ابنسكیت: معلّم سربدار
برگرفته از نوشته: مصطفی محمدی اهوازی
دورق یكی از مراكز علمی و فرهنگی كهن ایران اسلامی است و علما، خطبا و شعرای شهیری از این منطقه قد برافراشتند؛ چنانكه امروزه كلمه «دورقی» را در پیِ نام بسیاری از علمای بزرگ می بینیم.[۳]
البته برخی، بغداد را محل ولادت این شخصیت بزرگ شیعی می دانند.[۴]
كودك را یعقوب نام نهادند و به كنیه «ابویوسف» آراستند.
پدری ادیب و فرزانه
پدرش اسحاق نام داشت. این مرد صالح و درستكار، در فنون ادبیات عرب، به ویژه لغت و شعر[۵]، استاد شمرده میشد؛ دوستدار دانشمندان بود[۶] و از اصحاب كسائی، یكی از قرّاء سبعه، به شمار می آمد.[۷]
اسحاق، ادیبی فرزانه و شاعری زبردست بود؛ ولی براساس آموزه های اسلامی، سكوت را برسخن ترجیح میداد. بهتدریج درسایه افراط در سكوت، به «سِكّیت» (بسیار سكوت كننده) شهرت یافت.[۸] بدین سبب، فرزندش را «ابنسكیت» خواندهاند.
اسحاق، پس از مهاجرت به بغداد - كه شاید به انگیزه تحصیل فرزندش انجام گرفت -[۹] در آن شهر مكتبخانهای برپا ساخت و به تربیت كودكان همت گماشت. او در كنار آموزش علوم و معارف،[۱۰] آرام آرام، معارف شیعی را در قلب پاك شاگردانش جای میداد.
دعای پدر
اسحاق، به تحصیل و عالم شدن فرزندش یعقوب بسیار علاقه داشت.[۱۱] بدین سبب، وقتی توفیق زیارت خانه خدا به دست آورد، بعد از ادای مناسك پرشكوه حج، با دلی شكسته خداوند را خواند و از وی خواست پاداش تلاشهایش را استاد شدن فرزندش در «علم نحو» قرار دهد.[۱۲]
خداوند دعای پدر را به هدف اجابت رسانید و یعقوب به زودی در شمار بزرگان ادبیات عرب جای گرفت.
استادان ابنسكیت
یعقوب، علوم و فنون عرب را در محضر «فرّاء» و «ابی عمرو شیبانی» و «اثرم» و «ابناعرابی» - كه همگی از مشاهیر و بزرگان علم و ادب روزگارش بودند -[۱۳] فرا گرفت.
ابنسكیت، به منظور آشنایی بیشتر با زبان فصیح و اصیل عربی، به رسم آن روزگار مدتی در صحرا نزد اعراب بدوی به سر برد و با دقت در گفتار آنها، معارف و علوم عربی خود را كامل كرد.[۱۴]
احترام به استاد
هنگامی كه ابنسكیت نزد ابناعرابی به تحصیل فن لغت اشتغال داشت، روزی ابناعرابی حكایتی را - كه احتمالاً شاهد مثالی در آن بود - برای شاگردان بیان كرد. ابنسكیت - كه نظرش مخالف رأی استاد بود - برای دفاع از رأی خود، از راوی آن حكایت پرسید تا به صحیح بودن آن اطمینان یابد. استاد عصبانی شد و در جواب شاگردش گفت: كیفر گستاخی و جسارت تو این است كه شخصی گوشهایت را گرفته، گوشمالت دهد و پیاپی بر گردنت بزند تا دیگر در مقابل استاد مرتكب چنین بی احترامی نگردی.
ابنسكیت - كه هیچگونه بی ادبی و گستاخی انجام نداده بود - به احترام استاد ساكت شد و چیزی نگفت. بعد از مدتی، وقتی خشم ابناعرابی فرو نشست، به استاد گفت:
ای استاد! بسیار شادمانم كه من درباره راوی آن حكایت پرسیدم؛ زیرا اگر شخص دیگری میپرسید و چنین مورد سرزنش قرار میگرفت، نمیتوانست تحمل كند؛ ناگزیر لب به گفتار زشت میگشود و با توهین به شما، مرا میآزرد.[۱۵]
كرسی استادی
دعای خیر پدر در كنار بیت الله الحرام به زودی ثمر داد و یعقوب به جرگه دانشمندان بزرگی چون ابن اعرابی پیوست. این شخصیت برجسته، قبل از این كه مجلس درسی مستقل داشته باشد، پدرش را در تربیت كودكان و نوجوانان مسلمان یاری میداد.[۱۶] او چون پدرش در محله «درب القنطره» بغداد تدریس میكرد.[۱۷]
جالب این كه وقتی ابنسكیت بر كرسی استادی نشست، تحصیل را رها نكرد و همواره دركنار تدریس، به تحصیل اشتغال داشت. او علوم گوناگون از جمله نحو، لغت، شعر، روایت و علوم قرآنی را تدریس میكرد.[۱۸]
شاگردان
نام گروهی از معروفترین شاگردان وی عبارت است از:
۱ - ابوالبشر بندنیجی.
