تبیان، دستیار زندگی
حضور مردم از باب تحقق حاکمیت، از بابِ مقدمه واجب، واجب است. وقتی می گوییم مقدمه واجب، مثال می زنم در نماز و وضوء؛ بر من لازم است نماز بخوانم، و لازم است مقدمات این نماز، یعنی وضوء را هم فراهم کنم و من نمی توانم بروم وضوء با آب غصبی بگیرم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بررسی جایگاه فقهی حق رأی (۳)

میزگرد بررسی جایگاه فقهی حق رأی
میزگرد خبرگزاری شفقنا با حضور:
 حجت الاسلام دکتر سیدکاظم سیدباقری
حجت الاسلام دکتر سید سجاد ایزدهی
حجت‌الاسلام دکتر محمدهادی مفتح

بخش قبلی را اینجا ببینید

مفتح: اگر من به عنوان یک فقیه توانستم مثل بسیاری از حکومت‌های کودتایی، با کودتا حکومتی را به دست بگیرم که مردم آن را نمی‌خواهند، این‌که تحقق هم پیدا کرده و می‌شود حکومت را بدون حضور مردم تحقق داد. این آیا مشروع و جایز است؟

ایزدهی: اگر مردم نباشند تحقق خارجی پیدا نمی‌کند. در جایگاه مردم نسبت به حاکم، مقدم است، یعنی حاکم باید حکومت را ایجاد کند و جز به واسطه حضور مردم هم حکومت محقق نمی‌شود.

مفتح: می‌بینیم که شده، این همه حکومت‌هایی که کودتایی بر سر کار آمدند.

ایزدهی: اگر همین کودتاچی‌ها توانستند نظر مردم را جمع کنند مستند به جامعه می‌شوند و اگر نتوانستند کنار می‌روند.

مفتح: بعد از چه مدت؟ ما حکومت‌هایی داریم که کودتایی سر کار آمدند و ۶۰ سال هست که هستند.

ایزدهی: با اختناق و استبداد، استناد حکومت به مردم صدق نمی‌کند.

مفتح: استناد چه نقشی در مشروعیت دارد؟

ایزدهی: در تحقق.

مفتح: تحقق که پیدا کرده.

ایزدهی: استناد، تحقق می‌دهد مشروعیت آن فقیه صاحب منصب را.

مفتح: بنابراین می‌فرمایید که استناد در مشروعیت دخالت دارد.

ایزدهی: در تحقق آن عرض می‌کنم دخالت دارد.

مفتح: در تحقق خارجی یا تحقق مشروعیت؟

ایزدهی: در تحقق خارجی مشروعیت.

مفتح: یعنی چه؟

ایزدهی: یعنی فعلیت‌بخشی.

مفتح: یعنی مشروع شدن آن.

ایزدهی: یعنی در اعمال ولایت.

مفتح: آیا این استناد در مشروعیتِ حکومت دخالت دارد یا خیر؟!

ایزدهی: در تحقق مشروعیت [خیر]، با وجود دو عنصر حقانیت و قانونیت، مشروعیت تمام است.

مفتح: مردم چه نقشی دارند؟

ایزدهی: فعلیت به آن می‌بخشند.

مفتح: فعلیت خارجی یا فعلیت مشروعیت؟!

ایزدهی: خارجی

مفتح: این همه حکومت‌هایی که می‌بینید که هیچ استنادی به ملت ندارد و ۶۰ سال است که حکومت می‌کند. پس تحقق حکومت بدون نظر مردم شدنی است به زور.

ایزدهی: من به تحقق آن کاری ندارم. من می‌گویم که حکومت مشروع اگر محقق شود، به واسطه مردم، فعلیت حکومت صادق می‌شود.

مفتح: خیلی خوب شد. پس تحقق خارجی می‌تواند علی‌رغم میل مردم باشد؟

ایزدهی: حتماً.

مفتح: اما تحقق حکومت مشروع، نیاز به مردم دارد.

ایزدهی: بله

مفتح: این به معنی مشروعیت است.

