خنساء شاعرى شهید پرور
یكى از زنان عرب «خنساء» است كه مىنویسند از نوادگان «امرء القیس» شاعر مشهور است و از شعراى عهد خلیفه دوم ثبتشده است. او مرثیههاى بلندى درباره برادرانش «معاویه و صخر» كه در یكى از جنگها كشته شده بودند مىسرود، منتها بعد از قتل صخر او داغدارتر شد، زیرا صخر بخشندهتر و دلسوزتر بود و در تنگناهاى مالى یاریش مىنمود، چون این بانو، همسر قمار بازى داشت كه محصول زندگى خود را مىباخت و صخر چندین بار حیثیت این خواهر را حفظ كرده بود. شعرهاى او در رثاى برادرانش زبانزد ادیبان است، نه قبل از او ونه بعد از وى زنى به عظمت این بانو شعر نگفته است.
وقتى از ادیبان نامور عرب سؤال مىشود كه خنساء در چه پایگاهى از ادبیات ستسخنان بلندى دارند. به جریر گفته شد: شاعرترین شخص كیست؟ «من اشعر الناس؟ » گفت: «انا لولا هذه» یعنى اگر خنساء نبود مىگفتم: شاعرترین مردم این عصر من هستم.
بشار مىگفت: زنى تاكنون بدون نقص ادبى شعر نگفته است مگر این بانو. و روزى به بشار گفتند: اگر زن به مقام سرایندگى بنام، نمىرسد پس نظرت درباره خنساء چیست؟ گفت: «تلك فوق الرجال» او بالاتر از شعراى مرد است.
البته اصمعى، لیلاى اخلیلیه را بر خنساء ترجیح مىداد، ولى از خنساء هم به ظمتیاد مىكرد. مبرد مىگفت: «كانت الخنساء ولیلى فائقتین فی اشعارهما» لیلاى اخلیلیه و خنساء بر اكثر شعرا برتر و فائق هستند.
نابغه ذبیانى، سمت داورى بازار عكاظ را به عهده داشت. و شعرایى كه شعر جدید مىسرودند، در بازار عكاظ به او عرضه مىنمودند تا ارزیابى نماید. هنگامى كه قصیده «رائیه» خنساء را كه در رثاى صخر سروده بود، شنید با شگفتى گفت: «اذهبی فانت اشعر من كانت ذات ثدیین ولولا هذا الاعمى الذی انشدنی قبلكیعنی الاعشى لفضلتك على شعراء هذا الموسم» . یعنى اگر اعشى، قبل از تو شعرى نسروده بود مىگفتم: مهمترین و والاترین شاعر این مسابقه تو هستى.
حسان بن ثابت معروف، كه یكى از شركتكنندگان در مسابقه بود، وقتى این سخن را از داور مسابقه شنید، عصبانى شد و گفت: من، هم از تو كه داور هستى شاعرترم، و هم از خنساء، نابغه گفت: «لیس الامر كما ظننت» اینگونه كه فكر مىكنى، نیست، سپس رو به خنساء نمود وگفت جواب حسان بن ثابت را بده، خنساء رو به حسان بن ثابت نمود و گفت: «ما اجود بیت فی قصیدتك هذه التی عرضتها انفا» زیباترین و جامعترین و رساترین شعر تو كه هماكنون عرضه داشتى، كدام بیت است؟ - بیت الغزل قصیده تو چیست؟ - حسان گفت این است كه:
لنا الجفنات الغر یلمعن فی الضحى واسیافنا یقطرن من نجدة دما (2)
وقتى حسان گفت مهمترین بیت این قصیده این است، خنساء هشت اشكال ادبى روى همین یك بیت گرفت، گفت: این كه بیت الغزل و بیت القصیده محسوب مىشود هشت اشكال (3)ادبى دارد، اول: این كه گفتى: «جفنات» ، ما دون جفان و كمتر از آن است و حق این بود كه جفان مىگفتى. دوم: اینكه گفتى «غر» جمع اغر است و به معناى سفیدى پیشانى است، و اگر مىگفتى «بیض» مطلق سفیدى بود و معنایش وسیعتر بود. اشكال سوم: این كه گفتى: «یلمعن» واگر به جاى یلمعن «یشرقن» به كار مىبردى بهتر بود چون اشراق قوىتر از لمعان است. لمعان لحظه به لحظه مىآید چشمك زدن است و اشراق درخشش دائمى است. چهارم: این كه گفتى «بالضحى ولو قلتبالدجى لكان اكثر اطراقا» كار برد دجى بهتر از ضحى بود زیرا ضحىكه همان چاشت است نزدیك نیمروز است و تابش شمشیر در آن وقت، مهم نیست، چه اگر شمشیرى در تاریكى «دجى» بتابد هنر است، تابش شمشیر در اثر انعكاس نور خورشید هنر نیست، لانجم: این كه گفتى: «اسیاف والاسیاف ما دون العشرة» اسیاف جمع قله است، واگر مىگفتى «سیوفا» بیشتر و بهتر بود. ششم: گفتى: «یقطرن ولو قلتیسلن لكان اكثر» یعنى این شمشیرها سیلگونه خون مىریزند، این قوىتر از آن بود كه گفتى قطره قطره خون مىبارد. هفتم: این كه گفتى: «دما والدماء اكثر من الدم» در حالى كه دماء بیشتر از دم است.
به دنبال این هشت اشكال، حسان ساكتشد و دیگر جوابى نداد. این بود قدرت ادبى این بانوى ادیبه كه از نوادههاى امرء القیس بود.
پس از اسلام و در اثر خوى جاهلیت، خیلى از زنها و مردها از قبول آن سر برتافتند ولى این بانو به خاطر نبوغ فكرى كه داشت اسلام آورد «فقدمت الخنساء على رسول الله صلى الله علیه و اله فاسلمت واستنشدها فانشدته فاعجب بشعرها» وجود مبارك رسول اكرم صلوات الله علیه از این بانو درخواستشعر نمود، واو شعرى گفت، وحضرت رسول صلى الله علیه و اله از شعر او به شگفت آمد.
خنساء فرزندانى را در جامعه اسلامى تربیت نمود، و آنان را خود، تجهیز و تشویق مىنمود و به جبهه مىفرستاد و در یكى از جنگهاى صدر اسلام كه بعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و اله پیش آمد به آنان چنین وصیت نمود «یابنی انكم اسلمتم طائعین وهاجرتم مختارین، والله الذی لا اله الا هو انكم لبنو رجل واحد كما انكم بنو امراة واحدة ما هجنتحسبكم ولا غیرت نسبكم، واعلموا ان الدار الاخرة خیر من الدار الفانیة، اصبروا و صابروا ورابطوا واتقوا الله لعلكم تفلحون» .