۲ - حرانی، كه به گفته خود او از سال ۲۲۵ قمری تا هنگام شهادت ابنسكیت از محضر وی استفاده كرد.
۳ - ابوسعید سكری.
۴ - ابوعكرمه ضبی.
۵ - ابوحنیفه دینوری.
بسیاری نیز از ابنسكیت روایت كردهاند. نامهای شماری از آنها چنین است:
۱ - ابوالعباس ثعلب، نحوی معروف.
۲ - احمد بن فرج مقری.
۳ - محمد بن عجلان اخباری.
۴ - میمون بن هارون كاتب.[۱۹]
اشعار ابنسكیت
این دانشمند بزرگ شیعی در نهضت گردآوری و تدوین اشعار عرب - كه از نیمه دوم قرن دوم هجری تا اواخر قرن سوم با شور و شوق در شهرهای بصره، كوفه و بغداد ادامه یافت - نقشی مهم داشت.
او از شاگردان اصمعی و ابوعبیده معمر بن مثنی بود و از آن دو - كه از پیشگامان نهضت گردآوری بودند - روایت میكرد. گردآوری دیوانها و آثار پراكنده بسیاری از شعرای كهن ازجمله امرؤالقیس، زهیر بن ابی سلمی، نابغه ذبیانی، اعشی، عنترة بن شداد، طرفة بن عبد و عمرو بن كلثوم - كه ذخایر گرانبهای ادبیات عرب محسوب میشوند - ثمرهی بخشی از تلاشهای این ادیب بزرگ است. ابنندیم ۳۰ شاعر قدیم را یادآور شده كه دیوانهایشان را ابنسكیت گردآورده و شرح كرده است.[۲۰]
این ادیب گرانقدر، علاوه برگردآوری آثار، به شرح و تفسیر برخی از آنها نیز می پرداخت. كمتر دیوانی است كه او آن را روایت (شفاهی یا كتبی) یا شرح و تفسیر نكرده باشد.
این دانشمند بزرگ شیعه، ذخایر گرانبهای یاد شده را از خطر نابودی نجات داد و ادبیات عرب را وامدار ساخت. بی تردید، ابنسكیت، در مقایسه با همگنانش، در این عرصه از بیشترین سهم برخوردار است.[۲۱]
راوی نور
این دانشمند خوزستانی، دركنار تعلیم و تعلّم علوم عربی، هیچگاه از فراگیری و تعلیم معارف شیعی غفلت نكرد؛ چون بهخوبی میدانست كه سعادت و عزت در آثار ائمه اطهار علیهم السلام نهفته است. بدین سبب، هرگز از این منبع فیض الهی دور نمیشد و همواره چون پروانهای پیرامون شمع ولایت میچرخید.
نجاشی در كتاب «الرجال» درباره وی چنین می نویسد:
او نزد ابوجعفر حضرت جواد و ابوالحسن هادی علیهما السلام مقرّب بود... و به خاطر ایمان به اهل بیت علیهم السلام به دست متوكل كشته شد. او شخصی ثقه است و طعنی بر او وارد نیست.
محمد بن احمد ذهبی نیز دركتاب «سیراعلام النبلاء» وی را بسیار دیندار و نیكوكار خوانده است. گفتار دانشمندان رجال، نشان میدهد كه او درنقل روایت، استادی مورد اعتماد بود.[۲۲]
در این كه او در شمار یاران نزدیك حضرت جواد و امام هادی علیهما السلام جای داشت، اختلافی نیست؛ ولی در مورد این كه آیا توفیق نقل حدیث از حضرت رضا علیه السلام داشته یا خیر، اختلاف وجود دارد. برخی[۲۳] معتقدند او حضرت رضا علیه السلام را ملاقات و روایت هم از ایشان نقل كرده است.
گروهی پا از این فراترگذاشته، معتقدند ابنسكیت از حضرت امام حسن عسكری علیه السلام نیز روایت كرده است.