ایزدهی: خیر. حکومتِ مشروع، برای تحققش نیاز به مردم دارد، نه این‌که مشروعیتِ آن حکومت در گرو مردم باشد.

مفتح: حکومت مشروع، یعنی حکومتی که تحقق پیدا کرده و مشروع است.

ایزدهی: هنوز تحقق پیدا نکرده است.

مفتح: اگر تحقق پیدا کند، چه؟ ...

ایزدهی: اگر حقانیت و قانونیت متصف به مقبولیت شود، تحقق پیدا خواهد کرد. یعنی اِعمال ولایت می‌شود.

مفتح: نه! ما از هم تفکیک کنیم تا قضیه روشن شود.
تحقق خارجی به این معنا که قدرت را در جامعه به دست می‌گیرد؟ یا قدرت مشروع را در جامعه به دست می‌گیرد؟ کدام؟

ایزدهی: قطعاً قدر ت مشروع

مفتح: خیلی خب. پس نتیجه می‌شود که چنانچه حکومتی بدون پشتوانه مردمی قدرتی را در دست بگیرد، مشروع نیست.

ایزدهی: قطعاً همین طور است.

مفتح: پس مشروعیتش منوط به این می‌شود که مردم بخواهند.

ایزدهی: مشروعیت کدام حکومت؟

مفتح: مشروعیت حکومتی که در جامعه تحقق پیدا کرده است.

ایزدهی: این چه ربطی به استناد به مشروعیت دارد؟

مفتح: خیلی قضیه روشن است.

سیدباقری: اگر این اتفاق بیفتد و یک کسی بیاید یک حکومتی را بدست بگیرد، برخلاف دیدگاه مردم، ما می‌گوییم این نامشروع است؛ چرا؟ برای این‌که ما از شریعت به قطع یقین می‌دانیم این نوع حکومت استبدادی، مقبول شارع نیست.

ایزدهی: بله، درست است.

سیدباقری: اگر مقبول شارع نباشد، طبیعتاً مشروعیت هم ندارد.

ایزدهی: قطعاً همینجور است.

سیدباقری: یعنی عدم مشروعیت این حکومت برای این است که شارع به قطع یقین حکومت استبدادی را نمی‌پذیرد. بنابراین نامشروع است. یعنی هم مردم نمی‌خواهند و نامشروع است، و هم شارع.

ایزدهی: تا این‌جا درست است. یعنی حکومت‌های نامشروع، مثل حکومت پهلوی، نامشروع است، چه مردم بیایند یا نیایند.

سیدباقری: می‌خواهم این را عرض کنم که اگر کسی آمد به زور این حکومت را گرفت، حتی این‌که فقیه باشد و مأذون؛ از آن‌جایی که در شریعت به یقین می‌دانیم که حکومت استبدادی مردود است. پس نامشروع است. زیرا که استبداد به هر حال، قطعاً همراه با بی‌عدالتی است و سرآغازی برای عدم مشروعیت.

ایزدهی: با توجّه به این‌که الزام مردم به اطاعت بدون رضایت، جبر است. لذا جبر مورد قبول نیست.

سیدباقری: پس چون با جبر و با تضییع حقوق دیگران است، پس مشروع نیست.

ایزدهی: قطعاً همینجوری است.

سیدباقری: بگذارید من یک نکته‌ای برای تقویت دیدگاه شما بگویم. می‌توانید یک چیز بگویید؛ می‌توانید بگویید فقیه مأذون است و مشروع، اما اگر به زور حکومت را به دست گرفت و استبداد ورزید، مشروع نیست. زیرا که اجازه ندارد چنین کند.

ایزدهی: یعنی کار خلافی کرده است.

سیدباقری: برای این‌که شریعت گفته است که این شخص نمی‌تواند به زور حکومت را بدست بگیرد.

مفتح: این شخص مشروع هست، یعنی چی؟ یعنی در مقام حاکم، حکومتش مشروعیت دارد؟

سیدباقری: نه، مشروعیت یعنی این‌که دارای حق اِعمال حکومت است.

