تبیان، دستیار زندگی
نویسنده: آیة الله عبدالله جوادى آملى  دختر حریش بن سراقه به عنوان «ام الخیر» كه از زنان نامدار صدر اسلام است، او از قدرت تكلم بالایى برخوردار و خطیب بلیغى شمرده مى‏شد، و از زنان به نام عرب بود كه در كوفه زندگى مى‏كرد، ا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ام الخیر، سخنور صفین

نویسنده: آیة الله عبدالله جوادى آملى

دختر حریش بن سراقه به عنوان «ام الخیر» كه از زنان نامدار صدر اسلام است، او از قدرت تكلم بالایى برخوردار و خطیب بلیغى شمرده مى‏شد، و از زنان به نام عرب بود كه در كوفه زندگى مى‏كرد، او زنى نبود كه در مدینه رشد یافته باشد، چه این كه اگر زنى از مدینه بر مى‏خاست، امكان داشت گفته شود كه، مكتب رسول خدا صلى الله علیه و اله و مكتب فاطمه زهرا وعلى بن ابیطالب، امام حسن، امام حسین، امام سجاد ودیگر ائمه علیهم الصلوة والسلام را دیده و درس گرفته است. ولى این زن از كوفه برخاست كه فقط، على بن ابى طالب سلام الله علیه را درك نموده و كوفه نیز در زمان آن حضرت مهد دین شد وگرنه قبلا سابقه‏اى چندان نداشت.

معاویه نامه‏اى براى والى خود در كوفه نوشت، ودر ضمن نامه از او خواست كه وسایل سفر ام‏الخیر را فراهم نموده او را تجهیز كند واز كوفه به شام بفرستد، ضمنا به والى تاكید نمود كه تصمیم‏گیرى من در مورد تو مبنى بر گزارشى است كه این زن مى‏دهد «واعلمه انه مجازیه به الخیر خیرا وبالشر شرا بقولها فیه‏» اگر از تو شاكى بود، من درباره تو كیفر تلخ تعیین مى‏كنم، و اگر از تو راضى بود، و گزارش مطلوب داد، پاداش خوبى براى تو در نظر مى‏گیرم، والى كوفه به حضور این زن آمد و نامه را براى او خواند و گفت: معاویه شما را دعوت نموده و به حضور طلبیده است. این بانو در جواب گفت: «اما فغیر زائغة عن طاعته ولامعتلة بكذب‏» گفت من نسبت‏به ملاقات با معاویه بى‏رغبت نیستم و انحرافى در نظم و اطاعت هم ندارم و قصد بهانه دروغ آوردن نیز ندارم.

والى كوفه وسیله سفر این زن را از كوفه به شام فراهم كرد و هنگام بدرقه وخدا حافظى به این بانو گفت: اى ام‏الخیر، معاویه براى من نوشته است كه مبناى تصمیم‏گیریش نسبت‏به تعیین پاداش یا كیفر من، گزارش تو خواهد بود. وتوقع اشت‏با این بیان، زن توصیه‏اى به نفع او در دربار معاویه بكند اما این بانو در جواب او گفت: «یا هذا لایطمعك برك بی ان اسرك بباطل ولا یؤیسك معرفتی بك ان اقول فیك غیر الحق‏» .

یعنى از این كه تو نسبت‏به من محبت كردى طمع نكن كه من گزارش باطل بدهم و تو را مسرور و خوشحال كنم واز آن جهت كه من تو را مى‏شناسم، شناخت من از تو نا امیدت نكند كه درباره تو غیر حق بگویم. من آنچه را از تو سراغ دارم مى‏گویم.

