بس است. اگر ضرر هم بود بس است. وقتی به خانه برگشت مادرش گفت ای کاش نطفه تو منعقد نمی شد و دفع می شدی. او هم در جواب گفت ای کاش نطفه من منعقد نمی شد تا مادرم تو و پدرم یزید نباشد. گفته شده بعد از چهل  روز زهر به او دادند. برخی هم گفته اند در اثر غصه و اندوه زیاد مُرد و قبر او در شام است.

فعل فعل خداست اما فعل ما هم هست، مثل برقی است که سیم کشی می کنیم و داخل اتاق می آوریم، کلید هم می گذاریم هر وقت کلید را فشار دهیم روشن و خاموش می شود. اما اگر برق اتصال نداشته باشد صد بار این کلید را فشار دهید برق نمی آید اما وقتی که اتصال داشت این ما هستیم که اختیار داریم و کلید را فشار می دهیم خاموش و روشن می کنیم

تحقیق کردند که چرا اینگونه شده؟ معلوم شد معلم سرخانه اش ابوعمرو شیعه بوده و بتدریج این باور را به او تلقین کرده است. او را گرفتند و زنده زنده در گور کردند.
پس تربیت معلم، پسر یزید را نیز تغییر می دهد. نشان می دهد که انسان مجبور و محکوم به بدی نیست اگر چه زحمت دارد و معلم خوبی می خواهد. اما چه شد که معلم خوب گیر او آمد؟
این مسائل به عالم تکوین بر می گردد و رشته های زیادی دارد که ما از آن سر در نمی آوریم. شاید یزید یک غذای خوب خورده و این از آن غذای خوب بوجود آمده است. به هر حال اینها جبر نمی آورد ولی کار را مشکل می کند. برخی مادرشان خوب بوده مثل محمد بن ابی بکر اما پسر معاویه هم پدر و هم مادر هر دو بد بودند. اگر انسان از خانواده منظم و خوب برای ازدواج انتخاب کند کار راحت تر است.
یکی دیگر از چیزهائی که اثر زیادی دارد دوست و رفیق است.
نظر آخری که به حاجی سبزواری نسبت داده شده که فعل فعل خداست اما فعل ما هم هست، مثل برقی است که سیم کشی می کنیم و داخل اتاق می آوریم ، کلید هم می گذاریم هر وقت کلید را فشار دهیم روشن و خاموش می شود. اما اگر برق اتصال نداشته باشد صد بار این کلید را فشار دهید برق نمی آید اما وقتی که اتصال داشت این ما هستیم که اختیار داریم و کلید را فشار می دهیم خاموش و روشن می کنیم.

خلاصه سخن

در این گفتگوی عالمانه حضرت استاد، به این باور در موضوع جبر و اختیار رسیدیم که نظر متکلمین اشاعره و معتزله، فلاسفه و متکلمین و عرفا با اشکالات و ایراداتی مواجه بود. در بررسی دیدگاه دانشمندان شیعه نیز به این نتیجه رسیدیم: نظر ملاصدرا نفی شد. نظر خواجه نصیر طوسی و خبری که علامه مجلسی از شیخ مفید نقل کردند نیز نفی شد. اما خبر واحدی که از علامه مجلسی مطرح شد بد نبود اما مورد پسند نبود و در نهایت نظر مرحوم سبزواری قابل قبول است.


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.