از آنجا كه ابنسكیت توسط متوكل به شهادت رسید و متوكل نیز در زمان امام هادی علیه السلام درگذشت، مسأله نقل روایت از امام عسكری قابل پذیرش نمینماید.[۲۴]
در اینجا برای نمونه یكی از روایتهای ابنسكیت را متذكر میشویم:
محمد بن ابی عبداللّه عن علی بن ابی القاسم عن یعقوب بن اسحاق قال: كتبت الی ابی محمد اسأله كیف یعبد العبد ربه و هو لایراه. فوقع علیه السلام : «یا ابایوسف، جل سیدی و مولای و المنعم علی و علی آبائی أن یری. قال و سألته: هل رأی رسول الله صلی الله علیه و آله ربّه؟ فوقع علیه السلام : ان اللّه تبارك و تعالی اری رسوله بقلبه من نور عظمته ما احبّ.»[۲۵]
ابنسكیت میگوید: به امام جواد علیه السلام نامه نوشتم و پرسیدم: چگونه بندهای پروردگارش را میپرستد در حالی كه او را نمیبیند؟ امام جواد علیه السلام جواب داد:
ای ابویوسف! پروردگار و مولا و نعمت دهنده به من و اجداد من بزرگتراز آن است كه دیده بشود.
ابنسكیت پرسید: آیا رسول اللّه صلی الله علیه و آله پروردگار را دیده است؟ فرمود: خداوند از نور عظمت خود هرچه دوست داشت به قلب پیامبرش نشان داد.
گیاهشناسی
فؤاد سزگین، مؤلف كتاب «تاریخِ نگارشها و تألیفات»، درجلد چهارم از ابنسكیت و ابوحنیفه دینوری به عنوان دوتن از گیاهشناسان مسلمان نام میبرد و میگوید:
«زیلبربرگ» - كه از زیبایی توصیفات ابنسكیت درباره گیاهان به شخصیت علمی وی پی برده بود - تنها وی را استاد اصلی ابوحنیفه دینوری درگیاهشناسی میشناخت.[۲۶]
ابنسكیت در این زمینه بسیارتلاش كرد و كتابهایی نیز نگاشت. كتاب «النبات و الشجر» یادگار او در این عرصه است. ابن ندیم در «فهرست» خود این كتاب را از آثار وی میداند؛ ولی چون اكنون دردسترس نیست، اكثر پژوهشگران، آن را از آثار منسوب به وی شمردهاند. قرائنی نیز بر درستی این انتساب گواهی میدهد؛ برای مثال ابوحنیفه دینوری، شاگرد ابنسكیت، دركتاب هفت جلدی النبات خود، به طور مكرر از این اثر استادش استفاده كرده است.
«ابن سیدة»، مؤلف كتاب «المخصص»، در فصول ۱۰، ۱۱، ۱۲ این اثر، بیش از ۲۰۰ بار از «النبات و الشجر» ابنسكیت نقل قول میكند.[۲۷]
این كه «زیلبربرگ» در رساله دكترای خود، ابنسكیت را به خاطر خوب توصیف كردن نباتات مورد ستایش قرار میدهد، برگرفته از همین اقوال پراكنده است. این سخنان باید جمعآوری گردد تا مرجعیت ابنسكیت را در گیاهشناسی اسلامی وجامعیت «النبات و الشجر» یا «الشجر و النبات» نشان دهد.[۲۸]
ستارهشناسی
ابنسكیت درنجوم نیز صاحبنظر بود. یكی از محققان در این مورد میگوید:
ابنسكیت در مسایل مربوط به احكام نجوم و منازلِ قمر صاحبنظر بود... صاحب كتاب «المخصص» در مبحث اول كتاب به نام «الانواء» پیرامون «صفة الشمس و اسمائها» (ص ۱۸ - ۲۳) دوازده بار، در موضوع «طلوع الشمس و كسوفها و غروبها» (ص ۲۳ - ۲۶) نُه بار و در خصوص «صفة القمر و اسمائها» (ص ۲۶ -۲۸) سیزده بار... از ابنسكیت نقل قول كرده است.[۲۹]
دربار خلیفه
به تدریج شهرت ابنسكیت به دربار رسید. بنابراین، وقتی به سامرّا رفت، مورد توجه عبدالله بن یحیی بن خاقان، وزیر متوكل، قرار گرفت. عبداللّه بن یحیی، متوكل را از مقام علمی «ابنسكیت» آگاه ساخت. خلیفه از او خواست تا فرزندانش معتز و مؤید را به شاگردی قبول كند و به آنها دانش آموزد.[۳۰]
البته، باتوجه به شیعهستیزی متوكل و وزیرش، میتوان چنان استنباط كرد كه آنها میخواستند ابنسكیت را در كنار خود داشته باشند تا نتواند در پیشبرد اهداف شیعی، فعالیتهای چشمگیری داشته باشد.