این همه محبت را یك زن از فرماندار رسمى كوفه آن روز دریافت مى‏كند، در مقابل وقتى فرماندار درخواست توصیه دارد ولو ضمنى، این بانو مى‏گوید از این كه سبت‏به من محبت كردى، طمع بیجا نداشته باش واز این كه من تو را مى‏شناسم نا امید هم مباش. هرچه مى‏دانم مى‏گویم‏این رابطه نپذیرى ورشوه نپذیرى ومانند آن است، كه نشانگر تقواى این بانو است آنگاه وقتى در كمال سهولت و آسانى فاصله كوفه تا شام را طى كرد و وارد شام شد، معاویه كاملا از این بانو تجلیل كرد و او را با اهل حرم خود جا داد «فانزلها مع الحرم ثم ادخلها فی الیوم الرابع‏» سه روز از او در حرمسرا، پذیرایى نمود تا خستگى راه كاملا برطرف شود. سپس روز چهارم او را به حضور پذیرفت، وقتى این بانو وارد دربار معاویه شد، درباریان نشسته بودند «وعنده جلسائه‏» او برابر مراسم رسمى آن روز سلام نمود وجوابى شنید، سپس معاویه گفت: شما مرا به اسم خیر وخوبى صدا زدى وبه نام «امیرالمؤمنین‏» خطاب نمودى! این بانو گفت: «لكل اجل كتاب‏» هر چیزى مدتى دارد.

معاویه گفت: «صدقت فكیف حالك یا خالة‏» درست گفتى، هر چیزى یك حد مشخصى دارد كه با فرا رسیدن آن سپرى خواهد شد، حالت چگونه است وچگونه راه را طى نمودى؟

گفت: من در كمال رفق و مدارا این راه را آمدم، هم در راه به من خوش گذشت وهم در منزل «لم ازل یا امیرالمؤمنین فی خیر وعافیة حتى سرت الیك فانا فی مجلس انیق عند ملك رفیق‏» . آنگاه معاویه، از آن جهت كه از فكر خاصى برخوردار بود و از هر فرصتى سوء استفاده سیاسى مى‏نمود، به این بانو گفت: من چون نیت‏خیر داشتم در جنگ صفین وغیر صفین بر شما پیروز شدم، وشام توانست كوفه را زیر سلطه خود درآورد. این زن گفت: خدا تو را پناه دهد از این كه حرف باطلى بر زبان آورى، و مطلبى بگویى كه عاقبت آن هراسناك است «یعیذك الله من دحض المقال وما تخشى عاقبته‏» این كه گفتى من در اثر حسن نیت پیروز شدم اینچنین نیست. یعنى این سیاست‏بازیهاى تو بود و ضعف حضور مردم كه دست‏به دست هم داد و تورا پیروز كرد.

«قال لیس هذا اردنا اخبرینی كیف كان كلامك اذا قتل عمار بن یاسر» معاویه گفت ما در این زمینه نخواستیم سخن بگوییم بلكه برایمان بگو كه در هنگام قتل عمار یاسر در صحنه صفین چه گفتى؟ جواب داد: من قبلا آن سخنان را نساخته بودم وبعدا هم آنها را براى دیگران نقل نكردم. اینگونه نبود كه توطئه قبلى باشد، بلكه «وانما كانت كلمات نفثها لسانی عند الصدمة‏» كلماتى بود كه هنگام مصدوم شد عمار بر زبانم جارى شد «فان احببت ان احدثك مقالا غیر ذلك فعلت‏» اگر مایل باشید ما در زمینه دیگر با شما سخن بگوییم، آن گفته‏ها را در اینجا مطرح نكنید.

«فالتفت معاویة الى جلسائه فقال ایكم یحفظ كلامها» معاویه رو به درباریانش كرد وگفت: كدام یك از شما حافظ سخنان این بانو در صحنه قتل عمار در جنگ صفین بودید؟ - چون آن روز مساله حفظ عرب، معروف بود كه از نظر حافظه قدرت خاصى دارند مخصوصا سخنانى كه از یك شخصیت رسمى در میدان جنگ مى‏شنیدند ضبط مى‏كردند - یكى از درباریان معاویه گفت: من بعضى از سخنان او را حفظ هستم، معاویه گفت‏بگو: «قال كانی بها بین بردین زائرین كثیفی النسیج وهی على جمل ارمك وبیدها سوط منتشر الضفیرة وهی كالفحل یهدر فی شقشقته‏» من دیدم او دو برد كه محكم یافته شده بود در بر كرده و روى شتر سوار است و در دستش تازیانه‏اى است كه لبه‏هاى آن پراكنده هست و در یك حالت مهیج و فرماندهى سخن مى‏گوید همچون یك فحل، مثل یك شیر نر، هدیر وشقشقه‏اى دارد. (2)