مفتح: من برای این‌که این تفکیک روشن شود این اصطلاح را به کار می‌برم: بگویید حقانیت دارد.

سیدباقری: یعنی دارای حق اعمال حکومت است.

مفتح: بله. پس حقانیت حکومت دارد. ولی وقتی مورد قبول مردم نبود و همین فردی که حق حکومت دارد، حکومتش به نحو استبدادی شرعیت ندارد.

سیدباقری: بله

مفتح: پس در واقع یک پایه می‌شود حقانیت و یک پایه می‌شود مقبولیت مردمی

ایزدهی: این نتیجه گرفته شده صحیح نیست. یعنی این نتیجه به آن مقدمات نمی‌خورد. یک مثال بزنم؟

مفتح: بفرمایید.

ایزدهی: ما حرف عجیب و غریبی نمی‌خواهیم بزنیم. ما می‌گوییم در ارکان دین مگر غیر از این است که عمل به ارکان الزامی است؟ شما بگو نماز بخوان. اما بنده تا نخواهم نماز نمی‌خوانم. این نماز و روزه و همه عبادات، از منصب بالا تشریع شده است، مصلحت دارد و جعل هم شده است، تمام. حالا خدا به من تفویض کرده است که اگر می‌خواهی به سعادت برسی، برو نماز بخوان. نخواستی هم نخوان. خودت عقاب می‌شوی. حالا این‌جا می‌تواند مردم را کسی به جبر به نماز وادار کند؟ ...

مفتح: من می‌گویم شما این طرف نماز را دارید، آن طرف حجاب را هم دارید. شما الزام به حجاب را قائلید.

ایزدهی: همانجا را عرض می‌کنم.

مفتح: خیلی خب. در واقع می‌خواهم بگویم مثل گناهان که بعضی گناهان هست که انجامشان حد ندارد، و بعضی هم حد دارد.

ایزدهی: من اصلاً بحثم آنجا نیست. من الآن فارغ از شرع بحث می‌کنم. من فرض می‌کنم که اینجا کسی مرا مجبور نمی‌کند که نماز بخوانم. حالا من مسلمان شدم. آیا من مجبورم نماز بخوانم؟

مفتح: به لحاظ دینی بله و به لحاظ حکومتی نه.

ایزدهی: حکومتی را نمی‌خواهم داخل کنم. من دارم مثال می‌زنم. بحث تشریع و تکوین را عرض می‌کنم. بله، انسان‌ها آزادند اختیار کنند. کسی نمی‌تواند مجبورشان کند. اما بعد از این‌که مردم مسلمان شدند، فرض کنید که الآن کسی حضرت امیر را قبول ندارد. اسلام را قبول ندارد. می‌گوید من چه تضمینی راجع به اطاعت نسبت به حضرت امیر دارم؟ حال فرض کنید که مؤمن شد، به او می‌گویند که چرا نیامدی؟ مگر تو قبول نداری؟ همچنان که من به یک آدم مسلمان می‌گویم چرا نماز نخواندی؟ به یک آدم کافر می‌گویم نماز هم نخواندی، نخواندی. من به حکومت کار ندارم. می‌خواهم مثال بزنم حق اختیار مردم تا کجا است. مردم می‌توانند رأی ندهند؟ بله. مردم می‌توانند قبول نکنند؟ بله. اما اگر مردم به دین مؤمن شدند، به شریعت مؤمن شدند، می‌توانند نیایند؟ نه. بنابراین مردم مکلفند که بیایند. که چه بشود؟ نکته‌ام اینجا است. خدا می‌فرماید من نماز را جعل کردم به مصلحت شما، همچنان که ولایت را به مصلحت شما جعل کردم. مصلحت شما این است که به این ولایت، فعلیت ببخشید. انا هدیناه السبیل، اما شاکراً و اما کفوراً. آیا حاکم باید الزام کند؟ قطعاً الزام نمی‌کند. اما از آن طرف توبیخ می‌کند که چرا شما مؤمنین نیامدید این کار را بکنید؟ بنابراین دعوا سر استبداد نیست. استبداد جایز نیست، شکی هم در این نداریم. اما حاکمی که مشروع هست، یعنی حقانیت دارد و قانونیت دارد و منصب به او تعلق گرفته است، او باید تمام تلاشش را در تحقق این فضا ایجاد کند. یعنی مردم را دعوت کند، یعنی مقدماتش را بچیند. ولو به دو نفر، ولو به سی نفر ولو به چهل نفر. اصلاً مبنای دین ما بر جبر نیست. چرا؟ چون فرض آخرت این وسط هست. بنابراین بحث اصلاً به استبداد نمی‌کشد.