سرانجام «ابنسكیت» تعلیم فرزندان متوكل را به عهده گرفت. كسی از نیت و هدفش چیزی نمیداند؛ ولی باتوجه به فضل و تقوای وی شاید بتوان گفت: او میخواست در دربار نفوذ كند و با تربیت فرزندان خلیفه در روند ستمهایی كه به شیعیان میشد، تغییر پدید آورد.
به گفته ابن زبیر در «الذخایر و التحف» مقام ابنسكیت چنان مورد توجه خلیفه قرار گرفته بود كه در شمار ندیمان و خاصّان متوكل قرار گرفت.[٣١]
شهادت استاد
در این كه ابنسكیت به دست متوكل ملعون به شهادت رسید، هیچ اختلافی وجود ندارد؛ امّا در چگونگی شهادتش اختلاف است. براساس روایت مشهور- كه اكثر منابع نیز آن را تأیید میكنند - روزی متوكل وارد كلاس فرزندانش شده، با ایشان گفتوگو كرد و به ابنسكیت گفت: از تو میخواهم آنچه در دلت پنهان كردهای آشكار كنی. بگو بدانم آیا فرزندان مرا بیشتر دوست داری یا فرزندان علی بن ابیطالب حسن و حسین را؟
ابنسكیت از این سخن گستاخانه سخت عصبانی شده، گفت: به خدای علیِّ اعلی سوگند، رتبه و مقام كمترین غلامان آن حضرت - كه قنبر حبشی است - از تو و فرزندانت بسی بالاتر و عظیمتر است. این عقیده با وجودم آمیخته و از من جدا نمیشود.
متوكل - كه انتظار چنین صراحتی را نداشت - خشمگین شد و به غلامانش دستور داد زبان استاد را از پشت سرش بیرون آورند.[٣٢]
گروهی براین عقیدهاند كه گردآوری اشعار «كمیت اسدی»، بزرگ شاعر شهید شیعه، توسط «ابنسكیت» سبب شهادت او شد؛ این كار، مذهب واقعیاش را نمایان ساخت. متوكل در پی بهانهای بود تا ابنسكیت را به اظهار عقیده ناگزیر سازد. بنابراین، به كلاس درس فرزندانش رفت و آن پرسش را مطرح كرد. افزون براین، گروهی سودجو و شیعهستیز - كه چه بسا به مذهب واقعی ابنسكیت پی برده بودند - در پی تحریك متوكل علیه او بودند.[٣٣]
«ازهری» در «تهذیب اللغة» میگوید: پس از شهادت استاد، بیدرنگ ده هزار درهم دیه او را به خانوادهاش پرداخت كردند.[٣٤]
این كردار نشان میدهد كه نقشه قتل ابنسكیت از پیش طراحی شده بود.
ممكن است كسی بپرسد چرا استاد طبق روال همیشگی تقیه نكرد وجان خود را از مرگ حتمی نرهانید؟ آیا این كردار وی با معارف شیعی مطابقت دارد؟
در پاسخ باید گفت: عمل ابنسكیت در صدر اسلام نیز سابقه داشت. این مرد فرزانه، همانند جمعی از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام مانند حجربن عدی و عمرو بن حمق بود. معاویه آنان را به بیزاری جستن از اهل بیت علیهم السلام و لعن آنها تكلیف كرد و آنان معاویه و خاندانش را لعن كرده، به استقبال شهادت شتافتند. البته گروهی نیز راه تقیه پیمودند و خواست معاویه را انجام دادند. وقتی اخبار این دو دسته به امامان بزرگوار حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام رسید، درباره دسته اول فرمودند: «قد اسرع الی الجنة»؛ سمت بهشت شتافت. آن پاكان درباره دسته دوم فرمودند: «و قد احرز دمه»؛ خون و زندگانی خود را حفظ كرد.
این اخبار نشان میدهد عدم رعایت تقیه و بر سر محبت اهل بیت علیهم السلام جان باختن به معنای ارتكاب خلاف شرع نیست.