سپس بعضى از بخشهاى سخنرانى این بانو در جریان جنگ صفین را نقل مى‏كند كه مى‏گفت:

یا ایها الناس اتقوا ربكم ان زلزلة الساعة شی‏ء عظیم (3)

وى در آغاز سخن آیه‏اى از قرآن را تلاوت كرد و پرهیز از معاد را به یاد مردم آورد و شنوندگان خود را متذكر معاد شد و سپس گفت: «ان الله قد اوضح لكم الحق وابان الدلیل‏» خداى سبحان حق را براى شما روشن كرد و دلیل را، بین وآشكار نمود و شما معذور نیستید.«وبین السبیل ورفع العلم‏» علامت ونشانه‏ها را برافراشت و راه را به شما ارائه داد «ولم یدعكم فی عمیاء مدلهمة‏» شما را در تاریكى فراگیر رها نكرد. عقل، وحى، شریعت، رسالت وامامت داد، وهمه اركان هدایت را براى شما روشن كرد«فاین تریدون‏» كجا مى‏خواهید بروید «رحمكم الله افرارا عن امیرالمؤمنین‏» آیا مى‏خواهید از على بن ابى طالب علیه السلام كه فرمانرواى دین است فرار كنید؟«ام فرارا من الزحف‏» یا مى‏خواهید از میدان جنگ بگریزید؟«ام رغبة عن الاسلام ام ارتدادا عن الحق‏» از اسلام - معاذ الله بیزار شدید یا از حق برگشتید، همه اینها یا كفر یا نفاق و یا معصیت كبیره است، «سمعتم الله جل شانه یقول ولنبلونكم حتى نعلم المجاهدین منكم والصابرین ونبلو اخباركم‏»اما آیا نشنیدید كه خداوند فرمود شما را به سراء وضراء مى‏آزماییم ما شما را امتحان مى‏كنیم تا روشن شود مجاهد كیست، قاعد كیست، صابر و جزوع كیست و گزارشهاى شما را با این امتحانها بررسى مى‏كنیم.

این سخنان را این بانو خطاب به سربازان على سلام الله علیه گفت«ثم رفعت السماء راسهاالى » آنگاه سر به آسمان بلند كرد وگفت:«اللهم قد عیل الصبر وضعف الیقین وانتشرت الرغبة‏» خدایا صبر در تحت فشار قرار گرفت وبه حد عیلوله (4)درآمد، یعنى صبر تمام شد، یقین كم شد و رغبت منتشر شدیعنى: انگیزه‏ها متفرق و متشتت‏شده است«وبیدك یارب ازمة القلوب‏» پروردگارا تو زمامدار دلهاى مردمى، قلب اینها ضعیف است و چون یقینشان كم است، همتشان نیز كم است. «فاجمع اللهم بها الكلمة على التقوى والف القلوب على الهدىواردد الحق الى اهله‏» پروردگارا دلها به دست توست. تو دلهاى اینان را متحد كن والفتى ایجاد بكن، چون تالیف قلوب فقط در اختیار تو است.