مفتح: خیلی خب. ببینید! یک بار می‌گوییم که وظیفه مردم چیست؟ وظیفه مردم این است که در زمان ائمه به ائمه گردن بنهند چه از لحاظ حکومتی و چه در غیر از حکومت. و در زمان غیبت طبق ادله ولایت فقیه به فقیه جامع الشرائط دارای آن شرائط وظیفه دارند که مراجعه کنند. وظیفه مردم این است، تردیدی در آن نیست. و اگر این کار را نکنند، معاقَب هستند، این هم تردیدی در آن نیست. مثل مثالی که شما از نماز زدید که اگر مردم نماز نخوانند، معاقَب هستند. این هیچ شکی در آن نیست. بحث ما این است که اگر مردم معصیت کردند، همانطور که به قول شما کسی نماز نخواند، در این دنیا چوب نمی‌خورد، ولی چوب آخرتی را دارد، اگر مردم معصیت کردند و گردن ننهادند به حکومت فقیه، این‌جا وظیفه فقیه چیست؟

ایزدهی: باید مقدماتش را فراهم کند.

مفتح: باید تبلیغ کند، باید یار جمع کند ...

ایزدهی: بله، به همین مقدار.

مفتح: و سعی کند که مردم را با این وظیفه خودشان آشنا کند که وظیفه شما این است که به سمت فقیه بیایید و حکومت فقیه را تشکیل دهید.

ایزدهی: درست است.

مفتح: اگر مردم اصرار بر معصیتشان کردند ...

ایزدهی: فقیه کاری در این صورت نمی‌تواند بکند.

مفتح: همین! کاری نمی‌تواند بکند یا مشروع نیست که کاری بکند؟

ایزدهی: کاری نمی‌تواند بکند.

مفتح: یعنی چی؟ تحقق خارجی؟

سیدباقری: اگر کاری هم بکند، مشروع نیست.

مفتح: اگر بعد از مدتی فقیه با کودتا حکومت را در دست گرفت چطور؟

سیدباقری: نه می‌تواند کاری کند و نه مشروع است که کاری کند.

مفتح: اگر توانست، چطور؟

سیدباقری: اگر توانست، اگر بر خلاف قانون شریعت باشد ...

مفتح: خب بحث همین است که قانون شریعت چیست؟

سیدباقری: قانون شریعت می‌گوید که شما به اجبار نمی‌توانید اعمال حکومت کنید.

مفتح: مجاز نیستی.

سیدباقری: بله.

ایزدهی: در این‌که مجاز نیستیم مردم را به زور به حکومت وادار کنیم که بحثی در آن نیست.

مفتح: بحث همین است دیگر.