شهادت آن بزرگوار در دوشنبه پنجم رجب سال ۲۴۳، ۲۴۴ یا ۲۴۶ هجری تحقق یافت.
آثار استاد
ابنسكیت، علاوه برتربیت شاگردان وارسته، كتب متعددی نگاشت. تألیفات ابنسكیت در شمار مهمترین منابع علم لغت جای دارد و پدیدآورندگان معجمهای بزرگی چون «لسان العرب» و «القاموس المحیط» از آن بهره بسیار بردهاند. عبدالرحمان همدانی در كتاب «الالفاظ» بر ابنسكیت تكیه دارد و سیوطی در «المزهر» بسیاری از اقوال او را نقل میكند.[٣٥]
۱- اصلاح المنطق
یكی از معروفترین آثار ابنسكیت، اصلاح المنطق است. در این كتاب بسیاری از واژههای عربی به صورت صحیح ضبط شده و از جنبههای صرفی، فصاحت و غیر آن، مورد بررسی قرار گرفته است. این اثر از معتبرترین كتابهای لغت به شمار میرود و شرحهای بسیار بر آن نگاشته شده است. اصلاح المنطق نخستین بار در سال ۱۳۶۸ ق (۱۹۴۹ م) به كوشش «عبدالسلام محمد هارون» و «احمد محمد شاكر» در قاهره به چاپ رسید؛ و در ۱۹۵۶ م تجدید چاپ شد.[٣٦]
مبرّد - كه از دانشمندان ادبیات عرب شمرده میشود - در مورد این كتاب میگوید: از پل بغداد (در علم لغت) كتابی همانند آن نگذشته است.[٣٧]
این كتاب را «ابوالقاسم بن حسین» معروف به «ابنمغربی» تلخیص كرده است. «خطیب تبریزی» این اثر ابنسكیت را مُنقّح ساخته و «ابنسیرافی» ابیات آن را مورد بررسی قرار داده است.[٣٨]
۲- الاضداد
این كتاب - كه به شرح معانی متضاد اختصاص دارد - در ۱۹۱۲ م به كوشش «اگوست هافنر» همراه دو اثر دیگر «اصمعی» و «سجستانی» با عنوانهای «ثلاثة كتب فی الاضداد» در بیروت به چاپ رسید و در ۱۹۸۰ م تجدید چاپ شد.[٣٩]
۳- الالفاظ
كتابی درباره واژههای متشابه است و ۱۴۸ فصل دارد. روش كار ابنسكیت در این اثر بر اساس تقسیمبندی موضوعی است. این كتاب با عنوان «تهذیب الالفاظ» همراه اضافاتی از نسخههای گوناگون در سال ۱۸۹۶ م در بیروت به چاپ رسید.[٤٠]
چند نسخه خطی از این اثر گرانبها در كتابخانههای «لندن» و «پاریس» موجود است.[٤١]
۴- القلب و الإبدال
این كتاب در سال ۱۹۰۳ م به كوشش «اگوست هافنر» در بیروت و در سال ۱۹۰۵ م در «لایپزیك» در مجموعهای به نام «الكنز اللغوی فی اللسان العربی» و نیز در سال ۱۹۷۸ م با عنوان «الابدال» به كوشش «محمد شرف» در قاهره به چاپ رسید.[٤٢]
۵- شرح دیوان الحطیئة
این كتاب برای اولین بار در سال ۱۹۵۸ م در قاهره منتشر شد و بار دیگر در سال ۱۹۸۷ م به كوشش «نعمان محمدامین طه» به چاپ رسید.[٤٣]
۶- شرح دیوان الخنساء
این كتاب به كوشش «لویس شیخو» در سال ۱۸۹۶ م در بیروت به چاپ رسید.[٤٤]
۷- دیوان طرفة بن عبد (به روایت ابنسكیت)
این كتاب در ۱۹۰۹ م به اهتمام «احمد امین شنقیطی» در قازان چاپ شده است.[٤٥]
۸- شرح دیوان عروة بن ورد
این كتاب، نخستین بار در سال ۱۹۲۳ م همراه چهار دیوان دیگر در قاهره و سپس به كوشش «عبدالمعین الملوحی» در دمشق به چاپ رسید.[٤٦]
۹- شرح دیوان مزرّد
این كتاب به كوشش «خلیل ابراهیم عطیه» در سال ۱۹۶۲ م در بغداد به چاپ رسید.[٤٧]
علاوه براین آثار - كه به زیور طبع آراسته شده است و در صحّت انتساب آنها به ابنسكیت تردید نیست - آثار فراوانی نیز در دسترس است كه صحت انتساب برخی از آنها مورد تردید است. مهمترین این كتابها عبارت است از:
۱- الابل
۲- الاجناس الكبیر
۳- الاصوات
۴- الارضین و الجبال و الادویة
۵- الامصال
۶- الانساب
۷- الانواع
۸- البیان
۹- الایام و اللیالی
۱۰- التصغیر
۱۱- معانی الابیات
۱۲- معانی الشعرالكبیر
۱۳- معانی الشعر الصغیر
۱۴- النبات و الشجر
۱۵- الطرق
۱۶- سرقات الشعراء
۱۷- الوحوش
۱۸- الحشرات
۱۹- المذكر و المؤنث
۲۰- فعل و افعل
۲۱- النوادر
۲۲- المثنی
نام آثارخطی مربوط به ابن سكیت چنین است:
۱- البحث
سه نسخه از آن در دارالكتاب (قاهره) و یك نسخه دیگر در كتابخانه تیموریه موجود است.
