تبیان، دستیار زندگی
حکومت طولانی ویکتوریا (1819-1901)، ملکه بریتانیای کبیر و ایرلند که قریب به دو سوم قرن نوزدهم را شامل گشت، سبب شد قرن نوزدهم، عصر ویکتوریایی و هنرِ جاری در این قرن با نام کلی هنر ویکتوریا (Victorian Arts)شناخته شود. اما چه چیز زمینه ساز شکل گیریِ هنری آنچ
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنر در عصر ویکتوریایی (1)

حکومت طولانی ویکتوریا (1819-1901)، ملکه بریتانیای کبیر و ایرلند که قریب به دو سوم قرن نوزدهم را شامل گشت، سبب شد قرن نوزدهم، عصر ویکتوریایی و هنرِ جاری در این قرن با نام کلی "هنر ویکتوریا" (Victorian Arts)شناخته شود. اما چه چیز زمینه ساز شکل گیریِ هنری آنچنان متفاوت و البته با خصوصیاتی قابل توجه شد که  باعث گشت نام این عصر از نام حکومت بریتانیایی وام گرفته شود؟ در این نوشتار به زمینه های شکل گیری عصر ویکتوریایی و پاسخ به این پرسش خواهیم پرداخت.

سمیه رمضان ماهی- بخش هنری تبیان
هنر ویکتوریایی

در دوران حکومت ویکتوریا بر بریتانیای کبیر، اصول اخلاقیِ شدید، همراه با اعتقادات دینی و خوش بینی، کاملا بر جامعه قرن نوزدهم حاکم گشت. پس از گذار از عصر روکوکویی در قرن گذشته، اکنون جامعه پذیرای آرامشی برآمده از ایمان همراه با روشنفکری بود. شاید بتوان بنیادی ترین تفکر حاکم بر عصر ویکتوریایی را در این شعار معروف و رایج در آن زمان یافت:" خداوند در ملکوت است و اوضاع از هر جهت روبه راه است".
این آرامشِ حاکم بر جامعه، سبب گسترش هنر شد؛ سنن خانوادگی، ارزشهای میهن پرستی، جایگاه اخلاقی همدردی و صمیمیت، همگی بر هنر موثر افتاد و تلاش شد در طرح های هنری ثبت و منتقل گردد؛ مانند نقوشی که دوشیزگان زیبارو را همراه با کودکانی شاد به تصویر می کشد که در حال بازی با سگ ها و حیوانات خانگی، ساعاتی پر از شور و شعف را سپری می کنند.
این خوش بینی، سبکی هنری را شکل داد که در کل، متمایل به پیچیدگی، زرق و برق با تزئینات پُرشاخ و برگ، حواشی و استفاده از حروف تزئینی گرافیکی بود. طرح هایی به شدت ارگانیک، که سبکی التقاطی را شکل می داد که با طراحی های متضاد از اشکال گیاهیِ دوران باروک، حروفِ قرون وسطایی، نقوش هندسی و درهم بافتۀ گوتیکی، وابستگیش به هنر ادوار گذشته را نمایش می داد و در عین حال به دلیل استفاده از قرینگی، تزئینات دو بُعدی و نقوش حیوانات عجیب الخلقه یادآور هنر شرق نیز بود.

اما دلیل این سطح گسترده از تحولات چه بود؟

هرچند هنر غرب در دوران پیشارنسانسی و در عصر رومانسک و گوتیک، بسیار به انگاره های هنر شرقی و تفکر عرفانی شبیه بود، اما با شروع رنسانس، و همزمان با کشف "علمِ مناظر و مرایا" (پرسپکتیو) از یک سو و کشف رنگ و روغن و رواج بوم نقاشی، آنچنان تحولی در هنر و پرداخت واقعگرایانه به موضوعات هنری رخ داد که شاید احتمال بازگشت به فضای عصر قرون وسطایی را در کل ناممکن می نمود. اما در بزنگاه تاریخیِ قرن نوزدهم، اتفاقاتی دست به دست هم دادند که هنر را به سمت تزئینی شدن دوباره سوق داده و در عین حال زمینه را برای ایجاد رشته ای مستقل با عنوان "طراحی گرافیکی" آماده ساختند.
بطور کلی این زمینه ها را ذیل چهار عنوان کلی می توان بررسی کرد که در این مقاله به دو بخش و در مقاله آینده به دو قسمت دیگر خواهیم پرداخت:

