تبیان، دستیار زندگی
در آغاز بحث عدل یادآور شدیم دو اصل از اصول دین به نام‏هاى«عدل‏» و«امامت‏» به عنوان«اصول مذهب‏» از ویژگیهاى مذهب شیعه است هم‏چنانكه خصوص عدل از ویژگیهاى گروهى از اهل سنت، به نام معتزله است كه منقرض شده‏اند به شمار...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امامت و خلافت در قرآن


دیدگاه‌ها

· سرآغاز

·دو دیدگاه در مساله خلافت

·اختلاف در ماهیت ‏خلافت

·امام از دیدگاه شیعه

جعفر سبحانى

·

سرآغاز

در آغاز بحث عدل یادآور شدیم دو اصل از اصول دین به نام‏هاى«عدل‏» و«امامت‏» به عنوان«اصول مذهب‏» از ویژگیهاى مذهب شیعه است هم‏چنانكه خصوص عدل از ویژگیهاى گروهى از اهل سنت، به نام معتزله است كه منقرض شده‏اند به شمار مى‏رود. (1)

در بخش پیشین پیرامون عدل الهى سخن گفته شد، در این بخش پیرامون موضوع امامت از نظر قرآن بحث مى‏نمائیم فزون از این حد مربوط به كتابهاى عقائد است كه در این‏باره به صورت گسترده سخن گفته شده است.


·دو دیدگاه در مساله خلافت

در مساله خلافت پس از رحلت رسول گرامى اسلام(ص)دو دیدگاه متفاوت وجود دارد:یكى از آن اهل سنت و دیگرى از آن شیعه است.هر دو گروه معتقدند كه خلیفه پس از پیامبر، كسى است كه زمام امور را باید به دست‏بگیرد، و به تنظیم امور بپردازد، ولى در قلمرو كار او، كاملا دو نظر مختلف وجود دارد و همین امر سبب شده كه ماهیت‏خلافت و همچنین شرائط امام، در دو مكتب به دو گونه جلوه كند، اینك ما نخست نظریه اهل سنت را منعكس مى‏كنیم، آنگاه به بیان نظریه شیعه مى‏پردازیم:

خلافت در نظر اهل سنت جزء فروع دین و از شاخه‏هاى امر به معروف و نهى از منكر است،«عضدالدین ایجى‏» مى‏گوید:

"و هى عندنا من الفروع و انما ذكرناها فى علم الكلام تاسیا بمن قبلنا"(2)

خلافت نزد ما جزء فروع دین است و اگر در «علم كلام‏» از آن سخن گفتیم، به پیروى از پیشینیان است‏

سعدالدین تفتازانى‏ مى‏گوید:

"لا نزاع فى ان مباحث الامامة بعلم الفروع الیق لرجوعها الى ان القیام بالامامة و نصب الامام الموصوف للصفات المخصوصة من فروض الكفایات... و لا خفاء ان ذلك من الاحكام العملیة دون الاعتقادیة ‏". (3)

"شكى نیست گفتگو درباره امامت‏ به علم فروع شایسته‏تر است زیرا واقعیت امامت‏ به این برمى‏گردد كه امامى با صفات ویژه‏اى براى اداره امور از طرف امت منصوب گردد و این كه این كار از احكام عملى و فرعى است نه اعتقادى، بر كسى پوشیده نیست‏".

در حالى كه شیعه امامیه آن را اصلى از اصول مى‏داند، البته نه از اصول دین، بلكه از اصول مذهب و مفاد آن این است كه ایمان و كفر به مساله امامت ‏بستگى ندارد، ولى در عین حال تكمیل ایمان و نجات اخروى در گرو اعتقاد به این اصل است.

در این‏جا باید از نویسندگان اهل سنت دوستانه گله كرد، زیرا هرگاه امامت فردى، پس از رسول خدا جزء فروع دین مى‏باشد، در این صورت نباید اختلاف در خلافت فردى مایه تفسیق و تكفیر گردد جائى كه خود اصل حكم جنبه فرعى دارد، موضوع و خلافت‏خود شخص آن، به نحو شایسته‏تر جنبه فرعى خواهد داشت، و اختلاف در فروع در میان علماء و دانشمندان فزون از شمارش است.