ایزدهی: ما در این که بحثی نداریم. آن نکته‌ای که می‌خواستم بگویم اینجا است. حکومت واجب است. بحثی در آن نداریم. حکومتِ حاکمِ مشروع هم واجب است، بحثی در آن هم نداریم. اما این‌که رسیدن به این حکومت، لازم است به این‌که من عِدّه وعُدّه (مقدمات لازم) آن را فراهم کنم، در این هم بحثی نداریم. یعنی حضور مردم از باب تحقق حاکمیت، از بابِ مقدمه واجب، واجب است. در این بحثی هم نیست؛ و بحث هم در مقدمه واجب است و نه مقدمه وجوب. وقتی می‌گوییم مقدمه واجب، مثال می زنم در نماز و وضوء، حیثیت وضوء برای نماز، حیثیت مقدمه واجب است. یعنی بر من لازم است نماز بخوانم، و لازم است مقدمات این نماز، یعنی وضوء را هم فراهم کنم. یعنی بروم وضوء بگیرم. حالا تا همان حد که توانستم بروم وضوء بگیرم. اگر نتوانستم وضوء بگیرم، تیمم کنم. اگر نتوانستم، به هر مقدار که می‌توانم، انجام دهم. اما این‌که من نروم سراغ آن‌ها ، قطعاً جایز نیست. از این طرف هم نکته آقای مفتح درست است. من نمی‌توانم بروم وضوء با آب غصبی بگیرم. یعنی مقدمات رسیدن به حکومت هم حتماً باید مشروع باشد. رسیدن به حکومت با مقدمات مشروع، غیر از این است که حضور مردم، پایه مشروعیت است. این نکته خیلی فرق می‌کند.

مفتح: من یک مثالی بزنم.

ایزدهی: نکته من مشخص است؟

مفتح: بله، روشن است. ببینید، بعضی‌ها می‌گویند مگر مردم می‌توانند بر روی مشروعیت تأثیر بگذارند؟ من مثال نماز جمعه را می‌زنم. نماز جمعه با یک مأموم، مشروع است؟

ایزدهی: محقق نمی‌شود.

مفتح: یعنی چه؟ من نمی‌توانم برای یک نفر خطبه نماز جمعه بخوانم؟

ایزدهی: اصلاً جعل نشده است.

مفتح: جعل نشده است. یعنی در واقع، در مشروعیت نماز جمعه، تعداد افرادی که آمدند دخالت دارد. حالا اگر پنج نفر باشند، من حق ندارم. حق ندارم یعنی چی؟ یعنی شارع نخواسته است این را که من با حضور کمتر از هفت نفر نماز جمعه برپا کنم. می‌شود برپاکرد. در همینجا می‌شود برای سه نفر، آدم خطبه بخواند و عصا هم دستش بگیرد و نماز جمعه برپا کند.

ایزدهی: چنین چیزی نماز جمعه نیست.

مفتح: خیلی خب. نماز جمعه‌ای که شارع قبول دارد نیست.

سیدباقری: همین است. در امر حکومت هم همین است.

مفتح: پس هیچ بُعدی ندارد که اقبال مردم و حضور مردم در امری که شارع طلب کرده است، دخیل باشد.

ایزدهی: به عبارت دیگر نکته شما این می‌شود که شارع، یعنی خداوند، به جبر راضی نیست.

مفتح: بله.

ایزدهی: تا این‌جای کار درست است. کسی در آن بحثی ندارد.

مفتح: پس همین. پس یکی از پایه‌های مشروعیت حکومت، مردم هستند.

ایزدهی: نتیجه این مقدمات، این نتیجه نیست.

مفتح: این نتیجه، عبارت اخرای همین است.

ایزدهی: نه، نتیجه‌اش با همدیگر فرق می‌کند.

مفتح: حکومتی که شارع خواسته است، آیا مقبولیت مردمی و اقبال مردم و آمدن مردم به صحن جامعه که بخواهند ...

ایزدهی: شرط تحقق است.

مفتح: یعنی چه که شرط تحقق است؟

ایزدهی: یعنی شارع از من نماز را می‌خواهد، به شرطی که در زمین پاک باشد. اما او دخیل در مشروعیت نماز است؟ نه.

مفتح: دخیل در این است که ... آن چیزی که شارع خواسته است ... آن چیزی که شارع خواسته است ...

ایزدهی: مطلوب شارع این است که من نمازی بخوانم در زمین پاک. اما زمین پاک ظرف است یا مقوم مشروعیت است؟ می‌گویم ظرف است. شرط لازم است؛ قبول. به عنوان شرط لازم تحقق حکومت، قبول است.