اینها را به حق برگردان تا بر كلمه حق توافق كنند و باطل را سركوب كنند، سپس رو به سربازان كرد و گفت: «هلموا رحمكم الله الى الامام العادل والرضى التقی والصدیق الاكبر» كجا مى‏روید بیایید به حضور امام عادل، كسى كه مورد رضا واهل تقوا وصدیق اكبر است وكسى در صداقت چون او نیست. «انها احن بدریة واحقاد الجاهلیة‏» یعنى: آنها كه در برابر على وسربازان على سلام الله علیه صف بستند كینه‏هاى بدر و حنین در آنهاست. یعنى كفر است كه به صورت نبرد علیه اسلام، به دست امویان ظهور كرده است، این جنگ داخلى نیست در حقیقت جنگ اسلام و كفر است و مى‏خواهند شكست‏هاى جاهلى و كشته‏هاى امویان را جبران كنند. بعد این جمله‏ها را بازگو كرد:«قاتلوا ائمة الكفر انهم لا ایمان لهم‏» شما زمامداران كفر را از پاى درآورید با آنها مقاتله كنید با آنها مبارزه كنید چرا كه با آنها عهد وپیمانى ندارید. «لعلهم ینتهون‏»تا قدرت نظامى شما را ببینید و در برابر نهى از منكر منتهى بشوند. «صبرا یا معاشر المهاجرین والانصار» اى گروهى كه سابقه هجرت ونصرت داشتید. از مكه آمدید یا در مدینه بودید ودین را یارى كردید. شما همانها هستید كه امروز در ركاب على بن ابى طالب علیه السلام تلاش وكوشش مى‏كنید.«قاتلوا على بصیرة من ربكم وثبات من دینكم‏» مقاتله ومبارزه كنید در حالى كه بصیرت دینى و ثبات اعتقادى دارى، با ایمان راسخ وبا بینش دل، این جنگ را به پایان برسانید.«فكانی بكم غدا وقد لقیتماهل الشام كحمر مستنفرة فرت من قسورة لاتدری ایا یسلك بها فی فجاج الارض‏» گویا من در آینده نزدیك مى‏بینم كه شما مردم كوفه، به رهبرى على بن ابى طالب علیه السلام پیروز شدید و مردم شام را كه در تحت رهبرى ظالمانه وطاغیانه امویان حركت كردند، همانند حمارهایى كه از شیر فرار كنند، فرارى خواهید داد. این گروه كسانى هستند كه « الاخرة بالدنیا واشتروا الضلالة بالهدى باعوا ‏» اینها آخرت وعقل را در مقابل دنیا و جهل فروختند «وعما قلیل لیصبحن نادمین‏» وطولى نمى‏كشد كه پشیمان خواهند شد«حین تحل بهم الندامةفیطلبون الاقالة ولات حین مناص‏» وقتى كه پشیمانى دامن‏گیرشان شود و در وجود اینان حلول كند، آنگاه مى‏گوید: پشیمانى ما را بپذیرید، اما دیگر پشیمانى سودى ندارد «ان منضل والله عن الحق وقع فی الباطل‏» قسم به خدا كسى كه از حق گریخت‏یقینا به باطل مبتلا مى‏شود، چون: ماذا بعد الحق الا الضلال اگر كسى از صراط مستقیم فاصله گرفت، یقینا گمراه خواهد شد.

«الا ان اولیاء الله استصغروا عمر الدنیا فرفضوها واستطابوا الاخرة فسعوا لها فالله الله ایها الناس قبل ان تبطل الحقوق وتعطل الحدود وتقوى كلمة الشیطان‏» اولیاى الهى كه در صحنه‏هاى نبرد پیروز شدند، براى آن بود كه عمر دنیا را كوچك شمردند وآخرت را طیب و طوبى تلقى كردند و براى آخرت سعى كردند، خدا را خدا را، كه مبادا حق كسى باطل شود و حدود الهى تعطیل گردد، قبل از این كه حقوق مردم باطل بشود و حدود الهى معطل بماند، شما در صحنه باشید، و دشمن را سر جاى خود بنشانید. «فالى این تریدون رحمكمالله عن ابن عم رسول الله صلى الله علیه واله وسلم وصهره وابی سبطیه‏» شما كجا مى‏خواهید بروید؟ آیا از پسر عموى پیغمبر، از داماد پیغمبر، از پدر دو فرزند پیامبر صلى الله علیه و اله مى‏خواهید فاصله بگیرید؟ از كسى كه «خلق من طینته وترفع من نبعته وجعلهباب دینه وابان بغضه المنافقین، وها هو ذا مفلق الهام ومكسر الاصنام‏» كسى كه از طینت رسول خدا صلى الله علیه و اله خلق شد واز خاستگاه و جوششگاه رسالت او بالا آمد و وجود مبارك رسول خدا صلى الله علیه و اله او را باب دین خود قرار داد و فرمود:

«انا مدینة العلم وعلی بابها»(5)