یعنى دنیا در برابر اخرت بىارزش است، دار پایدار بهتر از دار ناپدار است، وشما، فرزندان یك پدر ومادرید. من حسب و نسب شما را آلوده ننمودم، بكوشید و براى دینتان تلاش كنید، و جبههها را گرم نگهدارید، زیرا شما با اختیار مسلمان شدید وبا طوع و رغبت اسلام آوردید، و با اختیار هجرت كردید، آنگاه آیه پایانى سوره آل عمران را كه درباره كیفیت اعزام نیرو به جبهه و تهییج و تشجیع آنها است قرائت نمود:
یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا (4)
در این آیه صبر، غیر از مصابره و مرابطه است، در حوادث فردى انسان صبر مىكند اما در حوادث جمعى مثل جنگ و مانند آن، مصابره دارد و در پیوند با رهبرى مرابطه دارد. مضمون این آیه را خنساء به فرزندانش توصیه نمود و آنان را به جبهه اعزام كرد و گفت: «فاذا رایتم الحرب قد شمرت عن ساقها، وجللت نارا على ارواقها، فتیمموا وطیسها، وجالدوا رسیسها» شما آنگاه كه دیدید جبهه جنگ گرم وداغ شد، همان وقت نان از تنور برگیرید، كه این موقعیت، موقعیتخوبى است. (5)
یكى از كلماتى كه مىگویند در میان ادبا سابقه نداشته، همین جمله «الان حمى الوطیس» استیعنى اكنون كه تنور داغ است، موقع نان پختن و نان گرفتن است، وقتى بازار شهادت گرم استباید سعى نمود و جبههها را پر كرد. این زن به فرزندانش مىگوید، وقتى كه دیدید بازار شهادت گرم و میدان جنگ داغ است فرصت را مغتنم شمارید و حضور پیدا كنید «فتیمموا وطیسها» . او فرزندانش را به حضور در جبهه دعوت مىكند تا شهادت را غنیمتبیاورند. یا فاتح مىشوند كه پیروزى غنیمت است و یا شهید مىشوند كه شهادت غنیمت است. دیگران به این فكرند كه ساز وبرگى به نیمتبیاورند ولى این زن فرزندانش را به شهادت وكرامت دعوت مىكند و مىگوید «تظفروا بالغنم والكرامة فی دار الخلد والمقامة» .
«فلما اضاء لهم الصبح، باكروا الى مراكزهم، فتقدموا واحدا بعد واحد، ینشدون اراجیز یذكرون فیها وصیة العجوز لهم»
هریك از این فرزندان، وصایاى مادر را به نحوى در رجزهاى خود مىگنجانیدند «حتى قتلوا عن اخرهم» تا این كه همه شهید شدند، وخبر به این مادر شهیدپرور رسید كه، چهار فرزندت كشته شدند
«فقالت: الحمد لله الذی شرفنی بقتلهم وارجو من ربی ان یجمعنی بهم فی مستقر الرحمة»
سپاس خداوندى را كه به واسطه شهادت آنان به من شرافتبخشید وامیدوارم كه مرا همراه آنان در سایه رحمتش جاى بخشد.
همین ذوق ادبى است كه مىتواند شعرى بسراید كه مایه اعجاب پیامبر صلى الله علیه و اله شود، و همین ذوق است كه مىتواند از آیات قرآن خطابه بسازد وفرزندانش را به جبهه تشویق نماید، و باز همان ذوق ادبى است كه پس از ریافتشهادت فرزندانش مىگوید
«الحمد لله الذی شرفنی بقتلهم» .
چگونه ممكن است انسان بگوید یا باور كند كه زن، ترسو است! در صدر اسلام چند مرد اینگونه داشتیم؟ اگر چند نفر مثل اباذر وجود دارد، چون بارها شهامت آنها ذكر شده است، در مورد زنان نیز اگر بارها داستان اینگونه زنان بازگو مىشد، آنگاه براى همگان، مقام زن شناخته مىشد واو را ضعیف و ترسو نمىشمردند.
پىنوشتها:
1. در المنثور، ص 109.2. این شعر در مطول و دیگر كتب ادبى به عنوان شاهد ذكر مىشود.
3. در منبع مورد نقل، ضمن اشاره به هشت اشكال، فقط هفت ایراد را شمارش نموده است.
4. آل عمران، 200.
5. جمله «الان حمى الوطیس» از كلماتى است كه مرحوم ابن بابویه قمى رضوان الله علیه در پایان كتاب قیم «من لایحضره الفقیه» به عنوان كلمات موجزه، از وجود مبارك حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و اله نقل نموده استبعضى از این كلمات موجزه را مىگویند، سابقهاى در بین ادیبان نداشته استسخنان رسول اكرم صلى الله علیه و اله خطبهگونه نیست و بیشتر همانند اصول قانون اساسى تك جمله است. (من لایحضره الفقیه، ج4، ص377).