مفتح: حالا ما سر اصطلاحات دعوا نکنیم. پس ما این را می‌پذیریم که حکومتی که مردم آن را نخواهند، شارع نخواسته است. حالا نمی‌خواهیم وارد اصطلاحات شویم. شارع آن را مطلوب ندانسته است. یعنی مطلوب شارع و آن‌که شارع از ما طلب کرده ...

ایزدهی: بازهم تعبیر نخواسته، تعبیر درستی نیست.

مفتح: یعنی چه؟

ایزدهی: اگر شارع راضی نیست به حکومتی که حاکم جبراً بر آن‌ها حکومت کند، یعنی فضایِ تحققِ حکومتِ مشروع، فراهم نیست.

مفتح: یعنی اگر مردم نخواهند، می‌شود جبر.

ایزدهی: نه

مفتح: شما این را بپذیرید.

ایزدهی: آن می‌شود سر استناد.

سیدباقری: حتی اگر مردم نخواهند ...

ایزدهی: مردم در فضا نیستند. اصرار داشتن مردم بر عدم یک حاکم، غیر از عدم اصرار آن‌ها نسبت به وی است.

سیدباقری: اصلاً اشکال ندارد. مردم نمی‌خواهند، مردم یا آگاهی ندارند یا دوست ندارند. اگر مردم نخواستند ...

ایزدهی: جبر نمی‌شود کرد.

سیدباقری: خیلی خب. اگر مردم نخواستند به زور و جبر نمی‌شود حکومت کرد.
حالا بحث این است که این مشروعیت مال این شخص هست، چه مردم بخواهند یا چه نخواهند؟

ایزدهی: بله.

سیدباقری: یا نه، حاشا و کلا وقتی مردم این را می‌خواهند، مشروع می‌شود؟

ایزدهی: این خطرناک است.

مفتح: مشروعیت را نباید به شخص نسبت داد. مشروعیتِ چه چیز؟

سیدباقری: مشروعیت هر چیزی.

مفتح: در واقع حقانیت. یعنی این شخص است که حق حکومت دارد. یک سؤالی یکی از آقایان کرده بود که ما اینجا آوردیم. او می‌گوید اگر رضا خان یا اوباما، یکی از این پادشاهان را، اگر مردم خواستند مشروع می‌شود؟ ما می‌گوییم: نه. همه مردم هم اگر به یک غیرفقیه در دوره غیبت رأی بدهند، او مشروعیت پیدا نمی‌کند. چون او حقانیت ندارد. آن پایه را ندارد. ایشان از آن طرف هم آورده است. اگر فقیهی بود که مردم او را نمی‌خواستند، آیا حکومتش نامشروع می‌شود؟ می‌گوییم بله. حقانیت دارد، اما مردم او را نمی‌خواهند و مشروعیت ندارد. به قول شما مردم او را به هر تعبیری نخواسته‌اند. حالا می‌توانیم کلمه مشروعیت را نیاوریم. می‌گوییم که شارع نخواسته است.

ایزدهی: نکته من، نکته دقیقی است. شما مشروعیت را روی دوپایه بنا کردید که اگر یک از این دو نباشد، نامشروع است. بنده فرقم با شما این است که می‌گویم این حکومت مشروع است، اما شارع تحقق این حاکمیتِ مشروع را نخواسته است.

مفتح: خیلی خب. پس اصلاً با هم دعوایی نداریم.

سیدباقری: خیلی فرق می‌کند.

ایزدهی: تبعاتش بسیار جدی است.

مفتح: نه، نه، نه.
یعنی اگر من آمدم، منِ فقیه، علی‌رغم میل مردم حکومت تشکیل دادم، آیا تصرفات حکومتی‌ای که می‌کنم جایز است؟

ایزدهی: اگر حاکم بتواند ...

سیدباقری: اگر بر خلاف میل مردم باشد، نه.

ایزدهی: اگر اصرار بر عدم باشد، حاکم نمی‌تواند متصدی امر حکومت شود برخلاف این‌که اصراری بر عدمش نباشد و اصرار بر وجودش هم نباشد.