خصوصیتى كه رسول خدا به على بن ابى طالب علیهم الصلوة والسلام داد این بود كه فرمود: تو میزانى، مهر وتولاى تو معیار حق و باطل است، آن كه دوست توست، مؤمن و آن كه دشمن توست، منافق است. او كسى است كه سرهاى بت‏پرستان را شكست وخود بتها را درهم كبید. «صلى والناس مشركون واطاع والناس كارهون‏» على بن ابى طالب علیه السلام كسى است كه وقتى دیگران مشرك بودند او موحد بود، و مشغول نماز، و آنگاه كه دیگران اطاعت نمى‏كردند او مطیع رسول خدا صلى الله علیه و اله بود، و این اختصاصى به اوایل عمر امیرالمؤمنین علیه السلام ندارد بلكه تا آخر در این مسیر مستقیم بود. «فلمیزل فی ذلك حتى قتل مبارزیه وافنى اهل احد وهزم الاحزاب وقتل الله به اهل خیبر وفرقبه جمع اهوائهم‏» تا آن لحظه كه مبارزان آنان را كشت واهل احد به وسیله او از بین رفتند وجنگ خندق به دست او به پیروزى رسید و خداى سبحان به وسیله او اهل خیر را كشت واهواء وامیال واغراض شومشان را به وسیله على بن ابى طالب علیه السلام پراكنده كرد.

اینها گوشه‏اى از سخنان این بانوى سخنور است كه توسط آن شخص دربارى، در حضور معاویه گفته شد. شما وقتى این سخنان را تشریح مى‏كنید مى‏بینید حرف غیر منطقى وغیر قرآنى، در آن نیست. سخنان او یا تابع قرآن است و یا هماهنگ با عقل، هرگز شعار یا احساس ضعف یا مسائل دنیا، و یا ترغیب به امور غریزى در او نیست. البته زنانى هم در نقطه مقابل بودند كه در جنگهاى صدر اسلام به سود معاویه وابوسفیان حضور داشتند و شعارهایى مانند:

«ان تقبلوا نعانق ان تدبروا نفارق‏»(6)

مى‏خواندند. این اشعار صرفا تهییجى آنها، فقط در حد غریزه بود، اما این بانو كه به تربیتهاى اصیل اسلامى آشنا شده، شعارش دعوت به بهشت، به ولایت على بن ابى طالب علیه السلام، وبرگرفته از آیات قرآنى و احادیث نبوى وبیان فضیلت على بن ابى طالب علیه السلام است.

وقتى سخنان این بانو را در كنار سخنان اباذر بگذارید، روشن مى‏شود، زن ومرد فرقى ندارند، اگر این گفته‏ها به صورت كتابى درآید، و در این زمینه سخن‏هاى مكرر بیان گردد، و در منابر و روزنامه‏ها نقل و ثبت‏شود، آنگاه او نیز مى‏شود، زن اباذرگونه.

گاهى یك زن، با زارى و جزع، نظامیان را تهییج مى‏كند، این هنر نیست، اما گاهى یك زن با استدلال وبا استمداد از اوج عرفان، آنان را ترغیب و تشویق مى‏كند و مى‏گوید:«الا ان اولیاء الله استصغروا عمر الدنیا فرفضوها واستطابوا الاخرة فسعوا لها» ، كه باید بسیارى از سخنان بزرگان را جستجو نمود تا نمونه این بیان عمیق را در لابلاى آنها یافت. و این تعجبى ندارد، چه این كه اینها را على بن ابى طالب علیه السلام در كوفه تربیت كرده است.

نشانه‏هاى شعار زن در جاهلیت همان بود كه از امویان ذكر شد، ونشانه موفقیت زن در صحنه‏هاى نظامى و سیاسى صدر اسلام نیز همین است كه ام الخیر در صفین بازگو نمود.

در پایان این گزارش آمده است وقتى كه سخن آن دربارى تمام شد معاویه رو به این بانو كرد وگفت:

«یا ام الخیر ما اردتی بهذا الكلام الا قتلی‏» تو این حرفها را در جریان جنگ صفین گفتى ومردم را بر قتل من تهییج كردى «ولو قتلتك ما حرجت فی ذلك‏» من اگر بخواهم خونبها بگیرم و الان تو را اعدام بكنم، حرجى بر من نیست.

«قالت والله ما یسوءنی ان یجری قتلی على ید من یسعدنی الله بشقائه‏» .