1- انقلاب صنعتی

انقلاب صنعتی به معنای "استفاده گسترده از ماشین در تولید"، از اواسط قرن هجدهم در انگلستان آغاز شد. شاید بتوان چنین استنباط کرد که  همین مرکزیت انگلستان به عنوان کشورِ آغازگرِ انقلاب صنعتی، زمینه ساز آن شد که نام قرن نوزدهم، از نام حاکم بریتانیا یعنی ویکتوریا اقتباس شود و عصر ویکتوریایی، به عنوان شاخصۀ قرن نوزهم در اروپا رایج گردد.
انقلاب صنعتی به طور کلی در سه عرصه ایجاد شد: بافندگی و تولید پارچه های زیبا با طرح های پیچ در پیچ گلهای استلیزه شده، کاربست زغال سنگ و همچنین ذوب آهن در عرصه تولیدکه در نهایت باعث ایجاد و اختراع ماشین بخار شد. تمامی این موارد، پایه های لازم برای زندگیِ ماشینی را فراهم کرد و دوران پر از فراز و نشیبِ زندگی بشر، وارد عصر جدیدی شد که بعدها به آن "عصر ماشین" لقب دادند.
غرب پلکان ترقی به سمت صنعتی شدن را با سرعتی غیر قابل باور طی کرد و همین پیشرفت ها زمینه ساز تحولاتی اجتماعی و سیاسی شد: اول آنکه به دلیل نیاز به منابع اولیه مانند نفت و معادنی چون مس، آهن و طلا، کشورهای تازه صنعتی شدۀاروپا شروع به استعمارگری در کشورهای آسیایی و افریقایی نظیر هند و مصر کردند. جالب آن که در همین استثمارگری می توان اولین نشانه های آشنایی مستشاران غربی را با فرهنگ و هنر شرقی یافت. دوم آنکه ایجاد کارخانه های متعدد در اروپا، جامعه را از صنعتگرانِ خُرد به سمت کارگران عمده پیش برد. سختی کار در کارخانه ها سبب ورود زنان و کودکان به عرصه تولید شد و زمینه را برای آنچه که بعدها تحت عناوینی چون فمنیست ، حق شهروندی، حق رای زنان و قانون منع کار برای کودکان بود فراهم آورد. از سویی دیگر، نیاز روزافزون به کارگر سبب ورود کارگران کشورهای مستعمره به بافت جامعه اروپایی شد و این موضوع نیز از وجهی متفاوت، غرب را با فرهنگ و سنن شرقی آشنا ساخت.

2- تحولات تفکر

هرچند تحولات صنعتیِ غرب را تحت عنوان انقلاب صنعتی نام می نهند، اما این پیشرفت، چیزی نبود که  یک شبه و به یکباره رخ دهد. ریشه های شروع این تحولات و از سویی احساس نیاز به حضور صنعت در زندگی را می توان تا 400سال قبل و در واقع شروع رنسانس در اروپا به عقب راند.
رنسانس، به معنای دگرگونی، به آن عصر از تاریخ غرب لقب داده می شود که اندیشه های متعصب دینی و حضور پررنگ کلیسا در تمامی عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را به کنار نهاد و حضور "انسان عصر جدید" را ، به عنوان موجودی اندیشمند و دارای قدرتِ تغییرِ زندگی، محکم ساخت. چند اتفاق به این تحول کمک کرد: اول کشفیات دانشمندانی چون گالیله و سپس کپرنیک که برخلاف کتاب مقدس، اثبات کردند که زمین بی حرکت نیست و در مرکز عالم قرار ندارد، بلکه به دورِ خورشید می چرخد. دوم ظهور مارتین لوتر که با ترجمه کتاب مقدس از لاتین به آلمانی، کلیسا را به عنوان تنها پل ارتباطی میان انسان و خدا حذف کرد و با تشکیل شاخۀ پروتستان، قدرت کلیسا را به شدت تضعیف نمود. سوم آنکه در قرن هفدهم، ظهور فلاسفه ای مانند رنه دکارت - که نقش انسان را در تفکر فلسفی پررنگ کرد- و همچنین کانت با مطرح کردن فلسفه ایده آلیست انتقادی- که روش تفکر و جایگاه بشر را موشکافانه مورد بررسی قرار می داد- همه و همه سبب تثبیت نقش "انسان" در عرص "حضور" شد.
در چنین بینشی، دیگر هر حرکت و اندیشه ای نه از برای رسیدن به خدا و تعالی روح، بلکه به سبب هرچه راحت تر زیستن انسان انجام می گرفت و همین امر، سبب اهمیت یافت پیشرفتهای صنعتی در زندگی ماشینی گشت. هرچند این اتفاق به افراطی ترین شکل در قرن بیستم دنبال و تلاش شد معنویت از عرصه زندگی به طور کامل حذف گردد، اما گسترش پوچی و نهلیسم در جامعه غربی، اشتباه بودن این اندیشه را ثابت کرد و از همین رو در عصر پست مدرن رجعتی به پیشامدرن را شکل داد.

ادامه دارد.....