بنابراین اختلاف در مساله خلافت چه از نظر)حكم نصب امام بر عهده خداست‏یا امت(و چه از نظر موضوع و متصدى)خلافت از آل على است ‏یا ابوبكر(، بسان اختلاف در دیگر مسائل فرعى مانند اختلاف در جواز مسح بر جوراب یا كفش یا عمل به قیاس خواهد بود همان‏طور كه اختلاف در دو حكم یاد شده هیچ‏گاه مایه جنگ و جدال نبوده و همچنین مساله خلافت چه از نظر حكم كلى و چه از نظر متصدى نیز نباید مایه جنگ و جدال شود.

شگفت اینجا است كه امام حنبلى‏ها(4) اعتقاد به خلافت چهار امام را در اعداد مسائل عقیدتى آورده همچنانكه ابوجعفر طحاوى از او پیروى كرده، و پس از این دو،اعتقاد به خلافت‏خلفا در كتابهاى ابوالحسن اشعرى و شیخ عبدالقاهر بغدادى در ردیف اصول آمده است.

حقیقت همان است كه آن دو متكلم نخست‏بیان كرده‏اند و دیگران كه آن را جزء اصول آورده‏اند، از واقعیت امامت غفلت كرده و آن را از اصول شمرده‏اند و از نظر تاریخى نخستین كسى كه با شیطنت‏خاصى آن را در عداد مسائل عقیدتى قرار داد، "عمروعاص" بود. آنگاه كه با "ابو موسى اشعرى" در "دومة‏الجندل‏" در مساله حكمیت‏به شور پرداخت و هدف او از قرار دادن خلافت دو خلیفه نخست در شمارش عقاید، تعریض به امام على بن ابى طالب)ع(بود.


·اختلاف در ماهیت ‏خلافت

در گذشته یادآور شدیم كه اختلاف در این كه خلافت جزء احكام فرعى است‏ یا از اصول است، سبب اختلاف در اهیت‏ خلافت و امامت ‏شده است.امام در نزد اهل سنت ‏شبیه رئیس دولت است كه امروزه افراد از راههاى گوناگون به چنین مقامى مى‏رسند، گاهى او را مردم انتخاب كرده و گاهى نمایندگان مردم در مجلس شورا و احیانا از طریق كودتاى نظامى بر سر كار مى‏آیند، در چنین فرمانروائى شرطى جزء لیاقت و شایستگى براى اداره امور و آگاهى اجمالى از شریعت چیز دیگرى لازم نیست، در طول مدت خلافت‏خلفاى اموى و عباسى به عنوان جانشینان پیامبر بر مردم حكومت كردند و برخى فاقد بعضى از این شرائط نیز بودند.

با توجه به این اصل (ماهیت‏خلافت‏شبیه رؤساى دولت انتخابى مردم است) در شگفت نخواهید بود كه متكلمان بزرگى مانند "باقلانى" و"طحاوى" و"تفتازانى‏" درباره خلیفه مسلمین سخنى گفته‏اند كه با توجه به ماهیت‏ خلافت نزد آنان، دور از حقیقت نیست.

ابوبكر باقلانى مى‏گوید:

"لا ینخلع الامام بشقة و ظلمة یغصب الاموال، و ضرب الابشار، و تناول النفوس المحرمة و تضییع الحقوق و تعطیل الحدود و لا یجب الخروج علیه بل یجب وعظه و تخویفه و ترك طاعته فى شئ مما یدعوا الیه من معاصى الله‏".

"امام با نافرمانى خدا و غصب اموال مردم و زدن چهره‏ها، و دست‏درازى به خون‏هاى حرام و نابودى حقوق دیگران و عدم اجراى حدود الهى، از مقام و موقعیت ‏خود بركنار نمى‏شود، بلكه بر امت است كه او را نصیحت كند و بترساند و در مورد گناه از او فرمان نبرد".

این سخن تنها سخن ابوبكر باقلانى نیست، بلكه همه افرادى كه از آنها نام بردیم، آن را تكرار كرده‏اند. مثلا تفتازانى مى‏گوید:

"و لا ینعزل الامام بالفسق او بالخروج عن طاعة‏الله تعالى و الجور (اى الظلم على عبادالله) لانه قد ظهر الفسق و انتشر الجور من الائمة و الامراء بعد الخلفاء الراشدین و السلف كانوا ینقادون لهم و یقیمون الجمع و الاعیاد باذنهم و لا یرون الخروج علیهم و نقل عن كتب الشافعیة ان القاضى ینعزل بالفسق بخلاف الامام والفرق ان فى انعزاله و وجوب نصب غیره اثارة الفتن لما له من الشوكة بخلاف القاضى‏".

"امام از طریق فسق، با بیرون رفتن از طاعت‏خدا، و یا ستم بر مردم از امامت‏خود بركنار نمى‏شود، زیرا در گذشته از امیران و خلفاء فسق و جور دیده شده، ولى پیشینیان دست از بیعت‏خود برنداشته و مطیع آنان بوده، و نماز جمعه و اعیاد را به اذن آنان برگزار مى‏كردند، و به خود اجازه شورش برخلاف آنان نمى‏دادند، از كتابهاى فقهى شافعیه نقل شده است كه اگر قاضى فاسق شد، خود به خود از منصب خویش منعزل مى‏شود، ولى امام با فسق از مقام خود بركنار نمى‏گردد و نكته آن این است كه عزل قاضى و نصب دیگرى در جاى آن مشكلى پدید نمى‏آورد، بخلاف عزل امام كه مایه فتنه‏ها است زیرا امام داراى شوكت و عظمت است".

آنچه كه آنان درباره امام مى‏گویند، با توجه به ماهیت امامت، نزد آنان سخن بسیار رواست، زیرا امام در نظر آنان یك سیاستمدار عادى است كه امت را در زندگى رهبرى مى‏كند و براى اشغال این مقام طریق خاصى نیز معین نشده، حتى با كودتاى نظامى نیز حائز این مقام مى‏گردد.


· امام از دیدگاه شیعه

اكنون كه با ماهیت امامت نزد اهل سنت آشنا شدیم، وقت آن رسیده است كه با واقعیت امامت نزد شیعه آشنا گردیم، اگر امام نزد اهل سنت‏یك فرد سیاستمدار عادى است كه وسائل زندگى مردم را تامین و حدود الهى را اجرا مى‏نماید، ولى در نزد شیعه امامیه، امامت ‏بسان نبوت یك منصب الهى است و تفاوت این دو در این است كه پیامبر مؤسس دین و طرف وحى الهى است،در حالى كه امام فاقد این دو منصب بوده است اما دیگر وظائف پیامبر از نظر دینى و دنیوى بر دوش اوست.

بنابراین، امام علاوه بر این كه وسائل زندگى مردم را تامین مى‏كند، و امنیت را برقرار مى‏نماید و حدود الهى را اجرا مى‏كند، به دفاع و جهاد مى‏پردازد-علاوه بر این-مور یاد شده در زیر نیز بر عهده او است:

1-تفسیر قرآن مجید; قرآنى كه بزرگترین و جاودانه‏ترین معجزه پیامبر و مشعل نورانى مسلمانان تا روز رستاخیز است، همان‏طور كه پیامبر گرامى نیز به تفسیر آن مى‏پرداخت.

2-بیان احكام و موضوعات نو رسى كه در عصر رسول خدا(ص) وجود نداشته است.

3-دفاع از حریم عقاید و احكام و پاسخ به شبهات و پرسشهاى موافق و مخالف

4-مراقبت دین از تحریف و نگهبانى آن از هرگونه انحراف در اصول و فروع.

ناگفته پیداست، قیام به چنین امورى در گرو یك رشته تربیت الهى و تعلیم غیبى است كه بتواند وظائف پیامبر را علاوه بر وظائف دنیوى در زمینه معنوى نیز تامین نماید.

این‏جاست كه از نظر شیعه نصب امام بر عهده پیامبر، آن هم به فرمان خداست، زیرا شناسائى چنین فردى در امكان امت نیست و اصولا امامى كه در پرتو تربیت‏هاى الهى این چهار امر خطیر را بر عهده مى‏گیرد، طبعا معلم او باید او را به مردم معرفى كند، از این جهت‏شیعه مى‏گوید:امامت "استمرار نبوت" نیست اما استمرار وظائف پیامبر است و باید خدا او را معرفى كند.

سرانجام امامت از نظر شیعه داراى چنین تعریفى است:رئاسة عامة فى امور الدین والدنیا نیابة عن النبى(ص)

___________________________________

1-الفرق بین الفرق، ص 350.

2-مروج الذهب، ج‏2، ص‏397.

3-التمهید، ص 181.

4-شرح العقاید النسفیة، ص 185 و186 طبع اسلامبول.

مكتب اسلام - 1378 - شماره 9

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.