گفت: معاویه قسم به خدا من نگران نیستم كه قتل من به دست كسى اتفاق بیفتد كه خداوند در اثر شقاوت او مرا سعید كند، یعنى من با این مرگ سعادتمند خواهم شد و تو با این كشتن شقى.

این سخنان را این بانو در زمان ضعف شیعه‏ها و بحبوحه قدرت امویان وبعد از ارتحال على بن ابى طالب علیه السلام مى‏زند، كه همه شیعیان یا اسیر وشهیدند یا متوارى هستند. یعنى ما از كشته شدن باكى نداریم ومن مطمئنم اگر كشته شوم سعیدم وتو شقاوتمندى.

«قال هیهات یا كثیرة الفضول ما تقولین فی عثمان‏» معاویه داستان عثمان وزبیر را پیش كشید، این زن به معاویه گفت: «وانا اسالك بحق الله یا معاویة‏» من شنیدم كه تو انسان حلیمى هستى، تو را به خدا قسم از این مسائل دست‏بردار، یعنى قصه عثمان و زبیر كه گذشته است «وتسالنی عما شئت من غیرها» اگر مسائل دیگرى دارى بپرس.

منظور از نقل این تفصیل، آن است كه:

اولا: این بانو اضافه بر این كه كار نظامى داشت، كار تبلیغى نیز داشت.

ثانیا: سخنان او برگرفته از قرآن وسنت معصومین وعترت طاهرین سلام الله علیهم اجمعین بود.

ثالثا: براى رهبرى وامامش تا مرز شهادت هم حاضر شد.

رابعا: شعارش در حد عقل و وحى بود نه در حد عاطفه واحساس.

خامسا: این سخنرانى مهیج، باحضور كسى بود كه ولى معصوم است، چون بدون اذن على بن ابى‏طالب علیه السلام كسى اجازه نداشت در جنگ سخنرانى كند، واگر گفته شود سخنرانى، جهاد نیست، گفته مى‏شود مگر همه جهادگرها در خاكریز مقدمند ومسلحانه مى‏جنگند؟ عده‏اى كارهاى تبلیغى دارند، عده‏اى كارهاى تداركاتى دارند، عده‏اى اسلحه حمل و نقل مى‏كنند و عده‏اى مى‏جنگند. آن دسته كارهایى كه تماس تنگاتنگ با اسلحه و شمشیر ندارد، كارهاى نظامى نیست اما بخش تبلیغى و تداركاتى است كه در توان همگان است.

اگر اینگونه او نمونه‏ها بررسى شود آنگاه روشن مى شود كه قرآن و عترت طاهرین علیهم السلام همانگونه كه در تربیت مردانى اباذرگونه موفق بودند، در تعلیم زنانى حق‏گو و دشمن ستیز نیز توفیق داشته‏اند. در نتیجه، این سخن كه: مرد بالاتر از زن است‏براى این كه هیچزنى به مقام نبوت نرسیده است، سخنى گزاف است و دلالتى بر نازل‏تر بودن مقام زن ندارد، زیرا هیچ مردى نیز نتوانسته است‏به مقام پیامبر خاتم برسد. پس نه بر فخر و مباهات و بالیدن مردان فایده‏اى مترتب است، و نه اثرى در احساس ضعف و نالیدن زنان خواهد بود. آنچه مسلم است این است كه راه براى تربیت و تكامل هر دو باز، و البته بسیارى از وظایف، مشترك، و بعضى هم، به لحاظ طبع آنها، تقسیم شده است.

پى‏نوشت‏ها:

1. در المنثور، ص 75.

2. كلمه كالفحل (به معناى نر) نه براى آن است كه زن ضعیف است ومرد قوى، بلكه فحولت نشانه برجستگى است در بین محققین، وقتى از علماى اهل تحقیق مى‏خواهند یاد كنند مى‏گویند اینها فحول از علمایند كه این یك تعبیر و تشبیه ادبى است.

3. حج، 1

4. اصطلاحا به انسان نیازمندى كه از اداره زندگى‏اش عاجز است مى‏گویند «عیله‏» یعنى عائله‏مند است، محتاج كمك است، توانش به سر آمده است.

5. الغدیر، ج‏6، ص‏81- 61.

6. سیره ابن هشام، ج‏2، ص‏68.