۲- منطق الطیر و منطق الریاحین
نسخهای از آن در كتابخانه آستان قدس رضوی موجود است.
۳- المقصور و الممدود
نسخه ای از این اثردر كتابخانه عارف حكمت در مدینه به كتابت «ابویوسف» موجود است. البته صحت انتساب المقصور و الممدود به ابنسكیت دقیقاً روشن نیست.[٤٨]
پانوشتها:
[۱] نامه دانشوران، ناصری، ج ۲، ص ۲۶۰؛
[۲] شهركی است (ازخوزستان) آباد، خرم (فارسنامه ابن البدخلی، ص ۱۳۶)؛ «لغت نامه دهخدا، «دورق»).
[۳] روزنامه اطلاعات، ۱۴/۹/۱۳۷۰.
[۴و۵] دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳، ص ۶۹۶.
[۶] نامه دانشوران ناصری، ج ۲، ص ۲۵۲.
[۷و ۸ و ۹] دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳، ص۶۹۶.
[۱۰ و ۱۱] راویان امام رضا(ع) در مسندالرضا، عزیزالله عطاردی، ص ۳۰.
[۱۲] نامه دانشوران ناصری، ج ۲، ص ۲۵۲.
[۱۳] همان، ص ۲۵۳؛ روایان امام رضا(ع) در مسندالرضا، ص ۳۰.
[۱۴] دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳، ص ۶۹۶.
[۱۵] نامه داشوران ناصری، ج ۲، ص ۲۵۳.
[۱۶] دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳، ص ۶۹۶؛ راویان امام رضا(ع) در مسند الرضا، ص ۳۰.
[۱۷ و ١٨ و ١٩] دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳.
[۲۰] روزنامه اطلاعات، ۱۴/۹/۱۳۷۰.
[۲۱] دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳.
[۲۲] ر.ك: «انباة الرواة» علی بن یوسف قفطی و «الوجیزه» محمدباقر مجلسی و «معجم رجال الحدیث»، ابوالقاسم خوئی.
[۲۳] ر.ك: رجال نجاشی
[۲۴] كیهان فرهنگی، بهمن ۱۱/۱۳۷۰؛ معجم رجال الحدیث.
[۲۵] الكافی، ج ۱، ص ۹۵.
[۲۶ و ۲۷ و ۲۸ و ۲۹] كیهان فرهنگی، .../ اسفند/۱۳۷۰.
[۳۰ و ٣١] دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳.
[٣٢] نامه دانشوران ناصری، ج ۲، ص ۲۵۸.
[٣٣] سیمای سامراء، سینای سه موسی، محمد صحتی سردرودی، ص ۱۴۱؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳.
[٣٤] دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج ۳.
[٣٥] كیهان فرهنگی، بهمن ۱۳۷۰.
[٣٦] روزنامه اطلاعات، ۱۳/۲/۱۳۷۵.
[٣٧] تذكره علمای اسلام، یحیی نوری، ج ۱.
[٣٨] راویان امام رضا(ع)، در مسندالرضا، ص ۳۲.
[٣٩و ٤٠] روزنامه اطلاعات، ۱۳/۲/۱۳۷۵.
[٤١] تذكره علمای اسلام، ص ۱۲۹.
[٤٢تا ٤٨] روزنامه اطلاعات، ۱۳/۲/۱۳۷۵.
منبع: فرهنگ كوثر - فروردین ۱۳۷۹، شماره ۳۷ - ابن سکیت معلم سربدار (با گزینش و تصحیح)