مفتح: یعنی چه؟ اگر بالاخره مردم با تمام ارشادات و تبلیغات نخواستند ...

ایزدهی: وقتی مردم اصرار بر عدم این حاکم دارند، قطعاً نمی‌شود و شارع نمی‌خواهد. یک وقت دیگری عدم اصرار است. مردم اصراری هم ندارند، اما اگر باشد می‌تواند بعد از مدتی کار را پیش ببرد. در این صورت عیب ندارد. همچنان که حضرت امیر یک وقتی مردم را دعوت کرد برای جنگ، به منطقه نخیله، حتی به تعداد انگشتان دست هم نیامدند. اما حاکمیت حضرت امیر از بین نمی‌رود.

سیدباقری: حاکمیت نفرمایید. بفرمایید مشروعیت. مشروعیت حکومت برقرار است. به هر حال ایشان امام است. چه مردم مراجعه کنند و چه مراجعه نکنند. به هرحال حق حاکمیت از آنِ علی (علیه السلام) است. این طور نیست که اگر مردم مراجعه نکردند، حق ایشان تمام می‌شود و ایشان امام نباشد.

مفتح: باز همان حقانیتی است که ما می‌گوییم. حقانیت با پیامبران است، با ائمه است و با فقها است. تردیدی در این نیست.

سیدباقری: خیلی خب. حالا اگر با زور می‌خواست این حکومت را بگیرد ...

ایزدهی: شما مقایسه کنید زمان حضرت امیر را ...

شفقنا: ببخشید آقای دکتر، من احساس می‌کنم هرکدام از اساتید دارند روی مبانی خودشان اصرار می‌کنند.

ایزدهی: پس می‌خواهید این بحث را ببندیم و اصلاً ولش کنیم.

سیدباقری: من عرض کردم اول عرائضم که این‌جا دو تا دیدگاه است. یک دیدگاه انتخاب است و یک دیدگاه انتصاب. من به نظرم می‌آمد که در این بحث توقف نکنیم.

مفتح: ولی نظر ما جمع بین این دوتاست.

سیدباقری: بله، یک دیدگاه هم جمع بین این دوتاست که بعضی از آن تعبیر می‌کنند به انتصخاب. بعضی‌ها تعبیر می‌کنند به مشروعیت دوگانه. به هر حال عرض من این است که حتی مرحوم آقای منتظری در دراسات که دارد بحث انتخاب را مطرح می‌کند، باز قبل از آن می پذیرد که این حکومت از جانب خداوند به پیامبر، امام و فقیه رسیده است. یعنی حتی در دیدگاه انتخاب هم این‌که مشروعیت از بالاست پذیرفته می‌شود به نظر من.

ایزدهی: التبه آقای منتظری دوگانه می‌داند. همانجا هم مشروعیت را به رأی مردم واگذار می‌کند. ولذا تبعات حرفش این است که چون مشروعیت مال مردم است، مردم می‌توانند حاکمیت را به فقیه به صورت ده ساله تفویض کنند.

سیدباقری: حالا این مشروعیت را که دارد واگذار می‌کند، در واقع مردم ... ایشان می‌گوید که اگر مردم نباشد، آن مشروعیت نیست. یعنی ارشاد اولی و اصلی از آنِ شارع است. مردم حق را به تبع شارع می‌گیرند ...

ایزدهی: اما مقید است.

سیدباقری: بله، مقید است. مقید است و نمی‌توانند به هر کسی رأی بدهند و مراجعه کنند.

ایزدهی: بله، مثل ریاست جمهوری است.

سیدباقری: باید به کسی مراجعه کنند که شارع دارد می‌گوید.

ایزدهی: صلاحیتش احراز شده باشد.

سیدباقری: بله، احراز شده باشد.
همان‌گونه که عرض کردم این بحث ادامه دارد و تمام شدنی هم نیست.

ایزدهی: بگذریم.

سیدباقری: بگذریم.

ادامه دارد...


منبع: خبرگزاری شفقنا (با اندکی تصرف و تلخیص)

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان